استعفا

/~este~fA/

مترادف استعفا: برکناری خواهی، بی کاری، کناره گیری

برابر پارسی: کناره گیری، کناره جویی

معنی انگلیسی:
abdication, resignation

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) طلب عفو کردن عفو خواستن طلب بخشش کردن ۲ - خواهش رهایی از کار و خدمت کردن تقاضای معافیت از خدمت اداری کردن .

فرهنگ عمید

۱. درخواست کناره گیری از کار و شغل.
۲. کناره گیری کردن از کار و شغل.
۳. [قدیمی] طلب عفو کردن، عفو خواستن.

دانشنامه عمومی

کناره گیری یا استعفا به درخواست داوطلبانه یا به ظاهر داوطلبانه فرد یا گروهی از افراد برای رها کردن رسمی شغل، منصب، سمت یا هر جایگاه دیگرشان گفته می شود. [ ۱]
اما کناره گیری شامل اتمام یک دوره کاری یا عدم انتخاب در دوره مجدد نمی گردد.
• کناره گیری داوطلبانه : گونه ای از کناره گیری است که فرد به صورت داوطلبانه و بدون آنکه تحت فشار از سوی مقامات بالاتر یا افکار عمومی باشد اقدام به آن می نماید.
• کناره گیری تحت فشار: در این نوع کناره گیری معمولاً شخص به طور فزاینده ای تحت فشار از سوی جریانی شامل افکار عمومی یا مقامات ارشدتر برای استعفا می باشد.
• کناره گیری اجباری: تفاوت آن با کناره گیری تحت فشار در آن است که در این نوع استعفا، شخص نه بخاطر فشار دیگران، بلکه با دستور مستقیم مقامات ارشدتر مجبور به انجام عمل کناره گیری می گردد. در واقع می شود آن را نوعی برکناری محترمانه تلقی کرد.
• کناره گیری فریبکارانه: در این نوع کناره گیری شخص با انجام کناره گیری ظاهری و گاهی تنها بیان آن اقدام به فریب افکار برای کاستن از فشار بر خود می کند معمولاً در این نوع کناره گیری، مقامات ارشدتر با آن مخالفت می کنند.
• کمبود فرصت برای پیشرفت در شغل یا وظیفه محوله
• فراهم شدن فرصت های شغلی بهتر
• عدم تمایل یا توانایی برای تطبیق با فرهنگ شغلی یا محل کار
• امنیت کم شغلی
• تهدیدهای دیگران ( شامل محیط کار یا خارج از محیط کار )
• درآمدهای های ناچیز شغلی
• کمبود امکانات برای انجام وظایف
• عدم توانایی در برآوردن انتظارات مقامات ارشدتر و فشار از جانب آنان
• عدم برآورده شدن انتظارات یا وعده های داده شده به شخص[ ۲]
• کناره گیری رضا شاه از سلطنت[ ۳]
• کناره گیری محمد مصدق از نخست وزیری[ ۴]
• کناره گیری مهدی بازرگان از نخست وزیری دولت موقت[ ۵]
• کناره گیری جمعی از بازیکنان تیم ملی فوتبال در دوران مربیگری پرویز دهداری[ ۶]
• کناره گیری پرویز دهداری از مربیگری تیم ملی[ ۷]
• کناره گیری سید محمد خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی[ ۸]
• کناره گیری سید مهدی رحمتی از تیم ملی[ ۹]
• کناره گیری ظریف از وزارت خارجه و تکذیب آن[ ۱۰]
• کناره گیری ناپلئون بناپارت از امپراتوری فرانسه[ ۱۱]
رسوایی واترگیت و کناره گیری نیکسون[ ۱۲]
• کناره گیری میخائیل گورباچوف از ریس جمهوری اتحاد جماهیر شوروی[ ۱۳]
• کناره گیری فیدل کاسترو از قدرت[ ۱۴]
• کناره گیری حسنی مبارک از ریاست جمهوری مصر[ ۱۵]
عکس استعفا
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

abdication (اسم)
استعفا، کناره گیری

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

فارسی به عربی

استقالة , تنازل

پیشنهاد کاربران

واژه استعفا
معادل ابجد 612
تعداد حروف 6
تلفظ 'este'fā
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: استعفاء]
منبع فرهنگ فارسی عمید
🇮🇷 واژه ی برنهاده: کنارجُست 🇮🇷
دیگر واژگان همتا: کناره جُست، کناره جویی، کناره گیری
استعفاء واژهٔ معرّب، از ریشهٔ عفو بوده که در اصطلاح، بدین شرح بیان شده است:
• برکناری، انصراف، استنکاف از انجام کاری یا عملی .
• توجه: از آنجا که ریشهٔ این واژه، عفو است، {طلب بخشش} نیز، از آن مستفاد می گردد؛ لکن چون به کارگیری این اصطلاح در این معنی، کمتر از یک دهم درصد است، نمی توان آن را در این باب به کار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

کناره گرفتن
استعفا:
استیفا:
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد استعفا" درخواست کنار ه گرفتن از کار" است و استیفا به معنای" بازپس گرفتن به تمامی" یا" درخواست باز پس گرفتن ( مال یا حق خود ) است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۱. )
استعفا: این کلمه با فعل کردن به کار می رود و نه دادن در قدیم با فعل خواستن به کار می رفته و نیز به شکل معاف خواستن استعمال می شده است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۱. )
بهتر است واژه پارسی استعفا ، یعنی "کناره گیری" را به کار ببندیم.
برای نمونه :
من میخواهم از این کار استعفا دهم = من میخواهم از این کار کناره گیری کنم.
حروف الف و سین که به ابتدای واژگان عربی الصاق می شود معنی طلب کردن یا درخواست را می رساند. مثل استغفار یعنی درخواست غفران/ آمرزش/بخشش . لذا استعفا بمعنی درخواست عفو /عذرخواهی است از عملی که ادامه دار است ولی ادامه اش برای انجام دهنده مبسر نیست.
استعفا:[اصطلاح حقوق] عملی که به موجب آن شخصی که در موسسه دولتی یا ملتی یا وابسته به دولت سمتی را دارا می باشد تقاضای ترک آن سمت را می نماید.
بسیاری از واژه های عربی در فارسی وجود دارند که ما
برای جایگزینی آنها به فارسی، فقط یک واژه نداریم، بلکه باید آن را توضیح دهیم و یا باید از چندین کلمه استفاده کنیم تا معنای آن کلمه را بطور صحیح درک کنیم؛ مثل استیضاح و استعفا و غیره. . .
واژه استعفاداد، دربین مازیادگفته ونوشته میشود که نادرست میباشد. ودرست آن< استعفا کرداست>. من واژه فارسی آن رانمیدانم. سپاسگرارمیشوم اگرکسی میداندمن ودیگران راآگاه سازد.
طلب عفو و بخشش هم معنی میدهد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس