استقراء

/~esteqrA/

لغت نامه دهخدا

استقراء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) جستن. ( منتهی الارب ). تلاش و جستجو کردن. ( غیاث ). || جستن شهرها را. ( منتهی الارب ). در شهرها گردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پیروی. ( غیاث ). || پیروی کردن. از پی چیزی رفتن. درپی رفتن. || از جائی به جائی رفتن. ( منتهی الارب ). قریه بقریه گشتن. || بازکاویدن. ( منتهی الارب ). اقتراء. تتبع. ( غیاث ). جست وجوی بسیار کردن. همه را وارسیدن. || مهمانی خواستن. ( منتهی الارب ). طلب ضیافت. || ماندن فحل ناقه را تا ببیند که آبستن شده است یا نه. ( صراح ). ( ؟ ). ماندن گشن ناقة را تا ببیند که آبستن شده است یا نه : استقرء الجمل الناقة. ( ؟ ). || استقراء دمل ؛ ریم و چرک جمع کردن آن : استقری الدمل ؛ ریم و چرک فراهم آورد. ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح منطق ) شناختن شی کل بجمیع اشخاص آن. اثبات حکم کلی بوسیله ثبوت آن حکم در جزئیات آن کلی. از حال جزئیات پی بحال کلی آنها بردن.
- استقراء تام ؛ اثبات حکم کلی بوسیله ثبوت آن حکم در تمام جزئیات آن کلی.
- استقراء کردن ؛ تتبع کردن. شناختن شی کلی بجمیع اشخاص آن.
- استقراء ناقص ؛ اثبات حکم کلی بوسیله ثبوت آن حکم در اکثر جزئیات آن کلی.
الاستقراء؛ هو الحکم علی کلی لوجوده فی اکثر جزئیاته و انما قال فی اکثر جزئیاته لان الحکم لو کان فی جمیع جزئیاته لم یکن استقراء بل قیاساً مقسماً و یسمی هذا استقراء لان مقدماته لاتحصل الا بتتبع الجزئیات کقولنا: کل حیوان یحرک فکه الاسفل عندالمضغ لان الانسان و البهائم و السباع کذلک و هو استقراء ناقص لایفید الیقین لجواز وجود جزئی لم یستقرء او یکون حکمه مخالفاً لما استقری کالتمساح فانه یحرک فکه الاعلی عندالمضغ. ( تعریفات جرجانی ). الاستقراء؛ لغةً التتبع. من استقریت الشی ٔ، اذا تتبعته و عند المنطقیین قول مؤلف من قضایا تشتمل علی الحکم علی الجزئیات لاثبات الحکم الکلی و قولهم الاستقراء هو الحکم علی کلی لوجوده فی اکثر جزئیاته و کذا قولهم هو تصفح الجزئیات لاثبات حکم کلی لایخلو عن التسامح ، لان الاستقراء قسم من الدلیل فیکون مرکباً من مقدمات تشتمل علی ذلک الحکم و التصفح. فالاول تعریف بالغایة المترتبة علیه و الثانی تعریف بالسبب و المراد بالجزئی الجزئی الاضافی. ثم الاستقراء قسمان تام و یسمی قیاساً مقسماً بتشدید السین المکسورة و هو ان یستدل بجمیع الجزئیات و یحکم علی الکل و هو قلیل الاستعمال کما یقال : کل جسم اما حیوان او نبات او جماد. و کل واحد منها متحیز، ینتج کل جسم متحیز و هو یفید الیقین. و ناقص و هو ان یستدل باکثر الجزئیات فقط و یحکم علی الکل و هو قسیم القیاس و لذا عدّوه من لواحق القیاس و توابعه و هو یفید الظن . کقولنا: کل حیوان یتحرک فکه الاسفل عندالمضغ. لان الانسان و الفرس و الحمار و البقر و غیر ذلک مما تتبعناه کذلک فانه یفید الظن لجواز التخلف کما فی التمساح. قال السید السند فی حاشیة شرح التجرید: لابد فی الاستقراء من حصر الکلی فی جزئیاته. ثم اجراء حکم واحدعلی تلک الجزئیات لیتعدی ذلک الحکم الی ذلک الکلی فان کان ذلک الحصر قطعیاً بان یتحقق ان لیس له جزئی آخر کان ذلک الاستقراء تاماً و قیاساً مقسماً. فان کان ثبوت ذلک الحکم لتلک الجزئیات قطعیاً ایضاً افاد الجزم بالقضیة الکلیة و ان کان ظنیاً افاد الظن بها و ان کان ذلک الحصر ادّعائیاً بان یکون هناک جزئی آخر لم یذکر و لم یستقراء حاله لکنه ادعی بحسب الظاهر ان جزئیاته ما ذکر فقط افاد ظناً بالقضیة الکلیة. لان الفرد الواحد ملحق بالاعم الاغلب فی غالب الظن و لم یفد یقیناً لجواز المخالفة - انتهی. قال المولوی عبدالحکیم هذا تحقیق نفیس یفید الفرق الجلی بین القیاس المقسم و الاستقراء الناقص و الشک الذی عرض لبعض الناظرین من انه لایجب ادعاء الحصر فی الاستقراء الناقص کما یشهدبه الرجوع الی الوجدان فمدفوع ٌ بانه ان اراد به عدم التصریح به فمسلم ٌ. و ان اراد عدمه صریحاً و ضمناً فممنوع. فانه کیف یتعدی الحکم الی الکلی بدون الحصر-انتهی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جستجو کردن ، تحقیق کردن . ۲ - (اِمص . ) در منطق ، پی بُردن به کل از جزء.

مترادف ها

induction (اسم)
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن

analysis (اسم)
تحلیل، تجزیه، آزمایش، انالیز، کاوش، جداگری، فرگشایی، استقراء، شی تجزیه شده، مشتق و تابع اولیه

فارسی به عربی

حث

پیشنهاد کاربران

استقراء = از جز به کل پی بردن
قیاس : از کل به جز پی بردن
🇮🇷 واژه ی برنهاده: فراهازش 🇮🇷
دقیق شدن. دقّت کردن
افزون بر واژگان گفته شده، برابر پارسی واژه ( استقراء ) ، واژه ( فراهازش ) می باشد.
استنتاج= فروهازش
بررسی تکواژهای فراهازش= فرا، بن آینده کارواژه هاختن ( =هاز ) به چم ( پیش بردن، راهبری کردن ) ، پسوند نامساز ( ِش )
...
[مشاهده متن کامل]

تکواژ ( فرا ) به خوبی رویکرد و رهیافت جزء به کل را در روند استقراء نشان می دهد.

استقراء: [اصطلاح حقوق]بررسی جزئیات مربوط به یک کل بمنظور استخراج قاعدة کلی که مشترک بین آن جزئیات باشد
جستجو کردن
تحقیق کردن
در منطق :پی بردن به کل از جزء

بپرس