اسکلت
/~eskelet/
مترادف اسکلت: استخوان بندی، ساختار
برابر پارسی: استخوان بندی، استخوان بندی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مثل اسکلت ؛ سخت لاغر.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بخش تحمل کنندۀ بار ساختمان، چوب بست.
۳. [عامیانه، مجاز] شخص بسیار لاغراندام.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:استخوان بندی
wikijoo: اسکلت
جدول کلمات
مترادف ها
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری
ساختمان، استخوان بندی، شالوده، طرح، اسکلت، کالبد، طرح ریزی
شاسی، اسکلت، شاسی اتومبیل، کالبد
نمایش، اسکلت، چوب بست، رانندگی کالسکه، برصحنه اوری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
استخوانگاه
استخوان
استمان ( Ostemān )
استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان
مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن
چم استمان: ساختار استخوانی، بنای وجودی
فرهنگستان به جای اسکلت استخوانگان را پیشنهاد داده است که همیشه چم و معنی درست را نمی رساند، برای نمونه در اسکلت فیبری منظور ما ساختار فیبری است نه استخوان
... [مشاهده متن کامل]
استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان
مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن
چم استمان: ساختار استخوانی، بنای وجودی
فرهنگستان به جای اسکلت استخوانگان را پیشنهاد داده است که همیشه چم و معنی درست را نمی رساند، برای نمونه در اسکلت فیبری منظور ما ساختار فیبری است نه استخوان
... [مشاهده متن کامل]
اسکلت ( Skeleton ) [اصطلاح دریانوردی] بدنه کشتی بدون ورقهای داخلی و خارجی .
اسکلت:استخوان پیکر
استه بست