اشاره

/~eSAre/

مترادف اشاره: استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان

برابر پارسی: نشان، نشان دادن، نمایاندن، نمارش، نمار

معنی انگلیسی:
cue, gesture, hint, denotation, indication, inkling, innuendo, insinuation, intimation, lead, mention, motion, reference, sign, signal, tip, touch, beck, demonstrative, pointing with the finger, beckon, allusion

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) نمودن بسوی چیزی بدست و جز آن . ۲ - ( اسم ) دستور فرمان . ۳ - ( مصدر ) با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن . ۴ - ( اسم ) رمز ایمائ . ۵ - ( اسم ) تقریر بیان . ۶ - رائ ی اظهارنظر . ۷ - شور مشورت . ۸ - ( اسم ) نصیحت پند . ۹ - اخبار غیر از مراد بی عبارت لسان .
انگبین چیدن انگبین رفتن یا ریاضت دادن اسب را . یا نمودن بسوی چیزی بدست و جز آن .

فرهنگ عمید

۱. نشان دادن چیزی یا کسی با حرکت چشم یا انگشت.
۲. با تکان دادن چشم و ابرو یا دست مطلبی را به کسی فهماندن یا به کاری فرمان دادن.
۳. (اسم ) سخن مختصر و با ایجاز.

فرهنگستان زبان و ادب

{cue} [موسیقی] 1. آخرین نت های یک بخش سازی یا آوازی که برای راهنمایی، اندکی پیش از ورود (entrance ) و پس از سکوتی طولانی (long rest )، با نت های کوچک تر در بخش نوشتِ (performing part ) بخشی دیگر می آید 2. نوعی حرکت رهبر سازگان/ رهبر ارکستر که به نوازندگان یا ...
{deixis} [زبان شناسی] شیوۀ ارجاع برخی از عناصر جمله با توجه به گوینده یا مخاطب یا زمان یا مکان گفته ای مشخص

واژه نامه بختیاریکا

هَشارِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حرکت سر و دست و مانند آن برای نشان دادن یا فهماندن مطلبی را اشاره گویند. از آن در باب های صلات، صوم، حج، تجارت، اجاره، وصیّت، نکاح، طلاق، لعان و قضاء سخن رفته است.
اشاره یا به عنوان فعلی از افعال و یا به عنوان جایگزین گفتار در شخص ناتوان از تکلّم می باشد.
← تفاوت موارد کاربرد اشاره
بر این قسم احکامی بار می شود که به آنها اشاره می شود.
← اشاره به گوشه راست در سلام آخر نماز
بر قسم دوم نیز احکامی بار می شود که به آنها اشاره می شود.
← حکم عقود و ایقاعات با اشاره
...

[ویکی فقه] اشاره (علوم قرآنی).
...

دانشنامه عمومی

اشاره علامات و حرکات قراردادی عمومی، معنادار ساده بدنی است که برای انتقال معانی ساده و کوتاه ( با ترکیب همزمان شکل، جهت و حرکت دستان، بازوها یا بدن و حالات صورت برای بیان سلیس افکار گوینده ) استفاده می شود. [ ۱]
زبان اشاره سیستم قراردادی خاص منظم و پیشرفته زبانی است که برای انتقال معنا، به جای الگوهای صوتی یا نوشتاری در زبان، از الگوهای علایم دیداری ( ترکیب همزمان شکل، جهت و حرکت دستان، بازوها یا بدن وحالات صورت برای بیان سلیس افکار گوینده ) در یک کلمه اشاره استفاده می کند. [ ۲] . این نوع زبان اشاره می توان به صورت متنوع باشد. اما امروزه یک زبان اشاره بین المللی در سطح جهان قراارداد شده است که البته در هر منطقه عناصر بومی زبان نیز به آن افزوده می شود.
پانتومیم نیز نوعی تئاتر است که از نوعی اشاره کلی و مبهم و پیچیده تر از اشاره معمولی وجود دارد. و معمولاً تقلیدی از حرکات و امور روزمره می باشد.
عکس اشاره

اشاره (زبان شناسی). در زبان شناسی، مفهوم اشاره ( به انگلیسی: deixis ) بر این پدیده گفته می شود که درک برخی عبارت ها مثلاً ضمایر شخصی نیاز به اطلاعات دیگری که در متن موجود است دارد. به سخن دیگر اشاره شیوهٔ ارجاع توسط عبارت هایی است که معنای خود را از درون بافت متن بدست می آورند. واژه ها زمانی اشاره ای هستند که معنای آن ها بسته به زمان و مکان تغییر کند. ضمایر شخصی ( من، تو، او . . . . ) عبارت های زمانی ( حالا، دیروز ، . . . ) ، و عبارت های مکانی ( اینجا، آنجا، . . . ) از جمله عبارت های اشاره ای هستند.
انتخاب یک نوع از عبارات ارجاعی، از بین سایرین، تا حد زیادی بر این اساس است که چه چیزی را گوینده فرض می کند که شنونده پیش از این می دانسته است. در زمینه های بصری مشترک، آن ضمایری که عملکردشان به عنوان عبارات اشاره ای است ( برای مثال، «این را بگیر»، «به او نگاه کن» ) ، برای یک ارجاع موفق ممکن است کافی باشد، اما جایی که هویت پیچیده تر باشد، عبارات اسمی پیچیده تری را بکار می گیرند. ( برای مثال، «آن خارجی با نگاه مسخره را بیاد داری؟» )
پس ارجاع، آشکارا به اهداف گوینده ( برای مثال، شناخت چیزی ) و اعتقادات گوینده ( به این معنا، آیامی توان از شنونده انتظار داشت که چیز خاصی را بداند؟ ) در کاربرد زبان ارتباط دارد.
نظام اشاری عبارت است از:
• الفاظ اشاری دالّ بر شخص، یعنی ضمائر شخصی اوّل شخص و دوم شخص،
• الفاظ اشاری دالّ بر زمان، یعنی نظام زمانی و قیود زمانی،
• الفاظ اشاری دالّ بر مکان، یعنی قیود مکان ( «اینجا» و «آنجا» ) ، اسماء و ضمایر اشاره ( «این»، «آن»، «اینها/اینان»، و «آنها/آنان» ) ،
• شگردهای نوشتاری دالّ بر گفتار، مانند «در بالا» و «پیش گفته»، و
• اشاری های اجتماعی: ضمایر خودمانی یا مؤدّبانه تر و رسمی تر که دالّ بر شأن اجتماعی گوینده و شنونده/شنوندگان اند.
عکس اشاره (زبان شناسی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

ایما

مترادف ها

slur (اسم)
تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خط اتحاد

inkling (اسم)
گزارش، اگاهی، اشاره، کوره خبر

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

gesture (اسم)
حرکت، رفتار، اشاره، وضع، قیافه، ادا، ژست

mention (اسم)
اشاره، تذکر، یاداوری، ذکر، یادکرد

hint (اسم)
اشاره، تذکر، سخن رهنما، ایما، چیز خیلی جزئی

indication (اسم)
اشاره، نشان، نشانه، قرینه، بروز، علامت، دلالت

allusion (اسم)
اشاره، کنایه، گریز

warning (اسم)
اگاه کردن، اشاره، هشدار، اخطار، اعلام خطر، اعلام، اژیر، تحذیر، زنگ خطر

innuendo (اسم)
معنی، شرح، ادا کردن، اشاره، کنایه، تشریح

suggestion (اسم)
اشاره، الهام، پیشنهاد، تلقین، القاء، اظهار عقیده

manifest (اسم)
خبر، اعلامیه، اشاره، بیانیه، نامه

ensign (اسم)
اشاره، نشان، گروه، دسته، پرچم، علم، ناوبان دوم، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، سربازی که حامل پرچم است

beck (اسم)
اشاره، تکان سر یا دست

symbol (اسم)
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد

gest (اسم)
عمل، حرکت، رفتار، اشاره، قیافه، کار نمایان

insinuation (اسم)
اشاره، زیرکی، نفوذ، پیچ، تاب، دخول غیر مستقیم، رخنه یابی، خود جاکنی، دخول تدریجی

referral (اسم)
اشاره، مراجعه، رجوع

فارسی به عربی

اشارة , اشر , اقتراح , بادرة , تحذیر , تلمیح , رایة , رمز , قائمة الشحن

پیشنهاد کاربران

وما
ادا
اشاره = نَمار
اشاره کردن = نَماریدن
یادکرد،
اشاره کردن = یاد کردن، نشان دادن، نام بردن
او در جای جای کتابش به فرهنگ و آیین ایرانی اشاره کرده است.
او در جای جای کتابش فرهنگ و آیین ایرانی را یاد کرده است ( یا نشان داده است )
۱ - انگشت نهادن، انگشت برنهادن ۲ - نشان دادن، نشانه رفتن ۳ - پرداختن ۴ - گفتن، سخن به میان آوردن
برخی واژگان اگرچه از زبان دیگری وارد زبان فارسی شده اند، اما به قدری جا افتاده اند که واژگان مترادف و جایگزین در بسیاری موارد نمی تواند بجای آن استفاده شود، نه اینکه استفاده کردن از جایگزین غلط است، بلکه نامأنوس و غیرمتعارف است و موچب دشواری فهم می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

بنابر این بهتر است در این گونه موارد از اصرار کردن بر جایگزینی خودداری شود.

با انگشت کسی را نشان دادن
نماره
از کنش نماردن، به چم اشاره کردن
برای اشاره هیچ کلمه ای نیست که به جاش استفاده بشه مزید بر آن این کلمه شنوندگی خوبی دارد
رهنمود
نمارِش به معنی ایما، اشاره از نُمارِستن.
نمونه
بهرام به سیاوش اشاره کرد.
بهرام به سیاوش نمارِش کرد.
بهرام به سیاوش نمارِید.
نمونه ای از شاهنامه:
اگر پهلوان را نمائی به من
سرافراز باشی به هر انجمن
...
[مشاهده متن کامل]

حال ساده: نمارم، نماری، نمارد
گذشته ساده: نمارستم، نمارستی، نمارست

منابع• https://fa.wiktionary.org/wiki/نماردن
استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز، کنایه، گوشه، علامت، رای، نظر، امر، حکم، دستور، فرمان
اشاره = پیکانه
رای یا نظرات
در پارسی " پرخیده "
نشان
این واژه عربی است و پارسی آن آماژه می باشد که واژه ای کردی است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس