اصل علیت


معنی انگلیسی:
causality

فرهنگستان زبان و ادب

{causality principle} [فیزیک] ← علیت 1

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] محور همه تلاش های علمی را کشف روابط علّی و معلولی بین پدیده ها تشکیل می دهد و اصل علّیت بعنوان یک اصل کلّی و عام، مورد استناد همه علومی است که درباره احکام موضوعات حقیقی، بحث می کنند. و از سوی دیگر، کلّیت و قطعیّت هر قانون علمی، مرهون قوانین عقلی و فلسفیِ علّیت است و بدون آنها نمی توان هیچ قانون کلّی و هیچ قانون قطعی را در هیچ علمی به اثبات رسانید. و این یکی از مهم ترین نیازهای علوم به فلسفه می باشد.
نقش کلیدی و مهم اصل علیت را در فلسفه دین و در آثار دیگر فلسفی می توان به وضوح مشاهده کرد. معمولا یک بخش از کارهای فیلسوفان بزرگ به رابطه علیت اختصاص یافته است. با کمی دقت در برهان های عقلی که تاکنون برای اثبات وجود خدا مطرح شده اند، می توان رد پای علیت را به راحتی یافت. برهان های جهان شناختی از قبیل برهان حرکت، حدوث و امکان همگی در نهان خود بر مبنای درک انسان ها از مفهوم علیت استوار هستند. فراتر از این، برهان هایی نظیر برهان نظم نیز ریشه ای در مفهوم علیت دارند. آنجایی که فیلسوف استدلال می کند که هر نظمی نیاز به ناظمی دارد، در درون خود می داند که علت نیاز ناظم در ایجاد نظم نوعی رابطه علی است.
نظرات مختلف در این اصل
نکته جالب توجه در مورد اصل علیت گستره وسیع نظرات متفاوت در مورد آن است. دیوید هیوم فیلسوف تجربه گرای اسکاتلندی که از اساس با مفهوم علیت مخالف بود هیچ دلیلی برای اثبات آن را نمی پذیرفت. اما نوئل کانت فیلسوف آلمانی عصر روشن گری اصل علیت را در مقولات فاهمه خود می گنجاند. فیلسوفان مسلمان نیز مانند غربیان هر یک آرای منحصر به فردی در مورد این مسئله دارند که بر اساس استنباط آنها از جهان پیرامون شکل گرفته است. در ذیل به اختصار به دیدگاه های چند تن از ایشان اشاره کرده و در آخر یکی از ملحقاتی که علامه طباطبایی بر اساس فلسفه صدرایی به اصل علیت افزوده اند بیان خواهد شد.
مفاد اصل علّیت
اصل علّیت عبارت است از قضیّه ای که دلالت بر نیازمندی معلول به علّت دارد و لازمه اش این است که معلول بدون علّت، تحقق نیابد.
← در قالب قضیه حقیقیه
...

پیشنهاد کاربران

علت و دلیل اصلی دشمنی سر سختانه دینداران با علم بر سر این موضع که علم گویا وجود خدا و موجود بودن طرح مطلق آفرینش را به رسمیت نمی شناسد، نبوده و نمی باشد بلکه به این علت و دلیل که دینداران و بطور کلی متفکرین و اندیشمندان دینی بخوبی واقف و آگاه اند که علم بتدریج و در طول اعصار آینده کلیه حقایق جزئی و کلی را کشف و به انسان معرفی خواهد نمود و با کشف هر حقیقت جزئی و کلی در همان حیطه و میدان و زمینه ریشه اوهامات و ابهامات و خرافات دینی کنده خواهد شد و از این راه و رسم و روش علمی در آینده های نزدیک و دور دست کلیه آب جویبار ها و رودخانه دین تبخیر و سرچشمه ها و بستر های آنها خشکیده خواهد گردید و یاد آنها در خاطره یا حافظه افراد انسانی و تاریخ پاک خواهد شد و بطور کلی جمیع آئین ها و ادیان و مذاهب مختلف و گوناگون یکی پس از دیگری غروب و افول خواهند نمود و نام و نشان و اثر بنیانگذاران آنها هم در پشت افق های دور دست غرب های تاریخ در مقابل چشمان سر مشاهده گران انسانی فرو خواهند رفت و نور و روشنایی و جلال و جلوه خود را از دست خواهند داد.
...
[مشاهده متن کامل]

حقیقت برتر از معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی این است که خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه واقعی و عینی و شهودی و تجربی و چه محض و مجرد و غیبی و غیر تجربی غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که گویا موجودات کثیر و فراوان غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی نیستی های هستی نما یا ظل و سایه یا ماسوی و یا غیر از خدا باشند بلکه اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر وی. و خداوند متعال انس و جنس را برای طاعت و بندگی ( الا یعبدون ) نیآفریده است بلکه برای تجربه زندگی و مطلق جاودانه خویش در قالب جزئیات نباتی و حیوانی و انسانی بطور نسبی، گرچه از کلیه عواقب و نتایج تلخ و شیرین این تجارب از پیش و بطور کامل علم و آگاهی و اطمینان و یقین داشته و دارد و خواهد داشت. از همه مهمتر اینکه مهر و محبت و عشق و رحمت و فیض وجود خداوند متعال بطور مطلق یکطرفه می باشد و به هیچ نوع پاسخگویی و تشکر و سپاسگزاری و تقدیم احترامات فائقه از طرف اجزاء بخصوص افراد انسانی هیچگونه نیازی ندارد. معنای این سخن این است که پدیده های دنیوی دینداری و خدا باوری و زهد و پارسایی از یک طرف و بیدینی و خدا ناباوری از طرف دیگر در پیشگاه بیکران خداوند متعال بطور مطلق هم سطح و هم ارزش می باشند و هیچکدام بر دیگری از هیچگونه ارجحیت و برتری برخوردار نبوده و نمی باشد و نخواهد بود.
در پایان کلام کودکانه امروز خویش ، معرفی یک بینش و باور فردی در باره اصل علیت :
من قبل از بسته شدن نطفه ام در رحم مادر در این دنیا در بخش غیبی همین دنیا و در آنسوی دیوار نامرئی مرگ و در همین دنیا در خواب ژرف و شیرین مرگ بسر می برده ام و به موازات آن از زندگی روشن رویائی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی بهشتی بر خوردار بوده ام و پس از مرگ دوباره از همان زندگی روئیای برخودار خواهم شد تا بسته شدن مجدد نطفه ام در همین دنیا ، پس از اینکه خود همین دنیا بعد از وقع قیامت یا مه بانگ هشتم در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی بر تر از حالت و کیفیت و کمیت و سطح فعلی از نو به ظهور و پیدایش و کثرت برسد. و آنهم نه یک یا دو یا سه و یا چند بار بلکه بطور فراوان در طول این راه و سفر بسیار طولانی محتوای این دنیا بین مبداء و معاد. طول خواب ژرف و شیرین مرگ و طول زندگی رویائی بموازات آن همیشه مساوی اند با هفت برابر طول عمر کلی کیهان یعنی هفت برابر فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی و وقوع دو قیامت یا دو مه بانگ متوالی. حیات یا زندگی انسان بطور خطی و پیوسته جاودانه نمی باشد بلکه منقطع و پشت سر هم و در طول همدیگر به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و انسان جزئی جدا ناپذیر از تار و پود های کثیر و فراوان این دنیا یا کیهان و یا این جهان می باشد و نه به مثابه تافته ای جدا بافته از کل. کلیه ابهامات و اوهامات و گمراهه روی های معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی ریشه خود را در دو داستان اصلی و بنیادی دارند و نباید آنها را در جایی دیگر جستجو نمود. یکی از آن دو افسانه تخیلی و توهمی عبارت است از آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوا.

بپرس