اضطرار

/~ezterAr/

مترادف اضطرار: اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی

برابر پارسی: ناچار شدن، درماندگی، ناگزیرشدن

معنی انگلیسی:
urgency, distress, constraint, helplessness, emergency

لغت نامه دهخدا

اضطرار. [ اِ طِ ] ( ع مص ) بیچاره و حاجتمند کردن کسی را،یقال : اضطره الیه فاضطر الیه ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اضطرار کسی را به کسی ؛ نیازمند کردن و مُلْجاء کردن وی را، پس مضطر شدن و نیازمند شدن او، فاضطر ( بصیغه مجهول )؛ ای اُلجی ٔ. ( از اقرب الموارد ). بیچاره گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بیچاره کردن. ( ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14 ). بیچارگی کردن. ( از صراح ) ( غیاث ) ( آنندراج ). الجاء. ناچاری. درماندگی. درماندن. اندرماندن. اندرماندگی. لاعلاجی. محتاج کردن. بیچاره شدن. ناگزیری. || احتیاج به چیزی و نیاز. ( آنندراج ). احتیاج. ( ناظم الاطباء ). || بی اختیاری. ( آنندراج ) ( غیاث ). اجبار. ( ناظم الاطباء ). جبر، مقابل اختیار :
آورد به اضطرارم اول بوجود
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود.
خیام.
هرچه نفست خواست داری اختیار
هرچه عقلت خواست آری اضطرار.
مولوی.
زاریت باشد دلیل اضطرار
خجلتت باشد دلیل اختیار.
مولوی.
به اختیار شکیبایی از تو نتوان کرد
به اضطرار توان بود اگر شکیبایی.
سعدی ( طیبات ).
|| ظلم و زبردستی. || ممانعت. || تنگدستی و درماندگی. ( ناظم الاطباء ).
- از سر اضطرار ؛ به اجبار و از درماندگی و ناچاری و ناگزیری : شاه شار از سر اضطرار و خوف وخامت عاقبت و تبعه مخالفت دارا را با پیش سلطان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 381 ). خلف دیگرباره از سر اضطرار روی با حضرت منصور نهاد و بدو پناهید. ( همان کتاب ص 35 ). او از سر اضطرار و بن دندان خدمت منتصر را کمر بست. ( همان کتاب ص 189 ).
- به اضطرار رسیدن ؛ ناچار شدن. ناگزیر شدن. مجبور شدن : مجدالدوله و کافله ملک به اضطرار رسیدند و او را استمالت کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 386 ).

فرهنگ فارسی

بیچاره وحاجتمند کردن کسی را ، بیچاره شدن، ناچارشدن، درمانده شدن ، بیچارگی، درماندگی
۱ -( مصدر ) بیچاره شدن . ۲ - ( اسم ) بیچارگی ناچاری درماندگی ۳ - ( مصدر ) بیچاره کردن .

فرهنگ معین

(اِ طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بیچاره شدن . ۲ - (اِمص . )درماندگی .۳ - (مص م . ) بیچاره کردن .

فرهنگ عمید

بیچاره شدن، ناچار شدن، درمانده شدن، بیچارگی، درماندگی.

فرهنگستان زبان و ادب

{distress} [حمل ونقل دریایی] وضعیتی که در آن کشتی یا فردِ سوار بر آن با خطر جدی روبه روست و نیاز به کمک آنی دارد متـ . وضعیت اضطراری 2

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] إضطرار. اِضْطِرار، اصطلاحی فقهی ، به معنی حالتی که شخص بر اثر تنگنا، ناگزیر می شود از میان دو ضرر یا دو فاسد، خفیف تر را برگزیند.
اضطرار در لغت مصدر باب افتعال از ریشه «ضرر» به معنی ناچار بودن از پذیرش ضرر، یعنی آسیب و گزند، و «ضرورت » اسم مصدر آن است . ضرورت نیاز شدیدی را گویند که برآورده نشدن آن ممکن است خطر جانی ، یا زیان مالی جبران ناپذیری را پدید آورد و از نظر فقهاء حالتی است که با شرایطی برخی از محرمات را مباح ، و برخی از ممنوعات را مجاز می سازد (الضرورات تُبیح المحظورات )، به عبارتی دیگر، امری ضروری است که زندگی انسان قائم بدان است .

[ویکی فقه] اِضْطِرار، اصطلاحی فقهی ، به معنی حالتی که شخص بر اثر تنگنا، ناگزیر می شود از میان دو ضرر یا دو فاسد، خفیف تر را برگزیند.
اضطرار در لغت مصدر باب افتعال از ریشه «ضرر» به معنی ناچار بودن از پذیرش ضرر، یعنی آسیب و گزند، و «ضرورت » اسم مصدر آن است .
راغب اصفهانی ، معجم مفردات الفاظ القرآن ، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳، به کوشش ندیم مرعشلی ، بیروت ، دارالکتاب العربی .
به یک تقسیم ، ضرورت را در پنج حالت می توان بررسی کرد: حفظ دین ، حفظ نفس ، حفظ عقل ، حفظ آبرو و حفظ مال .
عبدالوهاب خلاّف ، علم اصول الفقه ، ج۱، ص۲۳۶، استانبول ، ۱۹۸۴م .
حالت اضطرار در برابر اصطلاح اختیار مفهوم خود را باز می یابد. مسلم است که اضطرار از مرز رضای عادی و سالم می گذرد، اما به مرز اکراه نمی رسد.
بازشناسی ِ موارد اضطرار از اکراه
...

[ویکی فقه] اضطرار (اصول). اضطرار یکی از عناوین ثانویه در فقه شیعی است که بخاطر آن حکم اولیه برداشته می شود و اضطرار گاهی در فعل و گاهی در ترک امری می باشد و به سخن دیگر؛ اضطرار به مجبور شدن به انجام ارادی فعل با عدم رضایت قلبی، یا سلب کامل اختیار اطلاق می شود.
اضطرار به بیم از زیان غیر قابل تحمّل نسبت به فعل یا ترک گفته می شود. به بیان کامل تر؛ اضطرار، حالتی است که در آن، با وجود آن که تهدیدی از خارج متوجه شخص نمی گردد، فشاری از درون وی، او را به انجام کاری وادار می کند که نسبت به آن رضایت کامل ندارد؛ یعنی هر چند اراده انجام آن را دارد، اما این اراده با رضایت و خرسندی درونی همراه نیست، مانند این که شخصی برای درمان فرزندش، مضطر به فروش خانه خود می گردد؛ در این مورد، او این کار را بر خلاف میل باطنی و در شرایط اضطرار، ولی با اراده و قصد ، انجام می دهد.
اضطرار در اصول
← معانی اضطرار در اصول
← تعریف اضطرار از دیدگاه فقها
...

[ویکی فقه] اضطرار (قرآن). اضطرار ، در تنگنا قرار گرفتن را گویند.
اضطرار مصدر باب افتعال از ریشه «ض ر ر» و به معنای «درماندگی»، «پذیرش ضرر از روی ناچاری» و «نیازمند چیزی شدن» است. اسم مفعول آن (مضطرّ) به معنای کسی است که ضرر و گرفتاری بر او وارد شده باشد.
← معنای اصطلاحی
در علم فقه بیش از آن که به تعریفی جامع از اضطرار پرداخته شود، مصادیق آن بیان شده است. با بررسی این مصادیق و مثالها می توان گفت اضطرار هنگامی پدید می آید که در التزام به حکم اولیه (ترک حرام)، بیم مرگ یا بیماری یا... باشد.
← اضطرار در فقه و حقوق مدنی
معنای اصلی اضطرار در متون اسلامی و منابع فقهی، هم شامل مواردی می شود که اضطرار، برآمده از عاملی درونی و نفسانی مانند گرسنگی ، تشنگی و بیماری باشد و هم مواردی را دربرمی گیرد که منشأ آن، حادثه و عاملی بیرونی مانند تهدید یا اکراه ظالم باشد.
← اختیار
...

دانشنامه آزاد فارسی

اِضْطرار
در اصطلاح حقوق آن است که کسی در اثر اوضاع و احوال خاصی که پیش آمده از روی قصد مبادرت به کاری کند که راضی به انجام دادن آن نیست، بدون آن که تهدیدی در بین باشد. اضطرار در صحت معامله اثری ندارد. براساس مادۀ ۲۰۶ قانون مدنی، اگر کسی درنتیجۀ اضطرار اقدام به معامله کند، مُکْرَه محسوب می شود و معاملۀ اضطراری معتبر خواهد بود.

مترادف ها

constraint (اسم)
گرفتاری، توقیف، قید، محدودیت، اجبار، اضطرار، فشار

coercion (اسم)
اجبار، تهدید و اجبار، اضطرار

compulsion (اسم)
اجبار، اضطرار

exigency (اسم)
اضطرار، ضرورت، ایجاب

فارسی به عربی

اجبار , الزام , ضرورة

پیشنهاد کاربران

اورژانس، ویژه، خطر، شرایط خاص
ناگُزیر، ناگُریز، درماندگی، بیچارگی
‏سیژ = اضطرار، urgency ( ( بن مایه: فرهنگ فارسی به پهلوی، استاد فره وشی ) )
سیژین = اضطراری، urgent
سیژگاه = اورژانس ( در بیمارستان ها )
سیژخودرو = آمبولانس

از سرِ ناچاری، از سر درماندگی
در کنار برابرهای یاد شده در بالا، در برخی گزاره ها کاربرد بهتری دارد؛ به عنوان نمونه بجای �اضطراری�:
نماینده ی �یانکی� ها در در سخنرانی خود در نشستِ از سرِ ناچاریِ ( نشست اضطراری ) روز چهارشنبه ی �شورای امنیت سازمان نامور به ملت های یگانه� چنین شکر گُنده ای میل فرمود . . .
...
[مشاهده متن کامل]

�از سرِ ناچاری� را بجای واژه ی از ریشه عربی �اضطراری� بکار برده ام؛ بجای این واژه، بسته به آرش و سمت و سوی جمله و گونه ی نوشتار، می توان از واژه ها یا آمیخته واژه هایی پارسی دیگری چون �به ناگزیر�، �درنگ ناپذیر�، �از سرِ درماندگی� ( یا پیچارگی! ) و حتا �خاک بر سری� به آرش �چه خاکی بر سر کنیم� نیز بکار برد و چنین واژه ی ناخوشایندی را از زبان پارسی زدود و بیرون راند.
برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ �نشخوار چندباره ی بالا آورده های لات بی سر و پای �یانکی� از سوی زنکی هوچی!� ب. الف. بزرگمهر نهم آذر ماه ۱۳۹۶
http://www. behzadbozorgmehr. com/2017/11/blog - post_71. html

فوریت
تنگنای سخت

بپرس