اعشار

/~a~SAr/

برابر پارسی: ده ده، یکدهم ها

معنی انگلیسی:
decimals, decimal

لغت نامه دهخدا

اعشار. [ اِ ] ( ع مص ) عشراء شدن ناقة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). عُشراء ( ده ماهه یا هشت ماهه ) شدن شتر. ( از اقرب الموارد ). || صاحب شتران خورنده یک عشر گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شتران کسی عِشر ( ده روز یا نه روز یا هشت روز تشنه نگه داشتن و روز بعد آب خورانیدن ) شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). دهم بازآمدن اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). || ده تن گشتن قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ده تن شدن قوم. || ده گردانیدن عدد. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ده شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) :
به اخماس و به اعشار و به ادغام و امالت کی
ترا رهبر بود قرآن بسوی سِرِّ یزدانی.
سنائی.
|| در عشرذی الحجه گشتن ، یقال : اعشر القوم ؛ صاروا فی عشر ذی الحجة. || و یقال : اعشرنا منذ لم نلتق ؛ ای اتی علینا عشر لیال. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

اعشار. [ اَ ] ( ع اِ ) ده آیتها. ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || ده یک. ( آنندراج ). ج ِ عُشر، بمعنی دهم حصه باشد از چیزی. ( غیاث اللغات ). ج ِ عُشر، یعنی ده یک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ عَشیر، ده یک.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ عاشِر، بمعنی ده یک گیرنده و دهم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ عِشر، یک پاره از هر چیز که به ده قطعه پاره شده باشد. ( از اقرب الموارد ). || نصیبهای قمار از شتران کشته. || قوادم پر مرغ. ( آنندراج ). و رجوع به مفردهای کلمه شود.
- اعشارالجزور ؛ حصه های شتر. ( منتهی الارب ). نصیب های شتر که به هفت جزء قسمت شود. ( از متن اللغة ).
- حساب اعشار ؛ حسابی که در آن صحیح و اعداد کسر پیدا کنند.
- قِدر اعشار ؛ دیگ که ده پاره شده باشد. ج ، اَعاشیر. یا دیگ بزرگ که به کم از ده کس برداشته نشود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دیگ که به ده پاره قطعه شده یا دیگ که کم ازده تن نتوانند آنرا برداشت. ( از متن اللغة ). دیگ شکسته. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ).
- قلب اعشار ؛ دل ده پاره و شکسته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اعشار. [ اَ ] ( اِخ ) نام موضعی است به عقیق مدینه. ( از معجم البلدان ) :
ظللت َ باعشار لعینیک واشل بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جمع عشر به معنی ده یک چیزی
( اسم ) جمع عشر ده یک ها یک دهم ها
نام موضعی است بعقیق مدینه

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ عشر، یک دهم ها.

فرهنگ عمید

= عُشر

پیشنهاد کاربران

بپرس