اعلام

/~a~lAm/

مترادف اعلام: آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع ساختن

برابر پارسی: ابراز، آگاه، آگاهی، آگاه کردن، شناسایی دادن، آگاهی دادن

معنی انگلیسی:
acknowledgement, acknowledgment, airing, announcement, annunciation, broadcast, declaration, enunciation, proclamation, publication, standards, [rare.] flags

لغت نامه دهخدا

اعلام. [ اَ ]( ع اِ ) ج ِ عَلَم. علمهای فوج و بیرقها. ( آنندراج ). ج ِ عَلَم ، درفش و پرچم. ( منتهی الارب ). ج ِ عَلَم ، رایت. درفش. ( از اقرب الموارد ). علمها. درفشها. ( ناظم الاطباء ). تقول : هو من اعلام العلم الخافقة. ( از اقرب الموارد ). قلقشندی آرد: اعلام از اسباب پادشاهی و آن پرچمهایی است که پشت سر سلطان بهنگام سوار شدن برمی دارند و آن از شعار پادشاهان قدیم بود. و در روایات است که پیغامبر ( ص ) برای فرماندهان سپاههایی که خود بجنگها شرکت نداشتند ( سریه ) علمهایی ترتیب میداد که بعدها برخی از آنها را لواء و برخی دیگر را عصابه و گاهی سنجق خواندند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 127 ) :
تا چون بخندد بهار خرم
از لاله بینی بر کوه اعلام.
فرخی.
ابطال جهانگیر درآیند به ابطال
اعلام صف آرای درآرند به اعلام.
مسعودسعد.
حافظ اعلام شرع ، ناصر دین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا.
خاقانی.
یک اسبه در دو ساعت گیرد سه بعد عالم
چون از سپهر چارم اعلام مهر انور.
خاقانی.
رایات سلطان و اعلام ایمان در علو و رفعت بثریا رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 258 ). - اعلام نصرت فرجام ؛ درفشهایی که نصرت و ظفر همیشه با آنها همراه است. ( ناظم الاطباء ).
|| کوه دراز یا عام است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) :
ابطال جهانگیر درآیند به ابطال
اعلام صف آرای درآرند به اعلام.
مسعودسعد.
|| مشاهیر و بزرگان : جمعی دیگر از اعلام براعت و احداث صناعت در عداد کتاب و حساب منتظم بودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 257 ). نیت غزری دیگر محقق کرد که اعلام اسلام بدان مرتفع گردد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 273 ).
- علمای اعلام ؛ عالمان بزرگ و مشهور.
|| نشانهای لشکریان و اسمهای مردم و نامهای شهر و بمعنی کوهها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ِ عَلَم ، بمعنی شکافی است در لب پائین یا بطرفی از آن و نشانی که در راه برای شناختن برپا سازند و نشان و کوه دراز و یا مطلق کوه و نشان جامه و نگار و روگاه آن و مهتر قوم و نامی که مرد به وی معروف باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ عَلَم ، نام و نشان. ( مؤید الفضلاء ). ورجوع به عَلَم شود. || از اعلام است مر عربان را. ( از منتهی الارب ).

اعلام. [ اِ ] ( ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن. ( آنندراج ). آگاه گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اصل بیک معنی است جز آنکه اعلام به اخبار دادن سریع اختصاص یافته و تعلیم به آگاهانیدن مکرر و فراوان بنحوی که در ذهن متعلم اثر بر جای گذارد اختصاص یافته است. ( از اقرب الموارد ). خبر دادن و آگاه کردن. ( از منتخب از غیاث اللغات ). بیاگاهانیدن. ( تاج المصادربیهقی ) : چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود. ( کلیله و دمنه ). و عقل مرد را به هشت خصلت بتوان شناخت... هشتم در محافل خاموشی را شعار ساختن و از اعلام چیزی که نپرسند و اظهار آنچه بندامت کشد احتراز واجب و لازم شمردن. ( کلیله و دمنه ). || ( اِمص ) اِخبار و آگاه کردگی و اعلان. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جمع علم به معنی نشان ورایت وپرچم وپیشوا وبزرگ قوم، آگاه ساختن، آگاهی دادن، خبردادن
۱ - ( مصدر ) آگاهانیدن آگاه کردن دانا کردن . ۲ - ( اسم ) آگاهی . جمع : اعلامات . یا اعلام جرم . عبارتست از اینکه وکلای مجلس یا دادستان یا اشخاص جرم شخصی را( که دارای مقام و رتب. قابل توجهی است ) بسمع اولیای امور بر سانند و او را تعقیب کنند . یا اعلام خطر . آگاهانیدن از خطر .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] جِ عَلَم . ۱ - نشانه ها. ۲ - بیرق ها.
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . )آگاه کردن ، هشدار دادن . ۲ - (اِمص . ) آگاهی .

فرهنگ عمید

= عَلَم
آگاه ساختن، آگاهی دادن، خبر دادن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ـــ آگاه کردن، خبر دادن را اِعلام می گویند احکام آن در بابهای اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، زکات، تجارت، وکالت، نکاح و حدود ذکرشده است که در چند محور بیان می گردد. ـــ اعلام اسم معرفه وضع شده برای شخص یا جنس معیّن است.
اعلام، جمع عَلَم و عَلَم از اقسام معرفه و به معنای اسمی است که وضع شده تا بر معنای معینی دلالت کند، چه این معنای معین، شخص باشد، مثل: «زید و عمرو» که عَلَم شخص اند و چه جنس باشد، مثل: «اسامه» که عَلَم جنس است.

[ویکی فقه] اعلام (ابهام زدایی). واژه اعلام ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • اعلام (حدیث)، از طرق تحمل حدیث به معنای اعلام شخص مبنی بر روایت یا سماع حدیث یا کتاب از فلان شخص بدون ذکر اجازه روایت• اعلام (فقه)، از اصطلاحات فقهی به معنای خبردادن و دارای کاربرد در باب های اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، زکات، تجارت، وکالت، نکاح و حدود• اعلام (اصول)، جمع عَلَم و عَلَم از اقسام معرفه به معنای اسم معرفه وضع شده برای شخص یا جنس معیّن، دارای کاربرد در اصول فقه
...

[ویکی فقه] اعلام (اصول). اعلام اسم معرفه وضع شده برای شخص یا جنس معیّن است.
اعلام، جمع عَلَم و عَلَم از اقسام معرفه و به معنای اسمی است که وضع شده تا بر معنای معینی دلالت کند، چه این معنای معین، شخص باشد، مثل: «زید و عمرو» که عَلَم شخص اند و چه جنس باشد، مثل: «اسامه» که عَلَم جنس است.
نظر مشهور اصولیون
مشهور اصولیون معتقدند در اعلام، وضع، خاص و موضوع له نیز خاص است.

[ویکی فقه] اعلام (حدیث). اعلام، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و از طرق تحمّل و اخذ حدیث به شمار می آید.
آن است که شیخ به شخصی با گفتار صریح، یا غیر صریح، یا کتابت اعلام کند که این کتاب، یا حدیث، روایت یا سماع او از فلان شخص است و از اجازه روایت آن سخنی با میان نیاورد. برخی نقل روایت با استناد به اعلام را جائز نمی دانند، اما مشهور محدثان معتقدند: اعلام به منزله قرائت بر شیخ بوده و برای نقل حدیث کفایت می کند.
معنای اعلام
مراد از اعلام آن است که شیخ به شاگرد خبر دهد که این حدیث از روایت ها یا از شنیده های من از فلانی است بدون این که تصریح به اجازه نقل آن حدیث کند.برخی تحمل حدیث به اعلام را مادامی که اعتماد به شیخ موجود باشد جایز می دانند چون شیخ مورد اعتماد غیر روایات خود را به شاگرد اعلام نمی کند.گویا مجرد اعلام شیخ مانند این است که شیخ به تحمل و ادای حدیث توسط شاگردش رضایت داده است.بنابراین اجازه روایت به طور ضمنی فهمیده می شود هر چند که شیخ تصریح به آن نکرده باشد.
ممنوعیت روایت با اعلام
بسیاری از محدثان روایت نمودن به اعلام را ممنوع کرده اند در صورتی که شیخ صراحتاً شاگرد را از روایت منع کرده باشد مانند این که شیخ بگوید این شنیده ها یا این مرویات من است اما تو را از روایت آنها باز می دارم «یا» اما آن ها را از من نقل نکن.زیرا این مورد شبیه شهادت بر شهادت است و شاهد دوم زمانی شهادتش صحیح است که شاهد اولی به او اجازه دهد که بر شهادتش شهادت دهد.
← جواب ممنوعیت
...

[ویکی اهل البیت] اعلام (علم الحدیث). یکی از روش های تحمل حدیث و آن در صورتی است که شیخ حدیث، اعلام کند، فلان حدیث از فلان کتاب، روایت و سماع من از فلان راوی است.

[ویکی فقه] اعلام (فقه). آگاه کردن، خبر دادن را اِعلام می گویند احکام آن در بابهای اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، زکات، تجارت، وکالت، نکاح و حدود ذکرشده است که در چند محور بیان می گردد.
در اعلام، بر خلاف اعلان رساندن پیام به مخاطب خاص، اعم از شخص یا گروهی خاص، منظور است؛ هرچند در کلمات فقها به جای هم نیز به کار رفته اند.
اعلام فتوا
اگر کسی فتوای مجتهد بر وجوب یا حرمت چیزی را اشتباه نقل کند یا مجتهد در بیان آن خطا نماید، بر آن دو پس از آگاهی واجب است آن را اعلام کنند. وجوب اعلام در صورت تغییر فتوا اختلافی است.
اعلام نجاست
در صورت فروختن روغن نجس به مسلمان، اعلام نجاست آن بر فروشنده واجب است؛ لیکن به قول مشهور، اعلام بر کسی که می بیند دیگری در لباس نجس نماز می گزارد واجب نیست. در وجوب اعلام بر کسی که می بیند دیگری چیزی نجس می خورد یا می آشامد اختلاف است.
اعلام در باب عبادات
...

دانشنامه آزاد فارسی

اعلام (الاعلام). اَعلام (اَلاَعلام)
کتابی به عربی از خیرالدین زِرِکْلی، در شرح حال مشهورترین مردان و زنان عرب و اعراب غیراصیل (مُستعرَب ) و شرق ِشناسان جهان از گذشته تا زمان تألیف کتاب . این اثر براساس ترتیب الفبایی نام کوچک اشخاص بوده و درمورد افراد هم نام، برحسب اولویت زمانی است . تاریخ تولد و وفات به دو تاریخ قمری و میلادی است . این کتاب نخست در ۳ جلد در ۱۹۲۷ به چاپ رسید. آخرین چاپ اصلاح و تکمیل شده آن در ۱۹۵۷ در زمان حیات مؤلف در ۱۰ جلد متن، ۱ جلد مستدرکات و ۲ جلد تصاویر و نمونه خطوط نویسندگان منتشر شد. همین ویرایش بعداً در ۱۹۹۲ به قطع وزیری در ۸ مجلد بزرگ انتشار یافت و تصاویر در داخل متن قرار گرفت. تاکنون دو پیوستِ آن نیز انتشار یافته است : ذیل الأعلام ، نوشته احمد العلاونه (جدّه ، ۱۹۹۸) و تتمّة الأعلام، نوشته محمدخیر رمضان یوسف (بیروت ، ۱۹۹۸).

مترادف ها

declaration (اسم)
اعلامیه، اظهار، اعلان، اعلام، اظهارنامه، بیان، عرضه داشت

promulgation (اسم)
ترویج، اعلام، اعلام دارنده

annunciation (اسم)
اگهی، بشارت، اعلام

warning (اسم)
اگاه کردن، اشاره، هشدار، اخطار، اعلام خطر، اعلام، اژیر، تحذیر، زنگ خطر

enunciation (اسم)
بشارت، اعلام

indiction (اسم)
اگهی، اعلام، ارزیابی، مالیات پانزده ساله املاک، دوره پانزده ساله

predication (اسم)
اظهار، اثبات، اعلام، اسناد، اطلاق

meld (اسم)
اعلام

پیشنهاد کاربران

اعلام جمع علم ( بر وزن قلم ) به معنی کوه است ، ولی در اصل به معنی علامت و اثری است که از چیزی خبر می دهد ، مانند علم الطریق ( نشانه های راه ) و علم الجیش ( پرچم لشکر ) و مانند آن ، و اگر به کوه علم گفته می شود به خاطر همین است که از دور نمایان است ، و گاه بر فراز آن آتشی می افروختند تا نشانه ای برای رهگذران باشد ، ولی بود و نبود آتش در این نامگذاری تاثیری ندارد .
...
[مشاهده متن کامل]

( تفسیر نمونه ج : 20 ص : 451 )
از آیات و نشانه های خداوند کشتیهائی است همچون کوهها که بر صفحه دریاها به حرکت در می آید ( و من آیاته الجوار فی البحر کالاعلام ) .

واژه اعلام
معادل ابجد 142
تعداد حروف 5
تلفظ 'a'lām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ عَلَم]
مختصات ( اِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'a'lAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
اعلام: گفتن
روند پیشرفت کار را اعلام کردن: روند پیشرفت کار را گفتن
اعلام : نیوِدِش ( پارسی میانه )
نیوِ جنگ : اعلام جنگ
معارف. مردمان شناخته و معروف. ( منتهی الارب ) . ناموران. ( غیاث ) ( آنندراج ) . اشخاص معروف. ( از اقرب الموارد ) . مردمان نامور و معروف و مشهور. ( ناظم الاطباء ) . ج ِ معروف ولی اغلب آن را به قیاس �مشاهیر�
...
[مشاهده متن کامل]
که جمع مشهور است �معاریف � خوانند. ( از نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال دوم شماره ص 27 ) : در پی او نماز کردیمی و تا بیرون آمدیمی هزار سوار از مشاهیر و معارف و ارباب حوایج و اصحاب عرایض بر در سرای او گرد آمده بودی. ( چهارمقاله ) . تنی چند از معارف و مشاهیر برخاستند. ( چهارمقاله ) . هیچکس از کبار امراء خراسان و معارف دولت نماند که مغمور احسان و مشمول انعام او نشد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 256 ) . معارف ملک میان او و سلطان توسط کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ، ایضاً ص 359 ) . معارف کبار و مشاهیر احرار را بر لزوم طاعت و قیام به خدمت او تکلیف فرمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 438 ) . و اکابرو معارف با معازف و مزامیر به جشن و سور. . . ( جهانگشای جوینی ) . به مهر خود و سجل قاضی عسکر و مفتی و معارف لشکر و عظماء امرا و اعیان شاه تسلیم میرزا حسین نموده او را روانه نموده خود کوچ کرد. ( عالم آرا ) . و رجوع به معروف شود. || اهل علم و فضل. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : وزیر ابوالعباس از معارف کتاب و مشاهیر اصحاب فایق بود. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 356 ) . أئمه و معارف شهر بخارا به نزدیک چنگیزخان رفتند. ( جهانگشای جوینی ) . || آشنایان. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) .

اعلامات . [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اِعلام ، آگاهانیدن . ( از فرهنگ فارسی معین ) .
خبر دادن
جار زدن بجای اعلام نمودن
برگرفته از پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/09/blog - post_3. html
به آگاهی رساندن ( بجای اعلام کردن ) د بیش تر باره ها
اَعْلام: بزرگان، اسم های خاص، پرچم ها
اِعْلام: آگاه کردن، خبر دادن
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اَعْلام ( جمع عَلَم ) به چند معنی است: یکی به معنای "بزرگان، برجستگان، مشاهیر" و دیگر به معنای "اسم های خاص" و سوم به معنای پرچم ها " ( اَلَم /علم ) اما اِعْلام مصدر است به معنای" آگاه کردن، خبر دادن"
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳٠. )

برشمردن ( بجای �اعلام کردن� در برخی باره ها )
بجای �اعلام کردن� می توان در برخی باره ها با اندک چشم پوشی از واژه ی پارسی �برشمردن� سود برد. این نکته را نیز بیفزایم که آرش این واژه، هم در �فرهنگ پارسی معین� و هم در �لغتنامه دهخدا� نه چندان باریک و دربرگیرنده و رویهمرفته نارساست.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۷ آذر ماه ۱۳۹۷
https://www. behzadbozorgmehr. com/2018/12/blog - post_13. html

انتشارات، تبلیغات، آگهی، اعلامیه، بیان، بیانیه، ابلاغیه، مطبوعات، نشریه
eålãm این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آدیس، آسرو ( سنسکریت )
اودار ( سنسکریت: اوداهْر )
اوپَن ( سنسکریت: اوپَن یَس )
پَرواچ ( سنسکریت: پْرَوَچ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس