افسانه غرانیق

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] افسانه غرانیق، داستانی ساختگی در ستایش بت ها از سوی دشمنان اسلام می باشد.
در برخی منابع تفسیری ، حدیثی و تاریخی به داستانی بر می خوریم که به داستان یا افسانه غرانیق موسوم است. افسانه حکایتی بی اصل و دروغ است و تعبیر افسانه از آن روست که بیش تر دانشمندان اسلامی این داستان را بی پایه و دروغ دانسته اند ، با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعن هایی بر اسلام و قرآن قرار داده اند.
معنای لغوی غرانیق
غرانیق جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای جوان سفیدرو، زیبا و متنعم (مرفّه) است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می کند و پاهای درازی دارد و به آن کُرکی می گویند نیز آمده است.بت پرستان بر این پندار بودند که بت ها آنان را به خداوند نزدیک و از آنان نزد او شفاعت می کنند، ازاین رو بت های خود را به پرندگانی که در آسمان بالا می روند و اوج می گیرند تشبیه می کردند.
ورود افسانه غرانیق در منابع اسلامی
از موّرخان، ابن سعد و از مفسران، طبری نخستین کسانی اند که روایاتی درباره این ماجرا نقل، و درباره صحت و سقم آن سکوت کرده اند. براساس یکی ازاین روایات پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در انجمن قریش (کنار کعبه ) نشسته بود و آرزو کرد که از سوی خدا آیه ای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه خداوند سوره نجم را نازل کرد و آن حضرت آیات این سوره را (برای مردم) خواند تا به آیات ۱۹ ۲۰ رسید:«أفَرَءَیْتُم اللَّتَ والعزّی • و مَنَوةَ الثالثة الأُخری = آیا لات• و عُزّی• را دیده اید و دیگر، منات که سومین آنهاست». در این هنگام شیطان این دو جمله را القا کرد:«تلک الغرانیقُ العُلی و إن شفاعَتَهن لَتُرْتجی = آنها جوانانی عالی مقام اند (یا همانند مرغان آبی هستند که به آسمان پر می کشند و ارزش والایی دارند) و به شفاعت آن ها امید می رود».آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و آیه سجده را تلاوت کرد و مسلمانان و مشرکان با آن حضرت سجده کردند. حتی ولید بن مغیره مشرک که بر اثر کهنسالی نمی توانست سجده کند قدری خاک از زمین برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات خشنود شده و گفتند:ما می دانیم که خدا زنده می کند و می میراند و اوست که می آفریند و روزی می دهد؛ ولی خدایان ما (بت ها) نزد او برای ما شفاعت می کنند و هم اکنون که برای آن ها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم. در این روایات آمده است که شب هنگام جبرئیل برای مقابله آیات نزد پیامبر آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت:من این ها را نیاورده بودم. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با اندوه فراوان گفت:من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که وحی نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد :«و اِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِیَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَ تَّخَذوکَ خَلیلا = نزدیک بود تو را از آنچه به تو وحی کردیم بفریبند تا غیر آن را بر ما ببندی و آنگاه تو را به دوستی (خود) بگیرند...». پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) همچنان ناراحت بود تا این که آیه ۵۲ سوره حجّ /۲۲ برای دلداری او نازل شد:«و ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسول ولا نَبِیّ اِلاّ اِذا تَمَنّی اَلقَی الشَّیطنُ فی اُمنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللّهُ ما یُلقِی الشَّیطنُ ثُمَّ یُحکِمُ اللّهُ ءایتِهِ واللّهُ عَلِیمٌ حَکِیم = هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم، مگر این که هرگاه آرزو می کرد شیطان القائاتی در آن می کرد؛ اما خداوند القائات شیطان را از میان می بَرَد و آنگاه آیات خود را استوار می کند و خداوند دانا و استوار کار است»، آنگاه مسلمانانی که (بر اثر آزار مشرکان) به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند شنیدند که همه اهل مکه (در پی این ماجرا) مسلمان شده اند، از همین رو به سوی اقوامشان (در مکه ) بازگشته و گفتند:آنها را (یعنی بستگانمان را از مردم حبشه) بیشتر دوست داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات شیطانی توسط جبرئیل)، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشته اند. ابن حجر عسقلانی می گوید: موسی بن عقبه این داستان را در مغازی از محمد بن شهاب زهری نقل کرده و نیز ابومعشر آن را در سیره از محمد بن کعب قرظی و محمد بن قیس نقل کرده و طبری از او نقل می کند، بنابراین، مغازی ابن شهاب و سیره ابومعشر که هیچ یک اکنون موجود نیست منبع نهایی این داستان است ، به هر حال دانشمندان شیعه به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به تکذیب و ردّ آن از طرق گوناگون پرداخته اند ، چنان که بیش تر مفسران و عالمان اهل سنت نیز با دلایل گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته اند. تنها برخی از مفسران و عالمان اهل سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده اند. طبری در تاریخ الامم والملوک نیز به نقل این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است و این در حالی است که این ماجرا در منابع کهن تر گزارش نشده و مورخان بزرگی مانند ابن اسحاق و ابن هشام آن را در سیره خود نقل نکرده اند، از سوی دیگر طبری در جمع احادیث مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین رو اسرائیلیات به کتب او راه یافته است. در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی ، ماوِردی ، زمخشری ، ابن اثیر ، ابن حجر عسقلانی و سیوطی به تبع ابن سعد و طبری، داستان غرانیق را نقل کرده اند؛ ولی بیش تر عالمان اهل سنت از جمله فخررازی ، محمد بن اسحاق بن خزیمه ، ابن جوزی ، قاضی عیاض ، بیضاوی ، قرطبی ، ابوحیان ، ابن کثیر، محمد امین حکنی ، عمادی حنفی ، عبدالرحمن ثعالبی ، محمد جمال الدین قاسمی و سید قطب پس از نقل این داستان، با صراحت سند این روایت را مردود و ساخته منکران دین دانسته و با ادله عقلی و نقلی بر بطلان آن استناد کرده اند. ابن العربی می گوید:همه روایاتی که در این ماجرا نقل شده باطل است.
ادله بطلان داستان غرانیق
...

[ویکی شیعه] افسانه غرانیق، داستانی که محققان بسیاری آن را ساختگی دانسته اند و بر اساس آن، پس از گذشت حدود دو ماه از هجرت مسلمانان به حبشه، پیامبر(ص) با مشرکان به گفتگو نشست. خداوند سوره نجم را بر او نازل کرد. پیامبر(ص) این سوره را تلاوت کرد. در این هنگام شیطان دو عبارت دیگر را به او وسوسه کرد. جبرئیل، پیامبر(ص) را از این امر آگاه ساخت. این افسانه در بعضی از کتاب های تاریخی و تفسیری آمده و گروه زیادی از محققان به رد آن پرداخته اند. بخش هایی از کتاب آیات شیطانی نوشته سلمان رشدی، با استناد به این افسانه تدوین شده است.
غرانیق جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای جوان سفیدرو و زیبا است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می کند و پاهای درازی دارد. در زبان فارسی به آن کلنگ و دُرنا گفته می شود.
خلاصه این داستان چنین است که پس از گذشت حدود دو ماه از هجرت مسلمانان به حبشه پیامبر(ص) با مشرکان به گفتگو نشست. خداوند سوره نجم را بر او نازل کرد. پیامبر(ص) این سوره را تلاوت کرد تا به این آیه رسید:

[ویکی اهل البیت] داستان غرانیق مشهور به افسانه غرانیق، داستانی جعلی است مبنی بر اینکه شیطان در اثنای دریافت سوره نجم توسط پیامبر اکرم آیاتی بر آن حضرت القا نموده که مضمون آن تایید بت پرستان بوده است. این داستان بارها توسط عالمان شیعه با دلایل متعدد مردود اعلام شده است.
آنچه در افسانه غرانیق آمده است چنین است:
در سال پنجم بعثت) روزی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در کنار کعبه در هنگام قرائت سوره والنجم چون به آیات «أَ فَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری » رسید ناگهان بر زبانش جاری شد که: «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی» (اینها غرانیق عالی مقامند و شفاعت آنها مورد رضایت است) و با این گفته مشرکان شاد شدند، اما شب هنگام جبرئیل نازل گردید و گفت این دو جمله (آیات شیطانی) را شیطان بر زبان تو جاری ساخت و من هرگز چنین جمله هایی نگفته ام.
بر اساس همین افسانه سلمان رشدی مرتد کتاب کفرآمیز آیات شیطانی را نوشت که بلافاصله بعد از انتشار آن مورد اعتراض شدید مسلمین قرار گرفت و توسط مراجع عالیقدر تشیّع و رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) نویسنده و ناشران آگاه از محتوای کتاب محکوم به ارتداد و اعدام گردیدند
الف. اصولا در لغت و اشعار عرب لفظ غرانیق درباره خدایان آنها بکار نرفته است، تنها غرنیق و غرنوق در لغت به معنی مرغ آبی سیاه یا سفید یا حیوان سفید و زیبا آمده که هیچ یک از این معانی با معنای خدایان سازگار نیست.
ب. آیاتی که بعد از ذکر نام بت ها (در دنباله آیه) می آید همه بیان مذمت بت ها و زشتی و پستی آنهاست (بتان جز نام هایی بیش نیستند که شما و پدرانتان نامیده اید و خدا هیچ حجتی درباره آنها نازل نکرده است) و با این مذمت چگونه ممکن است چند جمله قبل از آن مدح بت ها شده باشد؟!
ب. آیات آغاز سوره صریحا این خرافات را ابطال می کند. آنجا که می گوید:
وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی .

[ویکی فقه] افسانه غرانیق (علوم قرآنی). افسانه غرانیق، خبر ساختگی درباره القای برخی مطالب شرک آمیز توسط شیطان بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم را می گویند.
«افسانه غرانیق» که در منابع علوم قرآنی از آن به اسطوره یا حدیث غرانیق و نیز قصه ورقة بن نوفل نام برده شده، از جمله شبهات مطرح درباره نزول قرآن و وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم است.«غرنیق» و «غرنوق» نام پرنده ای دریایی است و آن را « مالک الحزین » نیز می نامند و گفته شده است چون مشرکان بت ها و خدایان را به پرندگان سفیدی شبیه می کردند که در فضای آسمان ها پرواز می کنند - کنایه از نزدیکی آن ها به خدا - بت های خود را نیز «غرانیق» نام نهاده اند.
نقل افسانه
ابن جریر طبری افسانه ساختگی غرانیق را این چنین از بعضی از صحابه و تابعین نقل می کند: پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم در میان مشرکان یا در انجمنی از انجمن های آنان بود و با خود می اندیشید و آرزو می کرد کاش چیزی بر او نازل شود که سبب الفت میان او و مشرکان ستیزه جو شود. سوره «نجم» نازل شد. هنگامی که پیامبر به (افرایتم اللات والعزی ومناة الثالثة الاخری) رسید، شیطان به آن حضرت القا کرد «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی» و حضرت که می پنداشت این جملات نیز از وحی است رو به مشرکان کرد و آن را برای حاضران تلاوت کرد.آن گاه دوباره روگردانید و سوره را ادامه داد. در پایان، آن حضرت سجده کرد و درپی آن حضرت، مسلمانان و مشرکان به پاس احترام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلّم به بت های آن ها، سجده کردند (! ) این خبر به گوش مهاجران حبشه رسید و آن ها نیز که از این موضوع شادمان شده بودند به وطن خود بازگشتند.شب هنگام جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و از آن حضرت خواست سوره را بر او بخواند.هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم به این دو جمله رسید، جبرئیل عرض کرد: این دو جمله را از کجا آوردی؟ چرا به خدا افترا زدی و این دو جمله را گفتی؟! رسول گرامی از این موضوع غمگین و بیمناک شد و عذر آورد و گفت: کسی شبیه تو (جبرئیل) آن را بر من نازل کرد (! ) این موضوع بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم بسیارگران تمام شد تا این که آیات ۷۳ - ۷۵ سوره اسراء نازل شد و آن حضرت را دلداری داد.
دلایل ساختگی این داستان
این داستان ساختگی، بهانه و دستاویز خوبی به دست بهانه جویان و نیز پاره ای از مستشرقان داد تا سخنان بیهوده ای بر زبان آورند؛ در حالی که نه سند محکمی دارد و نه محتوایی قابل قبول؛ زیرا:۱. این داستان، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم را - العیاذبالله - بازیچه دست شیطان و مغلوب او معرفی می کند که چیزی نادرست را به خداوند نسبت می دهد؛ و این با آیات نخست این سوره: (ما ضل صاحبکم وما غویوما ینطق عن الهوی) و نیز آیات دیگر قرآن کریم مانند: (انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون) و (ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمینثم لقطعنا منه الوتین) منافات دارد.۲. چنین اندیشه و آرزویی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم با اصل عصمت منافات دارد و ملازم با شرک است.۳. این مسئله با روح حاکم بر سوره که بت ها را تحقیر و بی اراده اعلام می کند، منافات دارد.۴. اگر چنین موضوعی (صحه گذاشتن رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلّم بر عقاید بت پرستی مشرکان) صحت داشت، پیامدهای آن بسی وسیع تر از نقل چند روایت غیرمعتبر بود؛ و این خود نشانه ساختگی بودن این داستان است.

پیشنهاد کاربران

بپرس