اقدام کردن به کاری

جدول کلمات

مبادرت

پیشنهاد کاربران

مبادرت
برخاستن به ؛اقدام به. ( یادداشت مؤلف ) .
پای در راه چیزی گذاشتن
دست به کارشدن
پای در نهادن در کاری= بدان کار دست زدن، شروع کردن .
( ( چند گویی که وصف خواجه بگوی
پای در نه به وصف و دست بشود ) ) ( حدیقه، ۶۲۸ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
وارد عمل شدن
دست به کاری زدن ؛ به کاری قیام کردن. مشغول آن شدن. اقدام کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . دست در کاری زدن : عطارد دلالت دارد بر. . . به طاعت دست زدن با مکر و فریب. ( التفهیم ) . ترکمانان سلجوقی و عراق که بدانها پیوسته اند دست بکار زده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بر دل و دستت همه خاری بزن
تن مزن ودست بکاری بزن.
نظامی.
مجنون ز چنان نظاره کردن
زد دست به جامه پاره کردن.
نظامی.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست بکاری زنم که غصه سر آید.
حافظ.

پای نهادن در کاری ؛ بدان کار دست زدن. شروع کردن به آن
در پیش گرفتن کاری
اقدام کردن به کاری

مرتکب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس