الهیات و فلسفه مسیحی در قرون وسطی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرون وسطی، نام دوره ای است که برای تقسیم بندی تاریخ و تاریخ فلسفه استفاده می شود. پنج قرن ابتدای قرون وسطی، (از قرن پنجم تا دهم)، «قرون تاریک» نامیده می شود. با آغاز قرن یازدهم، به یک معنا طلیعه انقلابی تدریجی در زمینه تحقیق در الهیات آشکار شد. که در این دوره کوشیدند بین الهیات و فلسفه آشتی برقرار سازند. و این نهضت به «اسکولاستیسم» معروف شد.
پنج قرن ابتدای قرون وسطی، (از قرن پنجم تا دهم)، «قرون تاریک» نامیده می شود. نویسنده ای مسیحی وضعیت الهیات را در این دوره چنین توصیف می کند: برای کلیسای غرب، نخستین نیمه قرون وسطی، یعنی تا سال ۱۰۰۰ م، به درستی قرون تاریک نامیده می شود. در پایان قرن چهارم، نیه غربی امپراطوری روم زیر امواج هجوم بربرها قرار گرفت و در سال ۴۱۰ م، آنچه تصور ناپذیر می نمود، به وقوع پیوست و شهر رم به تصرف اقوام بربرها در آمد. در سال ۴۷۶ آخرین امپراطور امپراطوری غرب، به دست یک پادشاه گوت از تخت به زیر کشیده شد و بدین سان، موجودیت امپراطوری غربی عملا پایان یافت. غرب سالیان سال در معرض حمله های ملل و اقوام گوناگون قرار داشت. از اسپانیا، مسلمانان در حال پیشروی بودند. از شمال، اسکاندیناوی ها در حال سرازیر شدن به سوی جنوب بودند. و در نقاط گوناگون نیز اقوام مختلف بربر، اروپا را عرصه تاخت و تاز خود کردند. این دوران، دوران آشوب و هرج و مرج بود که تمدن غرب را در آستانه نابودی قرار داده بود.میراث گذشته در معرض نابود شدن قرار داشت. برای مثال، تمام اطلاعاتی که از فلسفه در دست بود، عمدتا به آثار بوئتیوس محدود می شد. کلیساها و خصوصا دیرها، هرچند به شکل محدود، تنها امکان فراگیری و حفظ دانش را به وجود آورده بودند و اوین دیرها اغلب، جزایر ثبات در اقیانوس هرج و مرح آن زمان بودند. در زمان پیروی ها و موفقیت های شارلمانی، که در سال ۸۰۰ تاجگذاری کرد، دوران کوتاه آرامش حکم فرما شد. وی امپراطوری متحد و با ثباتی به وجود آورد که در آن مجددا فرصت شکوفایی تمدن و کسب دانش به دست آمد. در این دوران که عصر رنسانس کارولنژی نامیده می شود، برای مدت زمانی کوتاه کسب علم و دانش رونق گرفت. در این دوران بود که یکی از متفکرین اصیل قرون تاریک یعنی فیلسوف و عالم الهی جان اسکوتوس اریجنا آثارش را پدید آورد.اما این دوران، مدت زمانی طولانی نپایید و یورش وایکینگ ها باعث اضمحلال و نابودی این امپراطوری و دستاوردهایش شد. در این دوران الهیات عمدتا به دیرها و صومعه ها محدود می شد؛ بنابراین، «الهیات صومعه ای» خوانده می شد. این الهیات در فضایی مشحون از تعهد و سرسپردگی و در محیط هایی که زندگی در آنها برای مثال بر اساس قوانین بندیکت شکل گرفته بود، به وجود آمده بود. هدف این الهیات نه جستجوی حقیقت برای نفس آن، بلکه رشد روحانی و عبادت بود و رویکردی مبتنی بر مراقبه و پرستش داشت. در این الهیات، عالم الهی نه یک مشاهده گر بی طرف که از موضوع مطالعه خود به دور ایستاده، بلکه فردی بود که به شکلی عمیق و متعهدانه در موضوع مشاهده خود غرق شده بود.
تلاش برای آشتی الهیات و فلسفه
تلاش های عالمان الهیات کاتولیک برای آشتی الهیات و فلسفه در قرون وسطی: با آغاز قرن یازدهم، به یک معنا طلیعه انقلابی تدریجی در زمینه تحقیق در الهیات آشکار شد. در این دوره، عقل و فلسفه در مطالعات الهیاتی به تدریج جایگاهی پیدا کرد و کسانی خود را وقف این کار کردند، و کوشیدند بین الهیات و فلسفه آشتی برقرار سازند. این نهضت به «اسکولاستیسم» معروف شد: قرن یازدهم، دوران جنبش های نوین بود. در صومعه های تجدید حیات به وقوع پیوست، «اصلاحاتی زدود و در زمینه فراگیری و دانش اندوزی نیز گشایشی صورت گرفت. برای عالمان الهی در این دوران، موضوع رابطه بین ایمان (الهیات) و عقل (فلسفه) مطرح بود. یکی از نویسندگان معاصر می نویسد: «تلاش برای هماهنگ کردن عقل و ایمان، نیروی محرکه اصلی تفکر مسیحی در قرون وسطی بود.»
پیدایش الهیات اسکولاستیسم
تاثیر فلسفه باعث شد تا رویکرد جدیدی نسبت به الهیات به وجود آید که الهیات مدرسی یا اسکولاستیسم نام گرفت. دیگر الهیات، فقط در صومعه ها بررسی نمی شد و دانشگاه ها و دیگر مراکز غیردینی هم شروع به بررسی الهیات کردند. هدف از این بررسی ها، دستیابی به شناخت عقلانی عینی بود. رویکردی که در این بررسی ها در پیش گرفته می شد شامل طرح سوال، استدلال منطقی، باریک بینی و بحث و گفتگو بود. در این دوران برای عالمان الهی، تربیت شدن به عنوان یک فیلسوف مهم تر از تربیت شدن به عنوان یک فرد روحانی بود. الهیات به دانشی مستقل و عینی تبدیل شده بود. این رویکرد، به شیوه ای غالب در الهیات تبدیل شد ولی در عین حال، رویکرد قبلی صومعه ای را حذف نکرد، بلکه اهمیت آن را کاهش داد.
← روش مکتب اسکولاستیک
...

پیشنهاد کاربران

بپرس