ام حکیم

لغت نامه دهخدا

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ ] ( ع اِ مرکب ) ترازو. ( مهذب الاسماء ).

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ ] ( اِخ ) ( مخزومیه ) از صحابیات و دختر حارث بن هشام مخزومی از رؤسای قریش و زن عکرمةبن ابی جهل بوده است و پلی که در نزدیکی شام بطرف حجاز ساخته شده و به قنطره ام حکیم معروف است بدو منتسب می باشد. وی در روز فتح مکه اسلام را قبول کرد و برای عکرمه شوهرش که بسوی یمن فرار کرده بود از حضور پیغمبر اسلام امان خواست و عکرمه بحضور پیغمبر آمد و قبول اسلام کرد. و رجوع به تذکرة الخواتین ص 37 و خیرات حسان ج 1 ص 42 و ریحانةالادب ج 6 ص 218 و امتاع الاسماع ، ص 392 شود.

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ] ( اِخ ) دختر اسدبن مغیره ثقفی از زنان امام محمد باقر ( ع ) بوده است. ( از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 70 ).

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ ]( اِخ ) دختر زبیربن عبدالمطلب بن هاشم و از صحابیات بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 325 شود.

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ ] ( اِخ ) ( ملقب به بیضا و قبةالدیباج ) دختر عبدالمطلب و عمه پیغمبر اسلام و از زنان حکیم و خردمند بنی هاشم و بکثرت ادب و فصاحت و بلاغت مشهور بوده و شعر می سروده است و از اشعار وی مرثیه ای است که بدستور پدر در حال حیاتش برای وی سروده است. رجوع به تذکرةالخواتین ص 36 و در منثور ص 55 و ریحانة الادب ج 6 ص 217 و تاریخ گزیده چ لندن ، ص 163 شود.

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ ] ( اِخ ) ( جویریه ) دختر قارظبن خالد زن عبیداﷲبن عباس بن عبدالمطلب. از زنان فصیح عرب و دارای جمال و حسن ادب و شهامت بوده و شعر نیک می سروده است. رجوع به در منثور ص 55 و شاعرات عرب ص 178 و ریحانة الادب ج 6 ص 217 و الاصابة فی تمییز الصحابه ج 8 ص 227 شود.

ام حکیم. [ اُم ْ م ِ ح َ] ( اِخ ) دختر وادع یا وداع خزاعی از صحابیات بوده است. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 226 شود.

فرهنگ فارسی

دختر وداع یا وادع خزاعی از صحابیات بوده است .

پیشنهاد کاربران

بپرس