امام حسن در عصر علوی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امام مجتبی (علیه السّلام) در طول ۳۷ سالی که در کنار پدر بودند؛ سربازی عاشق و فداکار برای امام علی (علیه السّلام) به حساب می آمد و زمینه فعالیت های آن حضرت شامل حوزه های فرهنگی، سیاسی، نظامی و... بود.
امام حسن مجتبی (علیه السّلام) در طول ۳۷ سالی که در کنار امیرمؤمنان (علیه السّلام) زندگی کرد، فرزندی مطیع، امام شناس، بازوی نیرومند، یار صدیق و امین و سربازی عاشق و فداکار برای پدرش به حساب می آمد. حوزه فعالیت های آن حضرت در عصر علوی شامل حوزه های فرهنگی، سیاسی، نظامی و... می باشد؛ امام مجتبی (علیه السّلام) به اقتضای اوضاع زمانه و درخواست امام زمانش، گاهی در سمت قضاوت، گاهی در پی بسیج مردمی برای جهاد، گاهی در میدان رزم و دیگر مسوولیت ها به کمک و یاری پدر می شتابید.
روشنگری در حکمیت
پس از پایان گرفتن جریان حکمیت توسط ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص، و خیانت آشکار آنها به اسلام و مسلمانان، بسیاری از مردم لب به اعتراض گشودند با این که مردم کوفه بر خلاف نظر امام علی (علیه السّلام)، ابوموسی اشعری را جهت مذاکره و حکمیت پیشنهاد کرده و بر این امر اصرار ورزیده بودند؛ حضرت علی (علیه السّلام) برای پایان دادن به اختلافات، به امام حسن (علیه السّلام) دستور داد تا درباره ابوموسی و عمروبن عاص و اشتباهاتشان سخن گوید. اندلسی می نویسد: روزی علی (علیه السّلام) در مسجد کوفه بالای منبر سخن می گفت. متوجه فرزندش حسن (علیه السّلام) شد و به او فرمود: برخیز و درباره این دو نفر سخن بگو. امام حسن (علیه السّلام) برخاست و پس از حمد و ثنای خدا، فرمود: ای مردم! شما در مورد این دو نفر (ابوموسی و عمروبن عاص) مذاکره کردید (و به توافق رسیدید.) و ما آنها را به مجلس مذاکره فرستادیم. براین اساس که مطابق قرآن، نه مطابق هوس های نفسانی داوری کنند ولی آنها مطابق هوس های نفسانی، نه مطابق قرآن داوری کردند و وقتی که مذاکره این گونه باشد، حاکم نخواهدبود. بلکه محکوم است. ابوموسی در آنجا که حکمیت را برای عبدالله بن عمر قرار داد، به خطا رفت. ابوموسی از سه جهت خطاکرد:۱- عبدالله با پدرش عمر مخالفت نمود، زیرا عمر او را برای خلافت نپسندید و او را جزو شورای شش نفره قرار نداد.۲- عبدالله رهبری و حاکمیت را برای خود طلب نکرد.۳- مهاجران و انصار که مقام زمامداری را تشکیل می دهند، برای امارت او اتفاق نظر ننمودند.در مورد اصل مسئله حکمیت ( وکالت دادن به شخصی برای داوری) رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) در جریان یهودیان بنی قریظه، سعد بن معاذ را منصوب نمودتا درباره آنها داوری کند و او نیز حکمی کرد که خداوند به آن راضی شد و شکی در این جهت نیست، زیرا اگر حکم کردن سعد بن معاذ خلاف بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) به آن راضی نمی شد. سخنان شیوای امام، که جایگاه علمی و سیاسی امام حسن (علیه السّلام) را برای همگان آشکار می ساخت، مساله را کاملا روشن نمود، هر چند که دشمن هیچ گاه دست از فتنه گری برنمی داشت.
قضاوت و داوری
امام علی (علیه السّلام) در برخی از رویداد ها از امام حسن (علیه السّلام) می خواست که قضاوت کند. روزی مردی را به محضر امیر مؤمنان (علیه السّلام) آوردند که چاقویی در دست داشت و او را در خرابه ای کنار کشته ای یافته بودند و او را قاتل معرفی می کردند. وقتی او را برای قصاص می بردند قاتل واقعی خودش را معرفی و اقرار به کشتن آن شخص کرد. امام علی (علیه السّلام) متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (علیه السّلام) فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام مجتبی (علیه السّلام) پس از شنیدن صحبت های هر دو فرمود: «مرد قاتل که با راست گفتاری اش جان متهم را نجات داد، به استناد آیه کریمه که قاتل واقعی با اقرار و صداقتش جان متهم را نجات داد و با این کار گویی بشریت را نجات داده است و خداوند متعال فرموده: «وَمَنْ اَحْیَاهَا فَکَاَنَّمَا اَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ً؛ هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.» بنابراین آن دو را آزاد سازید و دیه مقتول را از بیت المال پرداخت کنید. اینکه امیرمؤمنان (علیه السّلام) جواب سؤال و قضاوت را بر عهده فرزندش گذاشت، دلیل بر شخصیت والای علمی امام مجتبی (علیه السّلام) است.
امامت جمعه
...

پیشنهاد کاربران

بپرس