امیرخلف بانو

لغت نامه دهخدا

امیرخلف بانو. [ اَ خ َ ل َ ف ِ ] ( اِخ ) امیرابواحمد خلف بن احمدبن محمدبن خلف بن لیث صفاری. از ملوک سیستان و از خاندان صفاری است. مادرش [ یا مادر پدرش ] بانو دختر عمرولیث صفاری است و بدین سبب او را خلف بانو گویند. وی از فضلا و علمای عصر و از اسخیای زمان بوده است. دربار او همواره مجمع فضلا و شعرا و علما از هر قبیل بود. بدیعالزمان همدانی و ابوالفتح بستی را در مدح او قصاید غرّاست و غالب آن اشعار در تاریخ یمینی و یتیمةالدهر ثعالبی مسطور است. بفرموده او علمای عصر تفسیری بسیار بزرگ بر قرآن نوشتند و وی بیست هزار دینار بر آن خرج کرد. عتبی در تاریخ یمینی گوید نسخه آن الاَّن در نیشابور در مدرسه صابونی موجود است و با این همه فضایل در قساوت قلب تالی نداشت چنانکه پسر خود طاهر را بواسطه توهمی که از او بهم رسانید بدست خودکشت و غسل داد و دفن نمود. و او را با سلطان محمود غزنوی جنگهای متعدد دست داد تا سرانجام در سال 393 هَ.ق. محمود با لشکری عظیم به سیستان حمله برد و بلاد او را بتصرف آورد و او را بگرفت و بجوزجانان فرستاد و در آنجا بسر میبرد تا پس از چهار سال او را به جردیز ( گردیز ) فرستاد و در آنجا به سال 399 هَ.ق. وفات یافت. او نخستین کسی است که محمود را سلطان خواند. ( از محمد قزوینی بنقل تعلیقات چهارمقاله ص 177 ).

فرهنگ فارسی

امیر ابو احمد خلف بن احمد بن محمد بن خلف بن لیث صفاری از ملوک سیستان و از خاندان صفاری است .

پیشنهاد کاربران

بپرس