انبهار

لغت نامه دهخدا

انبهار.[ اِم ْ ب ِ ] ( ع مص ) تاسه و دمه برافتادن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). دما برافتادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || نفس زدن از درماندگی ، یقال انبهر الرجل. ( ناظم الاطباء ). بریده شدن نفس و پی درپی نفس زدن از خستگی و ماندگی. ( از اقرب الموارد ). || غایت جهد و کوشش در امری و پایداری در آن. ( از ذیل اقرب الموارد ). || تضرع و جهد در دعا. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

تاسه و دمه افتادن بر کسی دمابر افتادن یا نفس زدن از خستگی و ماندگی . یا غایت جهد و کوشش در امری و پایداری در آن .

پیشنهاد کاربران

بپرس