انتقاد

/~enteqAd/

مترادف انتقاد: اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خرده گیری، عیب جویی، نکته گیری

متضاد انتقاد: تمجید

برابر پارسی: نکوهش، نکوهیدن، خرده گیری، سنجیدن، سنجش، باریک بینی، خُرده گیری، سخن سنجی، سره کردن

معنی انگلیسی:
criticism, reproof, reproval, subjugation, static

لغت نامه دهخدا

انتقاد. [ اِ ت ِ ]( ع مص ) سره کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سره گرفتن. ( ناظم الاطباء ). بیرون کردن درمهای ناسره از میان درمها. ( از اقرب الموارد ). بهین چیزی برگزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گرفتن درم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). درمها را نقد گرفتن.( از اقرب الموارد ). نقد ستدن. ( تاج المصادر بیهقی ).نقد بستدن. ( مصادر زوزنی ). نقد ستانیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). نقد گرفتن پول. ( فرهنگ فارسی معین ). || جوان شدن کودک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). بجوانی رسیدن کودک. ( از اقرب الموارد ). || آشکار کردن عیب شعر بر قائل آن. ( از اقرب الموارد ). خرده گرفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). || کاه از دانه جدا کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جدا کردن ( خوب از بد یا کاه از گندم و مانند آن ). ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح علم حدیث ) عبارت از تعلیل است و منتقَد حدیثی است که درآن اختلاف روایت باشد از جهت افزونی و کمی رجال اسناد یا از جهت تغییر پاره ای از اسناد از جهت اختلاف در الفاظ متن حدیث یا از جهات دیگر. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به همین کتاب شود. || ( اِمص ) نقد کردن. ( ناظم الاطباء ). بِه ْگزینی. خرده گیری. ( فرهنگ فارسی معین ). سره گیری. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( مص ) جدا ساختن کاه از غله :
بر سر خرمن بوقت انتقاد
نی که فلاحان همی جویند باد.
مولوی ( مثنوی ).
|| ( اِ مص ) ( اصطلاح ادب و هنر ) در مقابل لفظ کریتیک بکار برند و آن عبارتست از شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی ، یا سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده. ( ازفرهنگ فارسی معین ). || یکی از اعمال علم معماست و آن اشارت کردن است ببعض حروف بالفاظ مناسب آن حروف چنانکه حرف اول را سر و رخ و لب و تاج گفتن و حرف وسط را میان و دل و کمر و حرف آخر را پا و دامن و غیره خواندن ، چنانکه برای شمس در این مصراع :
اول شام و میان چمن و دامن نرگس.
؟ ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ).
و رجوع به نقد شود.

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) سره کردن. ۲ - نقد گرفتن پول. ۳ - جدا کردن (خوب از بدیا کاه از گندم و مانند آن ). ۴ - خرده گرفتن . ۵ - ( اسم ) به گزینی خرده گیری . ۶ - شرح معایب و محاسن شعر یا مقاله یا کتابی با سنجش اثری ادبی یا هنری بر معیار یا عملی تثبیت شده. جمع : انتقادات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - خالص کردن . ۲ - جدا کردن خوب از بد. ۳ - خرده گرفتن . ۴ - برشمردن درستی ها و نادرستی های یک اثر ادبی یا هنری .

فرهنگ عمید

۱. بحث کردن دربارۀ مقاله یا کتاب یا اثر هنری به طوری که خوبی ها و بدی هایش آشکار شود، عیب جویی، آشکار کردن عیب کسی.
۲. آشکار کردن عیب شعر.
۳. جدا کردن پول خوب از بد.
۴. [قدیمی] نقد گرفتن پول.
۵. [قدیمی] سره گرفتن.
۶. [قدیمی] سره کردن.

واژه نامه بختیاریکا

حَرف و حُرف

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نقد و انتقاد در لغت به معنی ارزیابی، بررسی، شناسایی نمودن، زیر و رو کردن، عیب­ها را نمایاندن و پنهان­ ها را رو کردن است.
نقد؛ یافتن و نشان دادن است تا اگر کسی خواست، راهش را بیابد و اگر نخواست عذری نداشته باشد. و در اصطلاح، وارسی و بررسی نوشتار، گفتار یا رفتاری برای شناسایی و شناساندن زیبایی و زشتی، بایستگی و نبایستگی، بودها و نبودها و درستی و نادرستی آنها است. هدف اصلی یک منتقد از نقد همان هدفی است که یک پزشک در معاینه بیمار دنبال می کند.

مفهوم نصیحت
یکی از واژه هایی که به معنای انتقاد سالم است؛ نصیحت (خیرخواهی) می باشد که از واژه های پر کاربرد قرآنی و روایی است. نصیحت از ماده نَصح و نُصح گرفته شده است. نَصح به معنای خالص شدن و خالص کردن؛ و نُصح به معنای خلوص و بی ‏غل و غش بودن است. بنابراین ناصح، کلام و عمل خود را از هر ناخالصی پاک نموده و انگیزه‏ای جز خیرخواهی ندارد و همچنین بدون هیچ گونه غرض شخصی، و صرفاً برای منافع و مصالح فرد یا جمع، اقدام می کند.

عیب جویی و انتقاد
در روایات بسیاری، از عیب جویی و سرزنش مؤمن، به شدت نهی شده است.
امیر مؤمنان علی(ع) می فرمایند:
"... آن کس که جز به حساب نفس خویش پردازد، خود را در تاریکی ها، سرگردان و در هلاکت افکنده است و شیاطین، او را به سرکشی و طغیان می کشانند و رفتار زشت او را در دیده اش زیبا می نمایانند."
علی رغم اینکه انتقاد در ردّیابی عیوب و ابراز آن به صاحب عیب، مشابه با عیب جویی است، اما منشأ عیب جویی، حسادت و انتقام جویی و خودخواهی و خباثت نفس است، ولی خاستگاه انتقاد، نوع دوستی و عواطف انسانی و تعهّد ایمانی است. (انگیزه فاعلی) و همچنین هدفی که عیب جو از این کار خود تعقیب می کند، آزاردهی و تخریب شخصیت و در هم شکستن طرف مقابل خویش است، در حالی که غرضِ انتقادگر، اصلاح و زدودن عیوب و رو به کمال بردن شخص مورد انتقاد است.(انگیزه غایی)

نهی از منکر و انتقاد
...

مترادف ها

animadversion (اسم)
قوهء اعطراض، اعتراض، تذکر و اعلام خطر، انتقاد، تعیین تقصیر و مجازات نمودن

criticism (اسم)
انتقاد، عیب جویی، نقد ادبی، نکوهش، نقدگری

critique (اسم)
انتقاد، مقاله انتقادی، فن انتقاد

censure (اسم)
انتقاد

raillery (اسم)
انتقاد، سرزنش، شوخی، توبیخ، استهزا

fustigation (اسم)
انتقاد، چوب زنی

فارسی به عربی

خطاف , لوم , نقد

پیشنهاد کاربران

انتقاد: آشکار کردن عیوب، کاستی ها، خطاها و گناهان ( جرم ها ) کسی برای خوار کردن، از غرور انداختن و یا نشان دادن شخصیت واقعی و ناکارآمدی او نزد دیگران.
همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی سنسکریت نِدیا nedyA می باشد.
بهترین واژه برابر پارسی�بازخورد�است از دیدگاه من
واژه انتقاد
معادل ابجد 556
تعداد حروف 6
تلفظ 'enteqād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ] ( مص م . )
آواشناسی 'enteqAd
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان عامیانه
فرهنگ فارسی عمید
رِخنَه ( زبان کردی )
🇮🇷 واژه ی برنهاده: نکوهش 🇮🇷
یعنی نظر دادن در باره یک شخص یا چیز بر اثر دیدن شرایط آن طرف
کوردی کرمانجی:رِخنه
کوردی سورانی:رَخنَه
کوردی کلهری:رِخنَه
سخن سنجی
از آنجا که واژه هایی چون نکوهش، نکوهیدن و خرده گیری، رویهمرفته از باری ناسازگار ( منفی ) در زبان توده های مردم ( زبان کوچه و بازار ) ، نه تنها در ایران که در بسیاری از سرزمین های دیگر جهان، برخوردارند، آمیخته واژه ی �سخن سنجی� را چون برابر واژه ی از ریشه عربی �انتقاد� به آرش سازنده و دانشورانه ی آن ( انتقاد سازنده، دانشورانه یا علمی ) ، پیشنهاد می کنم.
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی سنجیدن خوبی ها و بدی. . .
انتقادات جمع انتقاد
غر غر کردن
چرت و پرت بودن
منتقد بودن
( اِ تِ ) [ ع . ] ( مص م . ) 1 - خالص کردن . 2 - جدا کردن خوب از بد. 3 - خرده گرفتن . 4 - برشمردن درستی ها و نادرستی های یک اثر ادبی یا هنری .

ایراد گرفتن - اعتراض کردن - عیب جویی کردن

انتقادی بودن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لیگَر ( کردی: لیگرتن )
نِدیا، کوتْسا ( سنسکریت )
نیمیدیت ( سنسکریت: نینیدیتَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس