انحطاط

/~enhetAt/

مترادف انحطاط: انخفاض، انقراض، انهزام، زوال، شکست، نابودی، پستی

برابر پارسی: نابودشدن، به پستی گراییدن، پایین افتادن | ( اِنحِطاط ) فروشدن

معنی انگلیسی:
decadence, declination, decline, degeneracy, degeneration, effeteness, falloff, ruin

لغت نامه دهخدا

انحطاط. [ اِ ح ِ ] ( ع مص ) سوی نشیب رفتن شتر بکشیدن مهار. || فرود آمدن در منزل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فرود آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ فارسی معین ). بیفتادن. ( مصادر زوزنی ). فروافتادن. فرود آمدن. پست شدن. به پستی گراییدن. بزیر آمدن. ( فرهنگ فارسی معین ). نزول و انهباط. ( یادداشت مؤلف ). || بشتاب رفتن شتر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). شتافتن. ( مصادر زوزنی ). یقال : انحط البعیر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || کم شدن بها و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رو بکمی نهادن چیزی.( غیاث اللغات ). فروآمدن نرخ چیزی. ارزان شدن. ( یادداشت مؤلف ). یقال : انحط السعر و غیره. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) کمی و کاهش مانند کاهش درد:
هم بنماند چنین هم بود از قدر صدر
درد ورا انحطاط رنج ورا انتها.
خاقانی.
- انحطاط بیماری ؛ تخفیف یافتن بیماری. انحطاط مرض : چون اثر نضج پدید آید بیماری اندر انحطاط افتاد یعنی نقصان گرفت و بیمار از خطر بیرون آمد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به انحطاط جزئی و انحطاط کلی وانحطاط مرض درهمین ترکیبات شود.
- انحطاط جزئی ؛ در اصطلاح طب ، زمان راحت و آن از ازمان صحت باشد. ( از بحر الجواهر ). عبارت از اوقات آسایش و راحتی بیماران در روزگاران تندرستی پس از دفع بیماری است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- انحطاط کلی ؛ در اصطلاح طب ، استیلاء قوه تن بر ماده بیماری. ( از بحر الجواهر ).
نزد پزشکان چیرگی نیروی بدن بر ماده بیماری باشد و گاه از انحطاط کلی انحطاط غیرحقیقی خواهند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- انحطاط مرض ؛ کم شدن اشتداد بیماری. || فرو افتادگی و بپایین آمدگی. ( ناظم الاطباء ). پستی. ( فرهنگ فارسی معین ): ما سزاواریم بدانچه منزلتی عالی جوییم و بدین خمول و انحطاط راضی نباشیم. ( کلیله و دمنه ).
- انحطاط فکر ؛ پستی اندیشه. ( فرهنگ فارسی معین ).
- سن انحطاط ؛ سن متکهلین و آن نزدیک سال شصت باشد. ( بحر الجواهر ).
|| نزد اهل هیئت مقابل ارتفاع باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ابوریحان در التفهیم آرد: آفتاب یاستاره یا هرکدام نقطه مفروض که نهی و بروی و بر قطب افق دایره بزرگ به وهم بگذاری ، ارتفاع آن چیز قوسی بود که از این دایره میان او و میان افق افتد و همیشه عمودی بود بر افق ایستاده و تمام این ارتفاع ، آن قوس بود که از سمت الرأس که یکی قطب است از آن افق ،تا بدان چیز افتد. و اگر او زیر افق باشد و همان دایره بر وی اندیشی ، آن قوس که میان او و میان افق افتد این دایره ، انحطاطش خوانند و آنچ میان او و میان سمت الرجل بود که دیگر قطب افق است تمام انحطاط خوانند. ( از التفهیم چ همایی ص 181 ). و رجوع به حاشیه همین کتاب شود.

فرهنگ فارسی

فرود آمدن، پست شدن، به پستی گراییدن
۱ - ( مصدر ) فرو افتادن فرود آمدن پست شدن به پستی گراییدن بزیر آمدن. ۲ - ( اسم ) پستی . یا انحطاط فکر . پستی اندیشه .

فرهنگ معین

(اِ حِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پست شدن . ۲ - (اِمص . ) پستی .

فرهنگ عمید

۱. فرود آمدن.
۲. پست شدن، به پستی گراییدن.

دانشنامه عمومی

انحطاط (فیلم ۱۹۲۷). «انحطاط» ( انگلیسی: Downhill ) فیلمی صامت در ژانر درام به کارگردانی آلفرد هیچکاک است که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آیوور نوولو، ایزابل جینز، ایان هانتر و بن وبستر اشاره کرد.
عکس انحطاط (فیلم ۱۹۲۷)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

اِنحطاط (decadence)
در نقد ادبی و هنری، نزولی که پس از یک دورۀ رونق فرهنگی رخ می دهد. دلزدگی، خودآگاهی، و جست وجوی انگیزۀ تازه، از رهگذر پالایش هنری و رفتار تباه، از مشخصات آن است. به طور محض به مکتب های مشهور به «پایان قرنی» که در اواخر قرن ۱۹ بالندگی یافتند ـ سمبولیسم، جنبش زیباشناختی، و آرنووـ اطلاق می شود. هنرمندان و نویسندگانی همچون آرتور رمبو، اسکار وایلد، و اوبری بیردزلیاز مصادیق آن به شمار رفته اند.

مترادف ها

decline (اسم)
کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد

decadence (اسم)
تنزل، زوال، انحطاط، فساد، آغاز ویرانی

downfall (اسم)
ریزش، افت، زوال، انحطاط، سقوط، بارش

devolution (اسم)
واگذاری، انحطاط، انتقال، فساد تدریجی، نزول، تفویض اختیارات

downhill (اسم)
نشیب، سینه کش، انحطاط، سرازیری، سراشیبی، سرپایینی

slough (اسم)
نهر، باتلاق، لجن زار، انحطاط، پوست، لجن، پوسته خارجی، پوست ریخته شده مار، پوسته پوسته شدگی، پوست مار، پوست دله زخم

chute (اسم)
ناودان یا مجرای سرازیر، زوال، شیب تند رودخانه، انحطاط، مخفف کلمه پاراشوت، سقوط

degeneration (اسم)
انحطاط، فساد، تباهی

degeneracy (اسم)
انحطاط، فساد

retrogradation (اسم)
انحطاط، پس روی، سیر قهقهرایی، قفاروی

فارسی به عربی

انحدار , سقوط , مزلق , مستنقع , هبوط

پیشنهاد کاربران

گرداگرد و گردان بر وزن گرداب در محیط و محوطه محاصره قرارگرفتن منزوی و پست شدن که همه مصدر محیط است
🇮🇷 همتای پارسی: فروگشت 🇮🇷
در پزشکی مرحله ای است که دیگر بیماری از بین رفته است. یعنی بعد از نقاهت . در نقاهت فرد بهبود یافته اما ناقل است .
شاید اولین باری با این کلمه موجه میشوید در تاریخ دهم انسانی درس پنج باشه در مورد ورود آریایی ها به هند در موقعی که تمدن سند به انحطاط رسید از شمال غرب وارد هند شدند آریایی ها
به نابودی رسیدن - ( یه جورایی ) به بن بست رسیدن
مثلا میگن جمهوری اسلواکی به انحطاط خودش رسیده.
زوال یافتن. [ زَ ت َ ] ( مص مرکب ) زوال پذیرفتن. نقصان یافتن. از میان رفتن :
روز دانش زوال یافت که بخت
به من راست فکر کژنگر است.
خاقانی.
همه شب در اندیشه کاین گنج و مال
در او تا زیم درنیاید زوال.
...
[مشاهده متن کامل]

( بوستان ) .
زایل شود هر آنچه بکلی کمال یافت
عمرم زوال یافت ، کمالی نیافته.
سعدی.
رجوع به زوال و دیگر ترکیبهای آن شود.
رو به افول گذاردن

به انحراف کشیده شدن
پایین افتادن، شکست، هرجومرج
ازعرش به فرش رسیدن
در مسیر سراشیب قرار گرفتن

بپرس