اندک

/~andak/

مترادف اندک: اقل، انگشت شمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز

متضاد اندک: افزون

معنی انگلیسی:
few, little, scanty, short, skimpy, littel, glimmer, faint, thimbleful, under-, mean, modicum, narrow, negligible, nominal, petty, picayune, piddling, scant, scruple, shade, slender, slim, small, tiny

لغت نامه دهخدا

اندک. [ اَ دَ ] ( ص ، ق ) مقابل بسیار و مقابل بیش و گاهی مقابل فراوان نیز آمده اگر چه هرکدام مترادف هم است. ( آنندراج ) . چیز کم. ( ناظم الاطباء ). کم. مقابل بیش. بسیار. ( فرهنگ فارسی معین ). یسیر. قلیل. ( ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). یسیر.( دهار ). شملول. تافه. طفیف. تفه. مزیر. معن. قَلال. قُلال. قطیره. قطره. خبطه. مهین. لظخ. لسام. لزب. قرحناب. مسحة. شنقم. وشغ. نزر. نزیر. منزور. عش. عداف. شفی. ( منتهی الارب ). بخس. بکی. نبذ. برض. زهید. دون. امم. حثاث. مقابل پُر. ( یادداشت مؤلف ) :
خواهی اندک تو از جهان بپذیر
خواهی از ری بگیر تا به حجاز .
رودکی.
سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون.
ابوشکور.
میلفنج دشمن که دشمن یکی
فراوان و دوست از هزار اندکی.
ابوشکور.
ترکان گنجینه گروهی مرد مانند اندک. ( حدود العالم ).
پسر بودش [ سیاوش ] از دخت پیران یکی
که پیدا نبود از پدر اندکی .
فردوسی.
به ایران زن و مرد و کودک نماند
همان چیز بسیارو اندک نماند.
فردوسی.
فرامرزبا اندکی رزمجوی
بمردی بروی اندرآورد روی.
فردوسی.
تو از من به سال اندکی مهتری
تو باید که چون می دهی می خوری.
فردوسی.
ز زابل برانم من اندک سپاه
نمانم بتوران سرتخت و گاه.
فردوسی.
زانچه کردست زانچه خواهد کرد
سختم اندک نماید و سوتام.
فرخی.
اندک شمرد هرچه ببخشید اگرچند
نزد همه کس اندک او باشد بسیار.
فرخی.
بسیار پیش همت تو اندک
دشوار پیش قدرت تو آسان.
فرخی.
عشق خوش است ار مساعدت بود از یار
یار مساعد نه اندک و نه بسیار.
فرخی.
مرا چاره ای نباشد از نگاهداشت مصالح ملک اندک و بسیار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272 ). این در جنب حقهای حاجب سخت اندک است. ( تاریخ بیهقی ص 335 ). این قوم که من سخن ایشان می دانم بیشتر رفته اند و سخت اندکی مانده اند. ( تاریخ بیهقی ص 681 ). فاضلترین ملوک گذشته گروهی اند اندک... و از آن گروه دوتن را نام برده اند. ( تاریخ بیهقی ).
چو لشکر بود اندک و یار بخت
به از بیکران لشکر و کار سخت.
اسدی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مصغر اند، کم، هرچیزخردوکم، مقابل بیش و بسیار
( صفت ) ۱ - کم مقابل بیش بسیار . ۲ - کوتاه : مدتی اندک .

فرهنگ معین

(اَ دَ ) (ص . ) ۱ - کم . ۲ - کوتاه .

فرهنگ عمید

کم، هر چیز خرد و کم.
* اندک اندک: (قید ) کم کم: اندک اندک به هم شود بسیار / دانه دانه ست غله در انبار (سعدی: ۱۸۱ ).

گویش مازنی

/andak/ مقداری – کمی

واژه نامه بختیاریکا

تیکلالِه؛ دُرد؛ قیت؛ کَم کُلاست؛ کم کُلو

جدول کلمات

ویدا

مترادف ها

whit (اسم)
ذره، هیچ، تکه، اندک

scantling (اسم)
حدود، مقدار، اندک، نیم ذرع، مقدار قلیل

paucity (اسم)
کمی، اندک، کمیابی، مقدار کم، قلت، عدد کم

drib (اسم)
مقدار کمی، یک قطره، اندک

modicum (اسم)
اندک، مقدار کم، مقدار یا قسمت کوچک

pinch (اسم)
تنگنا، مضیقه، اندک، نیشگون، موقعیت باریک، جآنشین

thrum (اسم)
اندک، ته نخ، ریشه یا نخ اویخته، صدای تپ تپ یا زدن روی میز

scruple (اسم)
ذره، بیم، تردید، اندک، محظور اخلاقی، واحد سنجش چیز جزئی، نهی اخلاقی، وسواس باک

low-test (صفت)
اندک

niggling (صفت)
ایراد گیر، اندک

scarce (صفت)
تنگ، نادر، کمیاب، اندک، کم، قلیل

skimpy (صفت)
خسیس، لئیم، ناقص، اندک، نحیف، قلیل

scant (صفت)
اندک، کم، نحیف، معدود، قلیل، ناکافی

low (صفت)
پست، فروتن، پایین، محقر، اندک، افتاده، کم، اهسته، پست ومبتذل

frugal (صفت)
با صرفه، اندک، صرفه جو، مقتصد، میانه رو

lean (صفت)
ضعیف، لاغر، بی حاصل، نزار، اندک، نحیف، کم سود

slight (صفت)
پست، خفیف، لاغر، کودن، ناچیز شماری، اندک، کم، جزئی، نحیف، صیقلی، قلیل، حقیر، باریک اندام

light (صفت)
خفیف، خل، چابک، باز، تابان، روشن، ضعیف، بی عفت، زود گذر، هوس باز، سبک، هوس امیز، اسان، اندک، سهل، سهل الهضم، کم، اهسته، سبک وزن، بی غم و غصه، وارسته، کم قیمت

little (صفت)
پست، مختصر، ریز، کوچک، کوتاه، خرد، بچگانه، اندک، قد کوتاه، کم، جزئی، معدود، ناچیز، حقیر، درخور بچگی

little (قید)
اندک، قدری

few (قید)
اندک، اندکی از

فارسی به عربی

اهانة , ضوء , قرصة , قلیلا , لحم بدون دهن , مستوی واطی , مقتصد , نادر

پیشنهاد کاربران

سن کم. کم سن. نوجوانی
آیا بین اند ( شناسه فعل در سوم شخص مفرد؛ مانند رفته اند ) ، اندی، چند و اندک، رابطه وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا اینها هم ریشه هستند یا شباهت تصادفی در املا دارند؟
کوسه : به مجاز، کوچک. کم. اندک :
این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خرد کوسه بود.
ادیب صابر.
با توضیحات ابادیس ِپیشنهاد ما خیلی ناچیز به نظر میرسد .
ناچیز. . . .
narrow
Nancy Pelosi reelected as House speaker as Democratic majority narrows
( خانم ) Nancy Pelosi مجدد بعنوان سخنگوی کنگره ( رئیس کنگره ) انتخاب شد در حالی که اکثریت دموکرات ها در کنگره خفیف ( اندک ) بود
ویدا
بە دەگمەن ( سۆرانی )
اقل، انگشت شمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز

ناقابل
اندک:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " اندک " می نویسد : ( ( اندک در پهلوی با همین ریخت بکار می رفته است. واژه ی دیگر هم معنی با اندک در پهلوی اوزارک ōzārak بوده است که به پارسی نرسیده . ) )
( ( ز راه خرد بنگری اندکی،
...
[مشاهده متن کامل]

که معنی مردم چه باشد یکی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 196 )

جزیی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس