انسان کامل

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] إنسان کامل. اِنْسان ِ کامِل ، اصطلاحی عرفانی که از لحاظ انسان شناسی و جهان شناسی ِ عرفانی ، و نیز به اعتبار نظریه امامت و ولایت نزد امامیه و اسماعیلیه دارای اهمیت خاصی است .
انسان کامل اصطلاحی است عرفانی و بر کسی که مظهر أتم اسمای الهی خداست اطلاق می شود. اندیشه ها و نظریه های مختلفی که در طول تاریخ درباره این مفهوم ارائه کرده اند، موجب شده است که به دست دادن تعریفی جامع و فراگیر از آن میسر نباشد. با اینهمه ، با توجه به مجموعه آراء و افکاری که در آثار اهل عرفان در پیرامون این معنا مطرح بوده است ، می توان گفت که انسان کامل انسانی است متخلق به اخلاق الهی ، علت غایی خلقت ، سبب ایجاد و بقای عالم ، متحقق به اسم جامع الله ، واسطه میان حق و خلق ، خلیفه بلامنازع خدا که علم او به شریعت ، طریقت و حقیقت قطعیت یافته ، و به تعبیری اقوال نیک ، افعال نیک و اخلاق نیک در او به کمال رسیده است . او به ظاهر و باطن راهنمای خلایق و آدمیان است و به امراض و آفات نفسانی و روحی آنان آشنا، و هم شفادهنده آنهاست . مخلوق خدا، اما خدا گونه است . آنچه از صفات و اخلاق ِ الهی در او فراهم آمده ، به نیابت ذات ربوبی است که چون دوگانگی از او برخاسته ، و با هویت متعالی الهی وحدت ذاتی پیدا کرده ، به چنین مرتبه ای نائل شده است .

[ویکی فقه] اِنْسان ِ کامِل ، اصطلاحی عرفانی که از لحاظ انسان شناسی و جهان شناسی ِ عرفانی ، و نیز به اعتبار نظریه امامت و ولایت نزد امامیه و اسماعیلیه دارای اهمیت خاصی است .
انسان کامل اصطلاحی است عرفانی و بر کسی که مظهر أتم اسمای الهی خداست اطلاق می شود. اندیشه ها و نظریه های مختلفی که در طول تاریخ درباره این مفهوم ارائه کرده اند، موجب شده است که به دست دادن تعریفی جامع و فراگیر از آن میسر نباشد. با اینهمه ، با توجه به مجموعه آراء و افکاری که در آثار اهل عرفان در پیرامون این معنا مطرح بوده است ، می توان گفت که انسان کامل انسانی است متخلق به اخلاق الهی ، علت غایی خلقت ، سبب ایجاد و بقای عالم ، متحقق به اسم جامع الله ، واسطه میان حق و خلق ، خلیفه بلامنازع خدا که علم او به شریعت ، طریقت و حقیقت قطعیت یافته ، و به تعبیری اقوال نیک ، افعال نیک و اخلاق نیک در او به کمال رسیده است . او به ظاهر و باطن راهنمای خلایق و آدمیان است و به امراض و آفات نفسانی و روحی آنان آشنا، و هم شفادهنده آنهاست . مخلوق خدا، اما خدا گونه است . آنچه از صفات و اخلاق ِ الهی در او فراهم آمده ، به نیابت ذات ربوبی است که چون دوگانگی از او برخاسته ، و با هویت متعالی الهی وحدت ذاتی پیدا کرده ، به چنین مرتبه ای نائل شده است .
محیی الدین ابن عربی ، الفتوحات المکیة، ج۱۳، ص۱۲۹-۱۳۰، به کوشش عثمان یحیی ، چ قاهره ، ۱۳۹۲-۱۴۱۰ق / ۱۹۷۲-۱۹۹۰م .
انسان کامل که از او با القابی چون کون جامع، قطب عالَم، جام جهان نما، خلیفه، امام، صاحب زمان، اکسیر اعظم،خضر، مهدی، کامل، مکمّل، دانا، بالغ و
انسان کامل، ص۴ـ۵.
این اصطلاح در قرآن صریحاً به کار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به خلیفة اللّه، امام، مطهّر، مخلَص، مهتدی، صدّیق، صالح، مقرّب، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّ اللّه، رسول، نبیّ، صاحبان نفس مطمئنه و عبودیت تامّة مربوط است می توان برداشت کرد، افزون بر این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است می توان همه آیاتی را که به فضایل و کمالات انسانی اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از آن رو که انسان کامل خود قرآن ناطق و قرآن خُلق وی است
تفسیر صدرالمتالهین، ج۴، ص۴۰۷ـ۴۰۸.
...

[ویکی شیعه] انسان کامل انسانی خوگرفته به اخلاق الهی، مظهر کامل اسمای حسنای الهی و آیینه تمام نمای خدا است. او را انسانی دارای اقوال، افعال و اخلاق نیک دانسته اند که علت اصلی خلقت و سبب ایجاد و بقای نظام هستی است؛ کسی که راهنمای خلایق در ظاهر و باطن و آشنا به آفات روحی انسان ها و راه های شفای آن است و با هویت متعالی الهی وحدت ذاتی پیدا کرده است. نظریه انسان کامل با نام عرفان اسلامی و مبدع آن محی الدین عربی ثبت شده؛ البته برخی معتقدند رگه های این نظریه در آموزه های یهودیت، مسیحیت و عرفان ایرانی نیز وجود دارد. عرفای اسلامی با تکیه بر مباحث عقلی و استناد به برخی واژگان قرآنی مانند امام، رهبر، مهتدی، خلیفه الله، رسول و ... و معارفی که از روایات کسب کردند، به تبیین این نظریه پرداختند. در متون عرفانی برای انسان کامل فضایل و ویژگی هایی از جمله روح هستی، مظهر اسما و صفات خدا، خلاصه تمام موجودات، برگزیدگی، وحدت و یگانگی برشمرده اند. شناخت کامل حق تعالی، خلافت الهیه، تصرف در عالم، راهنمایی بشر نیز از جمله کارکردهای انسان کامل در نظام هستی معرفی شده است.
نظریه انسان کامل را به عنوان یک نظریه انسان شناسانه مستقل، علی رغم وجود مباحثی درباره انسان و کمال در دیگر مکاتب و ادیان الهی، نظریه ای می دانند که به نام عرفان اسلامی ثبت شده است. رگه های شکل گیری نظریه انسان کامل را در عرفان اسلامی به تاثیرات حسین بن منصور حلاج و بایزید بسطامی از عرفای قرن سوم و چهارم بر اندیشه ابن عربی باز گردانده اند. حلاج با تاکید بر این روایت که «خدا انسان را به صورت خویش آفرید.» معتقد به خلقت خداگونه انسان شد و میان دو جنبه لاهوتی و ناسوتی انسان تفاوت نهاد. قبل از حلاج، بایزید بسطامی نیز با استفاده از واژه «الکامل التام» درباره انسانی که جامع اسماء اربعه شده، از ویژگی ها و صفات انسان های عادی عبور کرده و به مقامات بالای معنوی رسیده، اشاره هایی به وجود چنین انسانی داشت. واژه انسان کامل، به عنوان اصطلاحی عرفانی اولین بار در اشعار فریدالدین عطار نیشابوری و در آثار محی الدین بن عربی به کار گرفته شد. پس از ابن عربی شاگرد شاخص او صدرالدین قونوی خاتمه کتاب مفتاح الغیب خود را به بحث از انسان کامل اختصاص داد. عزیز الدین نسفی اولین نویسنده ای بود که عنوان «الانسان الکامل» را بر مجموعه رسالات بیست و دوگانه خود که به زبان فارسی نوشته شد، نهاد و پس از او عبدالکریم جیلانی نیز این عنوان را برای کتاب خود برگزید. نظریه انسان کامل را بی تاثیر از عرفان ایرانی نیز ندانسته اند. انسان کامل با مفهوم انسان نخستین در عرفان ایرانی که همان کیومرث است، شباهت دارد؛ کسی که فرزند خدا تصور شده و روح او را جزیی از روح خداوند دانسته اند و عهده دار وظایف و امور جهانی است.
کمال پذیری انسان از منظر همه ادیان الهی در ارتباط با خداوند که واجد همه کمالات است و با اطاعت او امکان پذیر خواهد بود؛ به همین دلیل نظریه انسان کامل در تمامی ادیان در ارتباط بین انسان و خدا تدوین می گردد. نظریه انسان کامل در یهودیت که در قالب واژه هایی مانند «لوگوس» و «آدم قدیم» یا «آدم عِلوی» شناخته می شود، اشاره به موجودی آسمانی دارد که خدا او را به صورت خود آفریده و بر تمامی موجودات برتری داده است. بر اساس اندیشه های یهودی چنین انسانی، نخستین مظهر خداست که بدون وابستگی به تعلیم، دستیابی مستقیمی به واقعیت ها دارد و به عنوان نایب خدا عمل کرده و خدا از طریق او با جهان ارتباط می یابد. یهودیان مصداق خاصی برای این شخصیت معرفی نمی کنند و معتقدند همه انسان ها به درجات متفاوتی در او سهیم هستند. این موجود آسمانی که در نظر یهودیان دارنده همه اوصاف و کمالات است و به عنوان عالم صغیر همه قوای موجود در عالم کبیر را به صورتی خُرد و کوچک دارد، واسطه و وسیله آفرینش خلقت نیز است.

[ویکی اهل البیت] انسان کامل (کتاب). انسان کامل کتابی است مشتمل بر سخنرانی های استاد مطهری در سال 1353 که در جمع دانشجویان ایراد کرده اند. این مباحث در زمانی طرح شد که در جامعه اسلامی ما تفکری رواج یافته بود که بیشتر به دستورات اجتماعی اسلام نظر داشت و بعد معنوی اسلام کم اهمیت معرفی شد.
استاد شهید با دید جامع نگری که داشت و برای معرفی جامعیت اسلام و انسان اسلام، انسانی چند بعدی که همه ی دستورات این مکتب الهی را به طور هماهنگ به مورد اجرا می گذارد و برای آن که جوانان را از نگرش یک بعدی به اسلام مصون بدارد، این مباحث را مطرح کرد.
روش استاد در این کتاب این بوده است که نظر اسلام را در مقایسه با نظر سایر مکاتب روشن می سازند.
استاد در این کتاب پس از بررسی نظریات مکاتب مختلف درباره ی انسان کامل به نقد آنها می پردازد و سپس در آخر، نظریه ی اسلام را بیان می نماید.

دانشنامه آزاد فارسی

انسان کامل (عرفان). اِنسان کامِل (عرفان)
این اصطلاح، هرچند سابقه ای کهن دارد، امّا در عرفانِ رمزی غرب اسلامی، در اندیشۀ کسانی همچون ابن سبعین و ابن فارض، و به ویژه ابن عربی و مفسّران مکتب او، صورت نهایی خود را به دست آورد. به عقیدۀ اینان، چون اسماء الله از سویی همواره طالب مظهرند، و از سوی دیگر، یگانه و فردند، پس کامل ترین مظهر آنان هم موجود و فردی یگانه است. برهمین اساس، آنان شریف ترین صورت هستی، یعنی انسان کامل را، مظهر عظیم ترینِ اسماء الله، یعنی اسمِ جامع می دانند، و بنابراین او را آیینۀ تمام نمای ذات و اسماء و صفات می شمارند. از این رو، انسان کامل را، که همواره در هر دوره تنها بر یک فرد قابل انطباق است، واجد خصوصیّاتی یگانه می شمارند. به نظر ابن عربی، انسان کامل همان عالم کبیر است، چه او هر آنچه را در عالم است در خود گردآورده، امّا با چشم پوشی از آن، تمامی صور وجود در عالَم در او به وجود نیامده است. ابن عربی، خود را انسان کامل روزگار خود می شمارد. پرواضح است که از دیدگاه عرفان شیعی، این ادّعا پذیرفتنی نیست. در بعضی متون عرفانی گاه انسان کامل را بر حضرت محمد (ص)، صاحب حقیقت محمدیه، تطبیق کرده اند.

انسان کامل (کتاب). انسان کامِل (کتاب)
کتابی در عرفان، از عزیزالدین نَسَفی. مؤلف در مقدمۀ کتاب می گوید جماعتی از درویشان از او خواستند تا چند رساله در علومی که دانستن آن برای سالک ضروری است تألیف کند. مؤلف در این اثر ۲۲رساله ای، با زبانی شیوا و شیرین مفاهیمی چون لوح، قلم، جبر، اختیار، آیین سیروسلوک را شرح داده است. این کتاب، با تصحیح و مقدمۀ ماری ژان موله، نخستین بار در ۱۳۴۱ در تهران به چاپ رسید.

پیشنهاد کاربران

ابرمرد
این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است!
.
اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه -
واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "ahlaw"
در اوستا: اَشا ( اَشه، اَشَم، اَشو، اَشوَن، اَشوان، اَشاوَن ) !
...
[مشاهده متن کامل]

( ( در اوستا: واژه اوشتا ( ushta ) افزون بر ( علاوه بر ) درستی و راستی، به معنای درود هم هست!
مانند: تیشتریشت، بند29 ) )
هُزوارِش: اَهلوب یا اَهروب
هَمِستار ( متضاد ) آن در اوستا: دُرِگوَنت ( دُرُوج، دُرُوغ )
در پارسی باستان و میانه، به "خدا" می گویند:
اِخوَدای ( xwadāy ) >>> واژه "خود" هم از این واژه گرفته شده است!
.
واژه عِبری و عربی"الله" هم از واژه پهلوی "اَهلا، ahlā" وام گرفته شده است!
سپس در واژه عربی "اهلاً" بکار رفت که از "اَهلا" وام گرفته است:
مردان پارسا و خداجو که به جایی می آمدند و به آن ها درود و خوشامد می فرستادند!
.
واژه های انگلیسی و هند و اروپایی ( ژرمنی ) بسیاری از "اَهلَو، اَهلا" ساخته شده اند:
hello, aloha, hail, hola, hollo
hallow, halloo, holy, hallelujah, halo
واژه "هاله، halo" پیامبران و بزرگان:
از واژه "اَهلَو، اَهلا" وام گرفته است!
فَرِّ ایزدی و کاریزمایی که همچون شایوَردی ( هاله ای ) نورانی بر گِرد و دور سر پیامبران و بزرگان است و از آن ها پایش می کند!
.
امروزه به کسی که خیلی درون پاک، پارسا و ساده دل هست، می گوییم: "هالو!"
.
نخست به ریشه یابی واژه "الله" می پردازیم:
دو گونه برداشت از آن شده است:
1. برخی دانشمندان واژه "الله" را عِبری یا سُریانی می دانند!
به مانند: ابوزید بلخی، سیبَوَیه شیرازی، خلیل بن احمد، ابوالعبّاس مُبَرَّد!
( ( یادآوری از واژه یلدا:
زبان سُریانی یا آرامی باستان پس از چیرگی امپراتوری آشوری نو بر ممالک سوری - هیتی ( امروزه بُغازکوی ترکیه ) بهره گرفته شد!
پس از آن هم هخامنشیان که پس از امپراتوری آشور، بنیان گذاشته شده بودند، نیز از زبان سُریانی در دستگاه دیوانی ( دَرباری ) خود استفاده می کردند و آرامی به عنوان زبان میانجی این منطقه باقی ماند
همچنین در طول سده های سوم و چهارم میلادی باشندگان این منطقه به مسیحیان گرویدند ) )
.
الله: از زبان های سامی:
واژه عِبری، سُریانی - alāhā یا ālōho ( ܐܰܠܳܗܳܐ )
ال: ایل:ئیل - به زبان عبری:
خدا، پروردگار، آفریدگار، ایزد، یزدان، جان آفرین
مانند: عزرائیل ( عزیز خدا، نورچشمی خدا ) ، میکائیل ( روزی رسان بندگان خدا ) ، اسماعیل ( اسماع: شنیده - گوش به زنگ خدا ) ، ناتانائیل! ( خداداده ) و. . .
اله: له - واله، شیدا، عاشق ( عَشیق ) ، شیفته، مفتون، دلباخته -
ایزد، الهه، صَنَم، نگار، بُت - پرستش، ستایش، سپاس!
.
2. برخی هم این واژه را عربی می دانند:
ال: الف و لام تعریف
اله: یالَه، وَلَهَ، یَولَهُ -
پشت و پناه، پشتیبان ( پشتیوان ) ، حامی، پاسدار، جانپاس، زِنهار! -
واله، شیدا، عاشق ( عَشیق ) ، شیفته، مفتون، دلباخته -
ایزد، الهه، صَنَم، نگار، بُت - پرستش، ستایش، سپاس! -
خدا، پروردگار، آفریدگار، دادار، ایزد، یزدان ( yazata ) ، جان آفرین، پدید و بوجود آورنده، هستی بخش، شروع کننده و آغازگر -
یکتا، یگانه، بی همتا، بیتا، منحصر به فرد! -
.
سپس به ریشه یابی واژه "اَهلاو، اَهلا" می پردازیم:
اَهه: خدا، پروردگار، آفریدگار، دادار، ایزد، یزدان ( yazata ) ، جان آفرین، پدید و بوجود آورنده، هستی بخش، شروع کننده و آغازگر -
یکتا، یگانه، بی همتا، بیتا، منحصر به فرد!
به مانند: اَهه >>> اَهورامَزدا!
.
لَو: لاو، لا -
به مانند: ( پَهلَوی - پَهلَو یا پَهلاو: پهن و چشمگیر )
واژه انگلیسی "love" هم از واژه "لاو" وام گرفته است!
فطرت و سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی، هو ( هولس ) !
شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! ) ، روه ( روح - در واژه روهان! ) -
نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!
.
معنی: با خدا، خداجو، پارسا و سپَنتا، ، پرهیزکار ( پرهیزگار ) ، درستکار، بِهدین ( زرتشتی ) ، اَشامند ( اَشو، اَشوَن، اَشوان ) ، هیرسا، پاک و مقدس، وَرجاوَند! -
بهشتی ( پَرتَتِش! ) ، مینویی، پردیسی ( فردیسی ) ، خُلدی! -
ستایش، پرستیدن، ستودن ( ستوت یسن! ) ، آفرین، خدا را شکر، ایول ( ای ولله ) ، باریکلا ( بارک الله ) ، زنده باد، سَرِت سلامت! -
بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره چشمگیر و تماشایی -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد ( اوستا: اَشَستو، ašastu ) ، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن ) ، وَرجاوَند!
والا، گرانمایه، ارزنده، شکوهمند، با شوکت، فَرِّ ایزدی، کاریزما دار!
.
گویا اهورامزدا در آغاز، نخستین انسان را همه چی تموم ( اُسپور، کامل ) آفرید!
مانند: کیومرث، هوشنگ، جمشید ( جَم، یَم ) تهمورث، زرتشت، فریدون ( تریتا ) ، گرشاسپ، هوشیدر! و. . .
امروزه برخی کسان ( افراد ) با تلاشِ بسیار می توانند به اُسپور ( انسان کامل ) برسند!
مانند: فیلم لوسی ( lucy ) !
بخشی از بُندَهِش ( بُندَهِشن ) ، فَرگَرد ( فصل ) 1a، بند4:
ū - š nazdist, asmān dād pad abāz daršanīh ast ke fradom gōwēd.
dudigar, āb dād pad zadan ī tišn druz.
dsidigar, zamīg dād harwisp astomandih.
cahārōm, urwar dād ō ayārīh ī gōspand hudāg.
Panjōm, gōspand ō ayārīh ī mard ī "ahlaw".
šašōm, mard ī "ahlaw" dād ō zadārīh ud agārīh ī gannāg mēnōg ud hamist dēwān.
معنی: او[اهورامزدا] نخست، آسمان را آفرید، برای بازداشتن[اهریمن و دیوان]؛ باشد که[آن آفرینش را] آغازین گویند ( خوانند ) .
دیگر، آب را آفرید برای از بین بردن دیو ( دروج ) تشنگی[اَپوش].
سِدیگر، زمین همه ی ( هَرویسپ ) دنیایی ( اَستومند ) را آفرید.
چهارم، گیاه را آفرید برای یاریِ گوسفند سودمند.
پنجم، گوسفند را برای یاریِ "مردِ پارسا ( اسپور، انسان کامل ) " [آفرید].
ششم، "مردِ پرهیزگار ( اسپور، انسان کامل ) " را برای از میان بردن و از کار انداختن ( افکندن ) اهریمن و همه دیوان آفرید.
( ( همان آفرینش هستی، در اوستا:
1. آسمان 2. آب 3. زمین 4. گیاه 5. جانوران 6. اُسپور ( انسان کامل ) 7. رامِشن یا رامَِن ( آرامش ) ) )
.
در شایشت ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 15، بند7 و 8:
آن را برابر با هُرمَزد می داند و نیروی آن را در حد و اندازه هُرمَزد می داند:
7. Kē andar gēhān ohrmazd kāmēd šnāyēnīdēn tis i ohrmazd kāmēd abzūdan kē ān abāyēd kē - š ohrmazd hamē pad harw gāh abāg bawēd mard ī "ahlaw" pad harw čē - š mad estēd
ud harw čē ast ē šnāyēnēd ū - š pad rāmišn ē kunēd u - š az wattarān pānagīh ē kunē.
معنی: هر کس در جهان خواهد که هُرمَزد را گرامی دارد و چیز ( متعلقات ) را خواهد بیافزاید
"مرد پارسا" با هرچه او را آمده ( نصیبش شده ) است و هرچه او را هست؛باید گرامی دارد
و باشد که او[هُرمَزد] را خشنود کند و او را[مرد اَهلَو] از بتران ( بدتران ) نگهبانی کند ( به پا و مراقب باشه، دست از پا خطا نکنند )
.
8. čē mard ī "ahlaw" hangōšīdag ī ohrmazd xwadāy ka mard ī "ahlaw" kunēd ă - š ān i ohrmazd kerd bawēd
kē mard ī "ahlaw" šnāyēnēd ā - š andar gēhān dērang zamān hu - srawīh ud nēkīh bawēd ū - š wahišt rōšnih ī ohrmazd ud šadīh ud rāmišn xwēš bawēd.
معنی: چه "مردِ اَهلَو ( انسان کامل ) " همانند هُرمَزد خدای باشد، هنگامی که "مردِ اَهلَو ( انسان کامل ) " گیرد، پس هُرمَزد را گرفته باشد
هر کس که "مردِ اَهلَو ( انسان کامل ) " را گرامی دارد، پس او را در جهان دیر زمان ( دراز ) نیکنامی ( هوسرَو! ) و نیکی باشد و در بهشت ( پرتتش! ) روشنی هُرمَزد ( روشنان! ) و شادی و خوشی ( آرامش ) از آن او باشد
.
در شایشت ناشایست، فَرگرد ( فصل ) 15، بند5:
نشان ( نماد ) هُرمَزد در جهان مادی، همان انسان کامل است!
gētīg ān ī man kē ohrmazd hēm mard ī "ahlaw"
معنی: در جهان مادی ( استومند ) ، [نشان یا نماد] من که هُرمَزدم، "مردِ اَهلَو ( انسان کامل ) " است
مینوی خرد، فَرگَرد ( فصل ) 1، بند123و124:
ud ka ruwān ī "ahlawān" pad ān puhl widerēd ē ( w ) frasang homānāg ān puhl pahnāy bawēd
معنی: و هنگامی که روانِ "پارسایان" به آن پُل می گذرد، به مانند یک فرسنگ آن پُل پهن می شود
ud ān ī "ahlawān" ruwān pad abāgīh ī
srōš "ahlā" be widerēd
معنی: و روانِ "پارسایان" به همراهی سُروش "وَرجاوَند" [از پُل] می گذرد
.
این جُستار، با دستاویز ( کمک ) از جُستار: "مرد اَهلَو" نوشته: دکتر محمود جعفری دِهَقی برگرفته شده است!
.
به روشنگری پرداختیم که واژه "الله" از "اَهلا" می آید!
ولی برخی واژه "الله" را وابسته به سلمان فارسی می دانند در حالی که این واژه همان جور که روشنگری کرده ام، پیشتر ( قبل تر ) هم بکار می رفته است و سلمان فارسی، آیین های ایرانی را به اسلام رسانید ( وارد کرد ) !
( ( چندی درباره روزبه اسپَهانی خشنودان ( سلمان فارسی ) :
از اشراف زادگان و زمین داران کازرون و جِی اصفهان بود و در جوانی استاندار مَدائِن ( تیسفون! ) بود!
پدرش ( وَهامان یا نَعیم اسپَهانی بوذَخشان، بَدَخشان یا خشنودان ) از موبدان ( آسرونان! ) سرشناش زرتشتی بود!
پس با باورهای میترایی و زرتشتی آشنا بود!
در نوجوانی به فَرنود ( دلیل ) دوستای مسیحی که داشت، بخشی از آیین آن ها را یاد گرفت!
سپس در جوانی به دین مانوی گرایش ( علاقه ) پیدا کرد و به درجه برگزیدگان ( بالاترین درجه مانوی ) رسید
و پس از آگاه شدن پدرش و کلنجار ( بحث ) بر سر دین برتر، برآن شد ( تصمیم گرفت ) ، برای یادگیری ( تحصیل ) به سوریه ( شام ) برود و بهترین زندگی را به دنبال چیزی که دوست دارد، رها کند!
در آنجا برای بدست آوردن هزینه های آموزش ( تحصیل ) و خوراک، چندسالی در پیشگاه ( در خدمت ) چندی از یهودیان نَصرانی ( مسیحی سوریه ) بود و از اونجایی که نمی خواست زیر پرچم ( وابسته ) پدرش باشد، به نوکری ( غلامی ) آن ها درآمد!
در میانسالی: هنگامی که حضرت محمد به سوریه ( شام ) برای گسترش ( تبلیغ ) اسلام آمده بود با او آشنا شد
سپس پیامبر اسلام ( محمد ) از دانش او خوشش آمد و برآن شد ( تصمیم گرفت ) ، او را آزاد کند و پس از آزادی به روزبه ( سلمان ) گفت که اگر دوست دارد به مدینه بیاید
سپس روزبه ( سلمان: وارسته، رها شده، آزاد، مسلمان شده، پیرو دین اسلام ) ، برخی از آیین های زرتشتی، مانی و مسیحی را در اسلام هم به کار گرفت!
منبع: سلمانِ پاک: نوشته لویی ماسینیون و
برگردان: دکتر علی شریعتی
سلمانِ فارسی استاندار مدائن ( تیسفون! ) :
نوشته: احمد صادقی اردستانی ) )

منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/الله • https://www.google.com/amp/s/civilica.com/doc/1901055/amp/ • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/لوسی_(فیلم_۲۰۱۴) • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/سلمان_فارسی • https://fa.m.wikipedia.org/wiki/برگزیدگان_(مانوی)• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm• https://www.parsigdatabase.com/• https://www.parsigdatabase.com/surf?lang=Fa• https://www.parsigdatabase.com/search?lang=Fa
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " بَوَنْده مرد" را به جای واژه ی " انسان کامل" به کار برده است.
بنده

بپرس