اوباشتن

لغت نامه دهخدا

اوباشتن. [ اَ ت َ ] ( مص ) اوباریدن. بلع کردن. ( ناظم الاطباء ). || پر کردن. || افکندن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ) :
هست اوباشتن چه افکندن
معنی دیگرش چه آگندن.
( فرهنگ منظومه ).
رجوع به اوباریدن شود.

فرهنگ فارسی

انباشتن، آکندن، پرکندن، به معنی افکندن هم گویند، اوباشته: انباشته
( مصدر ) انباشتن

فرهنگ عمید

۱. انباشتن، آکندن، پر کردن.
۲. افکندن.

پیشنهاد کاربران

بپرس