اوساخ

لغت نامه دهخدا

اوساخ. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ وَسَخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چرکها و ریم ها. ( غیاث اللغات ):
بعد یک ساعت درآورد از تنور
پاک و اسپید و از آن اوساخ دور.
مولوی.

فرهنگ فارسی

چرکها، چرکیها، جمع وسخ
( اسم ) جمع وسخ چرکها شوخها .

فرهنگ معین

( اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ وسخ ، چرک ها.

فرهنگ عمید

= وسخ

پیشنهاد کاربران

اوساخ:چرک ها
فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَلِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ ( فرازی از مناجات شعبانیه ) پس تو را شکر گذارم، برای اینکه در آستان کرمت واردم کردی، و هم این که دلم را از آلایه های غفلت از حضرتت پاک نمودی.
...
[مشاهده متن کامل]

برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت:
کسی که اوصاف خوب کسب نکند قلبش پر از اوساخ می شود اوساخی که می تواند قلب را سوراخ و نابود کند.

او سخ = چرک آلود کردن
زشتی ها ، پلیدی ها

بپرس