ایراد گیر

/~irAdgir/

مترادف ایراد گیر: بهانه جو، بهانه گیر، خرده گیر، رخصه جو، عیب جو، معترض، منتقد، ناقد

برابر پارسی: خرده گیر

معنی انگلیسی:
captious, fastidious, nit-picker, hypercritical, querulous, censorious, of cavilling or nagging habits

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - معترض اعتراض کننده . ۲ - بهانه گیر.

مترادف ها

fussy (صفت)
پرهرج ومرج، ایراد گیر، داد و بیداد کن

captious (صفت)
وسیع، حیله گر، فریبنده، ایراد گیر

niggling (صفت)
ایراد گیر، اندک

prig (اسم)
ادم خودنما، دله دزد، ایرادگیر، شخص منفور، نکته گیر

فارسی به عربی

صعب

پیشنهاد کاربران

ایرادی
( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.
( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.

بپرس