پرخاره
به = با . به وسیله
به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بی خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل ها
حافظ
از
با. مع : دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی و روی پیل را از آهن بپوشیده بودند. ( تاریخ بیهقی ) . نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
دل بستگی از سنبل گلپوش تو دارد.
؟ ( از آنندراج ) .
به = با
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
حافظ
به = با
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
"با"
پیشوند دارندگی،
پیشوند "با" نشاندهنده داشتن یک ویژگی ست ( دارندگی ) که با چسبیدن به آغاز یک نام، آن را به فروزه ( صفت ) دگرگون می کند:
باخرد، باادب، باهنر، باصفا، بابینش، باهوش، باسواد، باگذشت، باآبرو و. . .
... [مشاهده متن کامل]
هنگامی که خواسته شود حالت دارندگی را با کمی یا فراوانی در داشتن برشمرند، پیشوندهای "کم" و " پُر" به کار می رود:
کم کار/پرکار - - کم حرف/پرحرف - - کم سواد/پرسواد - - کم هوش/پرهوش - - کم خرد/پرخرد - - کم نور/پرنور - - کم بار/پربار - - کم پول/پرپول - - کم حجم/پرحجم - - کم زور/پرزور - - کم آب/پرآب - - کمرنگ/پررنگ - - کم سود/پرسود و. . .
در زبانِ اوستایی "مَت" به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" بوده و به عنوانِ پیشوند نیز بکارگیری می شده است.
در زبانِ آلمانی نیز "mit " ( بخوانید: میت ) به چمِ " با، همراه با، باهمدیگر" است و به عنوانِ پیشوندِ کارواژه نیز بکارگرفته می شود؛ برای نمونه : mitteilen، mitarbeiten، mitbekommen و. . . .
... [مشاهده متن کامل]
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد:
اینکه اگر ما بتوانیم " مَت" را در زبانِ پارسی به عنوانِ پیشوند کارواژه بکار ببریم، از نظر واژه سازی و توانمند سازیِ زبان بسیار پیش می افتیم؛
از نظرِ زیبایی شناسی نیز اینکه اگر ما در لابلایِ گزاره هایمان برای نشان دادنِ " همراهی، بایکدیگر بودن" در حالت غیرفعلی از واژه یِ " با" و برایِ نشان دادنِ "همراهی، بایکدیگربودن" به عنوانِ پیشوندِ کارواژه از واژه " مَت" بهره ببریم، یک سودمندی بزرگ است؛ این درحالی است که زبانِ آلمانی در این دو حالت، تنها واژه " mit " را بگارمی گیرد.
( " مَت" به عنوانِ پیشوندِ جدایی پذیر بمانندِ پی، بر و. . . . )
شاید بگویید که در زبانِ پارسی ما پیشوندِ " هم" را برای نشان دادنِ این نقشِ کارکردی داریم ولی بهتر است " هم" را برایِ پیشوندِ " zusammen" در زبانِ آلمانی و " مَت" را برایِ پیشوندِ " mit" بکار برد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت ( reference ) :
در رویه یِ 1085 - 1086 از نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا" آمده است:
۱. همراهی و مصاحبت را می رساند: فریدون با بهرام آمد.
۲. در هنگام مقابله و مقایسه به کار می رود: این کاغذ با آن کاغذ فرق دارد.
۳. به: با یاد تو بودم.
۴. دارندۀ، صاحبِ ( در ترکیب با کلمۀ دیگر ) : باآبرو، باادب، باخرد، باهنر، باهوش.
... [مشاهده متن کامل]
۵. با وجودِ: با این همه کار چگونه درس بخوانیم؟
۶. در اول کنیه ها می آمد:بایزید، با سعید
حرف همراهی
توسط، همراهی چیزی با چیز دیگر را می رساند.
به انضمام ؛ بعلاوه و به افزایش و به اضافه. ( ناظم الاطباء ) .
از
با. مع : دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشت پیل شکار میکردی و روی پیل را از آهن بپوشیده بودند. ( تاریخ بیهقی ) . نقاش چابک دست از قلم صورتها انگیزد. ( کلیله و دمنه ) .
دل بستگی از سنبل گلپوش تو دارد.
؟ ( از آنندراج ) .
با . عزیز
بابا عزیزهمراه
به انضمام. . . .
با_به هراه:
مَعَ در عربی
with در انگلیسی
با: در پهلوی اباگ abāg بوده است .
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 248. )
بابا
نوع: پسرانه
ریشه اسم: کردی
معنی: با احترام اسم از پدر بردن، پدر بزرگ، تخلص
هوالعلیم
با : حرف همراهی ؛ توسط ؛ آش : مخفف ابا. در عربی ؛ مخفف بابا در اصطلاح عامیانه
مخفف باغ ( باقوشخانه: باغ قوشخانه )
پیشوند شاخص و مشخصه هم هست
با این شاگردان با این افراد با آن فرد
پیشوند گزاره و یا گزارش هم هست با این طریق با این مشکل
با پیشوندی امری و دستوری است با اکبر برو با ماشین برو با موتور و یا هوا پیمابرو با احترام بگو پس اینجا علاوه بر همراهی دستوری و امری هم هست که باین نکته در ادبیات باید توجه شود
حرف همراهی اکبر با اصغرآمد ان مرد با اسب آمد
برابر پارسی: در پی، پیرو ( ویژه نگارش رسمی )
مثلا به جای اینکه بنویسیم: با توسعه حقوق بشر، میتوان نوشت: در پی توسعه حقوق بشر
with
همراه
در پارسی " باگ " که کوتاه شده آن " با " به چم آش می باشد، برابر نسک فرهنگ واژه های فارسی در عربی نوشته محمدعلی امام شوشتری.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)