باب

/bAb/

مترادف باب: رایج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول، در، دروازه، بارگاه، سرا ، دریچه، پنجره، بخش، فصل، مدخل، اب، بابا، پدر ، خاص، مخصوص، ویژه، باره، خصوص، فقره، مورد، بغاز، تنگه، درخور

متضاد باب: کلبه، مام، مادر، ام

برابر پارسی: در، دروازه

معنی انگلیسی:
fashionable, suitable, door, gate, chapter, section, matter, subject, paradigm, channel, fad, form, popular, prevailing, prevalent, sound, standard, strait, [rare.] gate

لغت نامه دهخدا

باب. ( اِ ) بابا. پدر. اَب. والد. مقابل مام ، مادر، که بعربی والد گویند و به این معنی بلغت زند و پازند با بای فارسی باشد. حکیم سنائی گفته :
هر دو را در جهان عشق طلب
پارسی باب دان و تازی اَب.
( از جهانگیری ).
بفتح اول به الف کشیده و سکون موحده تحتانی بمعنی پدر باشد و در لغت زند و پازند بمعنی اول ( پدر ) بجای موحده تحتانی آخر بای پارسی آمده. ( هفت قلزم ). مؤلف آنندراج آرد: بمعنی پدر آمده است. خاقانی گفته :
مرا گریز ز خانه بخانقاه بود
چو کودکی که بمادر گریزد از بر باب.
خواجه جمال الدین سلمان در مرثیه امام حسین علیه السلام آرد:
در حق باب شما آمد علی بابها
هر کجا فصلی درین بابست در باب شما.
باب بزرگوارت ، اجداد نامدارت
دانسته اند بر خود انفاس من همایون.
|| و باب بلغت ژند و پاژند کنایه از آتش است که آتش پرستان از روی تعظیم آتش را مکرمترین همه اشیا می پندارند و لهذا بنام پدر موسوم سازند. ( آنندراج ). و رجوع به انجمن آرا و فرهنگ نظام شود :
یکی ترک تیری بر او [ شیدسپ ] برگشاد
شد آن خسرو شاهزاده بباد
دریغ آن شه پروریده بناز
شد و روی او باب [ گشتاسب ] نادیده باز.
فردوسی.
سدیگر بپرسیدش افراسیاب
از ایران و از شهر و از مام و باب.
فردوسی.
پسر گفت کای باب فرخنده رای
چو دشمنش کردی بپرداز جای.
فردوسی.
نماند برو بوم و نی مام و باب
شود پست رودابه و رود آب.
فردوسی.
ببوسید روی زمین زال زر
بسی آفرین خواند بر باب بر.
فردوسی.
مرا بی پدر داشت بهرام [چوبینه ] گرد
دو ده سال زانگه که بابم بمرد.
فردوسی.
همه شهر ترکان ترا بس نبود
چو باب تو اندر جهان کس نبود.
فردوسی.
بگیتی نه فرزند ماند نه باب
تو بر سوک باب ایچ گونه متاب.
فردوسی.
سه اندر شبستان گرسیوزند
که از مام و از باب باپروزند.
فردوسی.
از آن سو خرامید تا رزمگاه
سوی باب کشته همی جست راه.
فردوسی.
که این تاجور شاه لهراسبست
که باب جهاندار گشتاسبست.
فردوسی.
ز پیش پدر بازگشت او بتاب
هم از بهر تاج و هم از گفت باب.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

سید علی محمد شیرازی ( و . شیراز ۱۲۳۵ ه. ق . / ۱۸۱۹ م . مقت. تبریز ۱۲۶۶ ه. ق . / ۱۸۵٠ م . ) ابن سید محمد رضای بزاز . پدرش در کودکی وی وفات یافت و او تحت سر پرستی دایی خود حاج سید علی به شغل پدر مشغول شد ولی چون مجذوب مسایل مذهبی بود توانست عده ای را به سوی خود جلب کند و پس از مدتی توقف در بوشهر به شیراز باز گشت و تجارت را رها کرد و سفری بکربلا رفت و قبور ایمه را زیارت کرد و چند بار در سر درس سید کاظم رشتی حاضر شد و مورد توجه سید قرار گرفت . پس از فوت سید مورد اقبال عده ای از شاگردان او گردید . در سن ۲۵ سالگی ( ۱۲۶٠ ه. ق . ) تحولی در فکر او ایجاد شد و نخست دعوی [ بابیت ] و سپس [ مهدویت ] کرد . در مدتی اندک ۱۸ تن بدو گرویدند و آنان به حروف [ حی ] موسوم اند . بعد ها دعوت او بالا گرفت و بسبب شورشهای پیاپی در مازندران زنجان و نیریز و گروه بسیار از بابیان به قتل رسیدند . به دستور میرزا تقی خان امیر کبیر و موافقت ناصر الدین شاه در تبریز مجلس مباحثه ای بین علما و باب با حضور ولیعهد تشکیل شد ( ۱۲۶۳ ه. ق . ) معلما حکم به قتل باب دادند و او را تیر باران کردند . از آثار او از [ بیان ] ( عربی ) [ بیان ] ( فارسی ) دلائل السبعه احسن القصص باید نام برد .
( اسم ) پاپ

فرهنگ معین

( اِ. ) = بابا. بابو: پدر.
(ص . ) ۱ - درخور، شایسته ، لایق . ۲ - مرسوم ، معمول . ، ~ طبع مطابق طبع . ، ~ دندان هر چیز موافق با ذوق ، غذای مطابق سلیقه .
[ ع . ] ( اِ. )۱ - در، دروازه . ۲ - بخشی از کتاب . ۳ - تنگة میان دو خشکی . ۴ - واحدی برای شمارش خانه و مغازه . ۵ - قسم ، گونه . ۶ - بارة ، خصوص : در باب فلانی . ۷ - بارگاه سلطان .

فرهنگ عمید

واحد اندازه گیری طول، تقریباً برابر با ۶ گز.
۱. درخور، شایسته: باب روز.
۲. رایج: به بازاری که دلال است دلدار / متاع ناله هم باب است بسیار (زلالی: لغت نامه: باب ).
۳. (اسم ) موضوع، باره، مورد: در این باب.
۴. (اسم ) قسمتی از یک کتاب که دارای استقلال نسبی باشد، فصل.
۵. (اسم ) (جغرافیا ) = بُغاز
۶. (اسم ) [جمع: اَبواب] [قدیمی] در، دروازه.
* باب دندان: [مجاز] چیزی که مطابق میل و پسند کسی باشد.
* باب طبع: موافق میل، به دلخواه.
پدر: به گیتی نه فرزند مانَد نه باب / تو بر سوک باب ایچ گونه متاب (فردوسی۲: ۱۵۶۴ ).

واژه نامه بختیاریکا

( ط ) ؛ باو؛ از تقسمات ایلی؛ متحدان طایفگی
باو؛ از تقسمات ایلی؛ متحدان طایفگی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَاب: در
معنی قُتِّلُواْ: بسیارکشته شدند( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی لَا تَهْوَیٰ أَنفُسُکُمُ: باب میل شما نیست - مطابق هوی و هوستان نبود
معنی یُقَتَّلُواْ: که بسیارکشته شوند ( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی مَّا فَرَّطْنَا: ما کوتاهی نکردیم - فروگذار نکردیم (یکی از معانی باب تفعیل ضد معنی باب افعال است لذا تفریط به معنی کوتاهی کردن و افراط به معنی زیاده روی است)
معنی فَرَّطتُ: اهمال کاری و تقصیر و کوتاهی کردم (یکی از معانی باب تفعیل ضد معنی باب افعال است لذا تفریط به معنی کوتاهی کردن و افراط به معنی زیاده روی است)
معنی فَرَّطتُمْ: اهمال کاری و تقصیر و کوتاهی کردید(یکی از معانی باب تفعیل ضد معنی باب افعال است لذا تفریط به معنی کوتاهی کردن و افراط به معنی زیاده روی است)
معنی مُّکَرَّمَةٍ: بسیار اکرام شده - بسیار گرامی و ارجمند ( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی تُقَطَّعَ: که کاملاً بریده شود( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی تَقَطَّعَتْ: از همه سو بریده شد( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
معنی تَقَطَّعُواْ: قطعه قطعه کردند( در اینجا استفاده از باب تفعیل برای نشان دادن کثرت است)
ریشه کلمه:
بوب (۲۷ بار)

در. مدخل. ، از یک در وارد نشوید و از درهای متفرق وارد شوید. این کلمه شامل امکنه است گویند: باب البیت، باب الدار، باب المدینه. و چون باب وسیله وصول و دخول به محل است گویند: این علم باب فلان علم است یعنی با این می‏توان به آن رسید و از اینجاست که می‏توان به آن رسید و از اینجاست که رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» فرمود «اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَعَلِیُّ بابُها» راغب در معنی آن گوید: بوسیله علی به شهر علم رسیده می‏شود. علی هذا در آیه باید گفت: وسائل مراد است یعنی: وسائل رسیدن به هر شی‏ء را در اختیارشان قرار دادیم. ، درهای آسمان را با آبی که می‏ریخت گشودیم. ظاهراً در اینجا «ابواب» برای نشان دادن کثرت ریزش آب است گوئی آسمان برای ریختن آب درها شده بود. ، این آیه در بیان احوال آخرت است گویا مراد از آن این باشد که در آن روز آسمان به طوری مفتوح و منبسط می‏شود که همه جایش باب می‏گردد و در نتیجه آسمانی نمی‏ماند.

[ویکی فقه] باب (ابهام زدایی). باب ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • باب الله، عنوان و صفتی برای حضرت رسول و ائمه اثنا عشر (صلوات اللّه علیهم اجمعین) در برخی از احادیث• بابیت، سیّد علی محمّد شیرازی، از مدّعیان بابیّت امام دوازدهم شیعیان و مدّعی مهدویت و نبوّت• باب (مشایخ صوفی)، عنوان برخی از مشایخ صوفیان آسیای مرکزی• درب، در یا درب وسیله ای باز و بسته شونده برای حفاظت مکان ها
...

[ویکی شیعه] باب (ابهام زدایی). باب ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

[ویکی شیعه] باب (باب الله). باب (باب الله)، لقبی است برای پیامبر (ص) و امامان (ع) در برخی از احادیث. کلمات «صراط»، «سبب»، «طریق» و «سبیل» نیز که تعبیراتی مشابه «باب اللّه» اند، برای ائمه به کار رفته اند. مراد از باب الله این است که برای دریافت هدایت معنوی و الهی، می باید بدین اشخاص تمسک جست و آنان به منزله دروازه های ورود به بارگاه خداوندند.
حسین بن حمدان خصیبی (متوفی ۳۵۸) در الهدایة الکبری فی تاریخ الائمه، کسانی را به عنوان «ابواب » نام می برد که «حاملان اسرار و علوم ائمه (ع)» بوده اند و در عین حال برای هر امام وکلایی را نیز معرفی می کند که واسطه امام با شیعیان در کارهای مالی و غیر آن بوده اند. کسانی هم بوده اند که ادعای بابیت امامان را داشته اند اما تکذیب شده و مورد لعن و نفرین آن ها قرار گرفته اند.
عده ای از مفسرین مقصود از «ابواب» را در آیه «لَیسَ البِرُّ بِاَنْ تأتوا الْبُیوت منْ ظُهُورِها وَلکِنَّ البِرَّ مَنِ اتقی و أْتوا الْبیوت مِنْ اَبْوابِها» را ائمه شیعیان دانسته اند بدین مضمون که آنها طریق و باب راه یافتن به مدینه علم پیامبر اند.

[ویکی فقه] باب (مشایخ صوفی). باب، عنوان برخی از مشایخ صوفیان آسیای مرکزی است.
کلمه باب، ظاهراً تلفظ محلّی «بابا»ست که عنوان شایع تری برای پیران صوفیه بوده است.
نظر هجویری
هجویری در ضمن ذکر یکی از پیران فرغانه به نام باب عم (در نسخه بدل: عمرو)، که به احتمال قوی همان باب فرغانی مذکور در طبقات الصوفیه است، میگوید: «و همه درویشان آن دیار و مشایخ بزرگ را باب خوانند».
حکایت خواجه عبدالله انصاری
حکایاتی نیز که خواجه عبدالله انصاری از باب فرغانی نقل کرده است مبنی بر این که به نزدش می آمدند و می گفتند: «ای باب ! دعایی بکن...»، دلالت بر رواج این عنوان در مخاطبات آن نواحی دارد.
از مشهورینِ عنوان باب
...

جدول کلمات

در

مترادف ها

portal (اسم)
باب، مدخل، ایوان، سر در، دروازه، سیاهرگ باب کبد

gate (اسم)
باب، مدخل، ورودیه، دریچه، دروازه، گیت، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود

chapter (اسم)
باب، شعبه، قسمت، مقاله، فصل، فصل یاقسمتی از کتاب، فصل یا قسمت مختصری

strait (اسم)
باب، تنگنا، تنگه، تنگ، بغاز

door (اسم)
باب، در، راهرو، درب

a la mode (صفت)
باب

appropriate (صفت)
باب، مناسب، مقتضی، در خور

فارسی به عربی

بوابة , فصل , مضیق

پیشنهاد کاربران

سلیم
باب: شایستگی
این واژه خود پارسی است و همتای آن در پارسی درب یا در است.
همچنین به گمان زیاد واژه بابزن از این واژه برساخته شده است.
بابزن: سیخ
بهترین سایتس هست که تاحالا دیدم. تمام مطالب مهم رو در خودش جای داده . بسیار عالی هست.
عادی ، شایع
باب :بابا
دکتر کزازی در مورد واژه ی " باب" می نویسد : ( ( باب واژه ای است پارسی به معنی پدر و ریختی از " بابا" ؛ این واژه با " پاپ " و " پاپا" در زبان های اروپایی سنجیدنی است و بر پایه ی انگاره ای در زبانشناسی ، می تواند بود که در بنیاد از زبان کودکان بر آمده باشد . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( نه ماند بر و بوم و نه مام و باب
شود پست رودابه با رودآب ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 434 . )

کلمه باب در بختیاری تقسیمات ایلی به کار میرود باب از طایفه و بالا طایفه بزرگ تره و چندین طایفه زیر مجموعه ان است مثل ممصالح بهداروند زلکی و. . . گفته میشود
در کوردی یعنی "بابا، پدر"
"باوک" هم میگویند
دروازه یا همون در
یک نوع اسم روی مینیون های گرو
رایج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول، در، دروازه، بارگاه، سرا، دریچه، پنجره، بخش، فصل، مدخل، اب، بابا، پدر، خاص، مخصوص، ویژه، باره، خصوص، فقره، مورد، بغاز، تنگه، درخور
پدر
دَرِ خانه، دَرِ مغاره
پدر
در
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس