بابریان

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بابُریان، (یاگورکانیان /تیموریان هند) خاندان ترک نژاد مسلمان که از ۹۳۲ تا ۱۲۴۷ بر افغانستان و هندوستان حکومت کردند.
این خاندان به سبب انتساب به تیمور، در منابع اروپایی، «مغولان هند» خوانده شده اند.
← در زمان بابر
بابریان، عثمانیان و صفویان ، سه قدرت عمده اسلامی در سده های دهم و یازدهم بودند.همین زمان ازبکان نیز در آسیای مرکزی نیرو گرفته بودند و گاهگاهی به مرزهای دولتهای صفوی و بابری یورش می بردند.مهمترین مسئله در مناسباتِ صفویان و بابریان، نخست موضوع تسلط بر قندهار بود که از لحاظ سوق الجیشی اهمیت خاصی داشت؛ سپس نزدیکی صفویان با پادشاهان شیعی مذهب دکن.
← روابط با ایرانیان
وجود دیوان متمرکز و سازمان یافته، جنب درخشانی از حکومت بابریان محسوب می شود که در واقع بنیانگذار آن اکبر بود.او هند را به صوبه (استان) هایی تقسیم کرد که هر کدام «صوبه داری» (حاکمی) نظارت می کرد.قدرت حاکم را صاحب منصبی دیوانی، چون «بخشی» و «صدر»، محدود می کرد.آنان نیز از وزیرانِ خود در مرکز، تبعیت می کردند.این وزیران را خود اکبر بر می گزید.مسئول دیوان علی یا رئیس تشکیلات مالیه بتدریج مهمترین وزیر می شد.او بر عواید سلطان و درآمد املاک شخصی وی (خالصه) نظارت می کرد و عهده دار پرداخت تمامی هزینه ها بود.پیش از سد دوازدهم هیچ یک از منصبهای عالی موروثی نبود.منصبداران بابری حقوق خود را نقدی یا جنسی و یا به صورت بخشی از زمینهایی که مأمور گردآوری عواید و مالیاتهای آن بودند، دریافت می کردند.این نوع واگذاری زمین به «جاگیر» یا «تنخواه جاگیر» (تیول، اقطاع) معروف شد و دارند جاگیر را «جاگیردار» می گفتند.جاگیرها انتقال پذیر بودند و برای جلوگیری از فزونی نفوذ اشراف و فرماندهان نظامی ، کسی نمی توانست جاگیری را برای مدت طولانی در اختیار داشته باشد.حاکم و وزیرانش بر قدرت جاگیرداران نظارت می کردند.نظام جاگیرداری تا اواسط سلطنت اورنگ زیب، شکل سنتی خود را حفظ کرد، اما در این دوره براثر جنگهای مداوم با دکن، نابسامانی دیوان و غیبت پادشاه از شمال هند، نظام پیچید تعیین جاگیرها به سستی گرایید.برنیه، جهانگرد فرانسوی، یکی از دلایل شکست حکومت بابریان را همین نظام انتقال جاگیرها دانسته است؛ زیرا جاگیردار که به طور مداوم صاحب جاگیر نبود، می کوشید تا از موقعیت موقتی خود تا حدی غیرمعمول بهره برداری کند که این امر به غارت کشور می انجامید.قدرت گرفتن زمینداران نیز در تضعیف جاگیردارها نقش اساسی داشت.زمیندارها، رؤسای گوناگون خراجگزار و «راجپوت» های خودمختار بودند و کسی جز سلطان نمی توانست آنان را برکنار یا منصوب کند.زمیندار، مأمور جمع آوری مالیاتِ زمینهایی بود که حکومت به او می سپرد و باید اجاره بهای زمین را به حاکم می پرداخت.جاگیردارها گاه با مخالفتهای شدیدِ زمیندارها روبرو می شد، زیرا برآورد سنگین مالیاتی می توانست زمیندارها را از درآمدشان محروم کند.اشراف بابری طبقه ای خاص بودند و ثروت و وراثت دو عامل مهم برای قرار گرفتن در این طبقه بود.برای مردم عادی، هرقدر هم شایستگی داشتند ورود به این طبقه ناممکن بود.از اواسط دور بابری به بعد، اشراف مهاجرایرانی و ازبک، از حیث نفوذ براشراف محلی پیشی گرفتند، زیرا امتیازهای ایشان باید در حدی بود که آنان را به خیانت به موطن اصلی و خدمت به سلاطین جدید وامی داشت.تقریباً تمامی منصبداران دکنی از جمله بیجاپوریها، حیدرآبادیها و مراتهه ها به این طبقه تعلق داشتند دیوانیان هند ـ که از اشراف شمرده نمی شدند ـ به کاستهای، کهتریان، کِشتربه ها و ناگربرهمنها تعلق داشتند.گاه فقیهان ، متکلمان و ادیبان ، از جمله ابوالفضل، وزیر اکبر، به منصبهای درباری دست می یافتند.ظاهراً هدف اصلی اکبر از درآمیختن عناصر گوناگون مذهبی و اجتماعی و سیاستِ «صلح کامل»، به خدمت در آوردن پیروان عقاید مذهبی گوناگونِ سنی، شیعه و هندو و متوقف کردن اختلافهای فرقه ای آنان و در نتیجه متمرکز ساختن نیروی ایشان، درخدمت به سلطنت بابری بود.
تجارت خارجی و داد و ستد بابریان هند با اروپا
...

پیشنهاد کاربران

بپرس