بادخان

/bAdxAn/

لغت نامه دهخدا

بادخان. ( اِ مرکب ) بادخوان. بادگیر و گذرگاه باد باشد مطلقاً خواه در بلندی و خواه در پستی.( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جای بادگزار[ گذار ] و ظاهراً باصطلاح مکان اسفل را گویند و در اصل خانه باد بود که بقلب استعمال کرده اند. کسائی گوید :
عمر چگونه جهد از دست خلق
باد چگونه جهد از بادخان ؟
( از آنندراج ) ( انجمن آرا: بادپروا ).
تادیو فتنه در دل او بیضه نهاد و هوای عصیان بر سر اوبادخان ساخت. ( کلیله و دمنه ). رجوع به بادخوان ، بادخانه ، بادگیر، بادپرانی ، بادآهنج ، بادپروا، بادآهنگ شود.

بادخان. ( اِخ ) ( عین... ) چشمه ای در حدود دامغانست ، و هرگاه نجاستی در آن افکنند باد و طوفانی قوی پدید آید و صحت این خبر بتواتر پیوسته و چنین گویند که در نواحی غزنین نیز مثل این چشمه ای است. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 665 ).

فرهنگ فارسی

چشمه ای در حدود دامغانست

فرهنگ معین

(اِمر. ) بادخانه ، بادگیر، گذرگاه باد.

فرهنگ عمید

جایی که در آن هوای بسیار جمع شود و باد بسیار بوزد، بادخانه، خانۀ باد.

پیشنهاد کاربران

بپرس