باراندوز

لغت نامه دهخدا

باراندوز. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه که در 18هزارگزی جنوب ارومیه و 5500 گزی باختر شوسه ارومیه بمهاباد در جلگه واقع است. هوایش معتدل و دارای 426 تن سکنه میباشد. آبش از باراندوزچای و محصولش غلات ، انگور، توتون ، چغندر، حبوبات ، برنج و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جوراب بافی است و راهش ارابه رو می باشد. دبستان دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

باراندوز. [ اَ ] ( اِخ ) نام رودی که از کوه سرحدی جمال الدین سرچشمه گرفته بطرف شمال جاری میشود و از قریه باراندوز گذشته از ماشقان بطرف مشرق رفته شعبه ای از باغ شیرِنی ضمیمه آن شده در جیران وارد دریاچه ارومیه میشود.

فرهنگ فارسی

دهی از رضائیه

پیشنهاد کاربران

باران دوز ( باران دوز ) باران. وهر کلمه ایی ران داشته باشد. تورکی است. مثل بادران. ایران. تهران. چمران. شیمران. مازندران دوز ( دوزمثل دوز و کلک. . حرف راست و حرف ناراست ) دوز یعنی راست درست. به نظر می
...
[مشاهده متن کامل]
رسد به زمینهای هموار. . دوز گفته شده است. باران دوزیک کلمه ی تورکی است. مثل اسلان دوز ( اصلان دوز ) . گیلاندوز. اولدوز. بالدوز. سولدوز ( نام قدیمی نقده ) . دوزدوزان ( دوزدوزنناقلیق )

در پارسی " باران دژ " بوده که پس از چیرگی ترکان آلتایی و مغولان به ایران، واژه " دژ " در ترکی به " دوز " دگرگون و روی هم به معنای دژ و کلات بارانی می باشد .
نمونه های دیگر : شیردژ ( اصلاندوز ) ، روان دژ ( رواندوز ) و . . . .

بپرس