باطل

/bAtel/

مترادف باطل: بی معنی، ناحق، نادرست، غلط، ناراست، ناصواب ، ابطال، فسخ، لغو، ملغا، بیکاره، عاطل، بی فایده، بیهوده، مهمل، ضایع، عبث، دروغ، غیرواقعی ، بی اعتبار، نامعتبر

متضاد باطل: حق، راست، صواب

برابر پارسی: پوچ، بی هوده، بیهوده، تباه، نادرست

معنی انگلیسی:
null, void, vain, false, useless, futile, vanities, invalid, lapsed

لغت نامه دهخدا

باطل. [ طِ ] ( ع ص ) مقابل حق. ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، اباطیل. دروغ. نادرست. ( مهذب الاسماء ) ( لغات قرآن جرجانی ). خُزَعبیل. ( منتهی الارب ). خزعبل. ( منتهی الارب ). چیزی که پس ازتفحص و تحقیق دانسته شود که حقیقت و ثباتی ندارد.
قال اﷲ تعالی : لاتلبسوا الحق بالباطل. ( قرآن 42/2 ). ناحق. ( آنندراج ). ژاژ. ناروا. لغو. بیهوده. بیهده. ( صحاح الفرس ). قلب. یاوه.عبث. هرزه. پوچ. نبهره. ناراست. ناصواب. خطا. ابن الالال. ابن التلال. ابن یهلل. ابن تهلل. ابن سهلل. ابن فهلل. بنیات الطریق. بنات عیر. ( المرصع ). بیراهه رو.آنکه راه حق و صواب فرو گذارد : ماهمه باطلیم چه خداوندی بحق و سزا آمد، همه دستها کوتاه گشت.( تاریخ بیهقی ). حق را همیشه حق میباید دانست. و باطل را باطل. ( تاریخ بیهقی ). دیگر درجه آن است که تمیزتواند کرد حق را از باطل. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95 ).
خدایگانا برهان حق به دست تو بود
اگر چه باطل یک چند چیره شد نهمار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ص 279 ).
چون شدم نیم مست و کالیوه
باطل آنگه به نزد من حق بود.
ابوسعید خطیری.
چو باطل را نیاموزی ز دانش
ندانی قیمت حق ای برادر.
ناصرخسرو.
تقدم هست یزدان را چو بر اعداد واحد را
زمان حاصل ، مکان باطل ، حدث لازم ، قدم برجا.
ناصرخسرو.
حق ز حق خواه و باطل از باطل.
سنائی.
هر چه جزباطن تو باطل تست.
سنائی.
باطل و زرق هرگز کم نیاید. ( کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و حق منهزم و باطل مظفر. ( کلیله و دمنه ). خردمند چرب زبان اگر خواهد حقی را در لباس باطل بیرون آرد. ( کلیله و دمنه ).
بر سر دهمت خاک ز انصاف دمی
در گردن حق که دید دست باطل.
خاقانی.
حکمشان باطل ترست از علمشان
کاختران را کامران دانسته اند.
خاقانی.
در میان حق و باطل فرق کن
باش چون فاروق مرحق را معین.
خاقانی.
بحق و باطل خلقی به فنا رسیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 429 ).
از یک شراب عشق تو بر لوح جان ما
نه نقش حق نه صورت باطل بمانده ای.
عطار.
حق از بهر باطل نشاید نهفت.
سعدی.
بمیر از باطل و زنده به حق باش بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ناچیز، ناحق، بی اثر، بیهوده، یاوه، پوچ، ضدحق، اباطیل جمع
( اسم صفت ) ۱ - بیهوده بی فایده بی کاره بی معنی . ۲ - ناراست دروغ ناحق. جمع : اباطیل .یا سخن ( کلام ) باطل. سخن بیهوده و بی معنی . یا باطل سحر .
قبیله ای در یمن

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] (ص . ) بیهوده ، بی فایده . ج . اباطیل .

فرهنگ عمید

۱. ناچیز.
۲. ناحق.
۳. بی اثر، بیهوده، یاوه.
۴. پوچ.
* باطل گفتن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. بیهوده گفتن، یاوه گفتن.
۲. ناحق گفتن: بلی مرد آن کس است از روی تحقیق / که چون خشم آیدش باطل نگوید (سعدی: ۸۲ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
کلیدواژه ها: باطل، حق، قرآن کریم
«باطل» از ریشه «ب ـ ط ـ ل» به معنای ضایع، پوچ و بی محتوا و هدرشدن است. موجود متصف به وصف «باطل»، امری است خلاف «حق» که فاقد ثبات و غیرمنطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود می باشد.
سخن باطل نیز سخن بی محتوا و غیرمطابق با واقع است و از نظر جرجانی، هر آنچه از اساس نادرست است و هر امر بی فایده و فاقد نتیجه که تنها ظاهری درست و نیکو دارد «باطل» است.
واژه «باطل» در برخی اشعار پیش از اسلام نیز بکار رفته که دارای مفهوم سلبی و منفی است؛ مانند: «ألا کلّ شیء ما خلا الله باطل»؛ همچنین در فلسفه اسلامی، «حق» به معنای واقعیت و وجود و «باطل» در مقابل آن است. از نظر عرفا نیز «حق» یا وجه الله، جنبه هستی اشیا بوده و به آنها حقیقت و بقا داده است و هر چیزی جز او «باطل»، عدم و هالک است.
افزون بر دین اسلام در ادیان و مکاتب دیگر نیز درباره باطل بحث شده است؛ متون دینی چون عهد عتیق و عهد جدید، پیروان خود را از پیروی باطل نهی کرده اند.
سوفسطایی گری در یونان قدیم نیز با انکار هر گونه حق و باطل ثابتی، حق را به چیزی که فرد آن را حق بپندارد و باطل را آنچه باطل بشمرد، دانسته اند. پیدایش فلسفه به وسیله سقراط و شاگردانش افلاطون و ارسطو، نوعی واکنش در برابر این جریان و تلاش برای شناخت حق و باطل به شمار می رود.
باطل و هم خانواده های آن 36 بار در قرآن بکار رفته است. بیشتر استعمال های این واژه در قرآن به همراه واژه «حق» و در برابر آن است.

[ویکی الکتاب] معنی بَاطِلِ: باطل - ناحق
معنی مُبْطِلُونَ: باطل گرایان - افرادی که به باطل تمسک می کنند
معنی أَفَبِـﭑلْبَاطِلِ: آیا پس به باطل
معنی نَخُوضُ: داخل در گفتگوی باطل می شویم -حرفی از روی شوخی می زنیم (کُنَّا نَخُوضُ :داخل در گفتگوی باطل می شدیم ، خوض : داخل شدن در سخن باطل )
معنی سَیُبْطِلُهُ: به زودی آن را باطل خواهد کرد
معنی لَن یُضِلَّ: هرگز تباه نمی کند - هرگز باطل نمی کند
معنی لَا تُبْطِلُواْ: باطل نکنید
معنی یُبْطِلَ: که باطل کند - که نابود کند
معنی بَطَلَ: باطل و بیهوده گشت
معنی زَاغُواْ: منحرف شدند - کج شدند (به باطل گرویدند)
معنی زَاهِقٌ: هلاک شده - باطل شده - نابود
معنی خَوْضٍ: داخل شدن در سخن باطل
ریشه کلمه:
بطل (۳۶ بار)

«باطل» یعنی پندارها، خیال ها، نیرنگ ها، افسانه های خرافی، کارهای بیهوده و بی هدف و هرگونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستی. در این که منظور از «باطل» در سوره «بقره» چیست؟ تفسیرهای مختلفی ذکر کرده اند: بعضی، آن را به معنای اموالی که از روی غصب و ظلم به دست می آید دانسته اند. بعضی اشاره به اموالی که از طریق قمار و مانند آن فراهم می گردد. و بعضی آن را اشاره به اموالی می دانند که از طریق سوگند دروغ (و انواع پرونده سازی های دروغین به دست می آید). ولی ظاهر این است مفهوم آیه عمومیت دارد و همه این مسائل و غیر اینها را شامل می شود; زیرا «باطل» که به معنای زایل و از بین رونده است، پس همه را در بر می گیرد. و اگر در بعضی از روایات، از امام باقر(علیه السلام)تفسیر به «سوگند دروغ»، و در روایتی از امام صادق(علیه السلام) تفسیر به «قمار» شده است، در واقع از قبیل بیان مصداق های روشن است.

[ویکی فقه] باطل (ابهام زدایی). واژه باطل ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • باطل (واژه)، در لغت، قرآن و حدیث، اسم فاعل از بطلان و دارای مفهوم تقابلی ضد حق• باطل (فلسفه)، در مقابل باطل
...

[ویکی فقه] باطل (فلسفه). واژهٔ «باطل» در فلسفه، با اشتراک لفظی، یا به صورتِ حقیقت و مجاز، در موارد متعددی به کار می رود که در هر مورد، ممکن است دارای چند معنا باشد. در همه این معانی، یکی از معانیِ «حق»، در مقابلِ باطل قرار دارد.
این موارد و معانی مختلف از این قرارند:
کاربرد باطل در مورد هر چیزی
کاربرد باطل در مورد هر چیزی اعم از موجودات و اعتقادات و...در این مورد، باطل به معنیِ چیزی است که مورد توجه و اعتنا نیست و چندان فایده ای نیز دربر ندارد.
کاربرد باطل در مورد موجودات
در عرفان اسلامی، موجوداتی که غیر از خداوند هستند (ماسوی اللّه)، "باطل" خوانده می شوند؛الاکل شی ء ما خلا اللّه باطل/ و کل نعیم لا محالة زائل ؛ تفکر رفتن از باطل سوی حق/ بجزو، اندر بدیدن کل مطلق؛ اما در فلسفه اسلامی نیز، از آنجا که حق در یک معنی، فقط به واجب بالذات (خداوند) گفته می شود در مقابل، باطل نیز در یکی از معانی خود، بر موجوداتِ غیر واجب (یعنی ممکنات) اطلاق می شود. در این معنا، موجودات ممکن، فی نفسه (قطع نظر از ارتباطشان با واجب)، باطل اند و به حق بودنِ خداوند، "حقیّت" می یابند.
کاربرد باطل در مورد امور معدوم
...

[ویکی فقه] باطل (قرآن). باطل ، نقیض حق و به معنای چیزی است که با تحقیق و بررسی، بی ثباتی آن روشن شود.
در این مدخل از واژه های «باطل»، «زور»، «غیرالحق»، «لغو» و جملاتی که بر مفهوم باطل دلالت دارد استفاده شده است. در این مدخل از مصادیق باطل بحث نشده است.
آمیختن به باطل
نهی خداوند از آمیختن حق به باطل و ارائه آن به جای حق است.«ولاتلبسوا الحق بالبـطـل وتکتموا الحق وانتم تعلمون»؛ و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با اینکه می دانید کتمان نکنید! («لبس» در اصل به معنای پوشاندن شیء است که در آمیختن معانی با یکدیگر به کار می رود. )
← نتیجه یکسان
اعراض از باطل ، اعمال باطل ، اهل باطل ، ایمان به باطل ، سخن باطل ، شکست باطل .

[ویکی فقه] باطل (واژه). باطل در لغت، قرآن و حدیث، اسم فاعل از بطلان است و دارای مفهوم تقابلی «ضد حق» است که در قرآن، حدیث، علوم بلاغی، منطق، فلسفه، فقه، اصول فقه، کلام و عرفان بسیار به کار رفته است.
در علوم بلاغی و منطق، در مبحث صدق و کذب کلام؛ در فقه و اصول، ضمن بحث از صحّت و فساد؛ در علم کلام، به مناسبت نقد عقاید و آرا و در عرفان، در مقام نفی ماسوای حق، به این واژه اشاره شده است. بنابر این، ذیل عناوین «حق و باطل» و «صحّت و فساد» نیز اقتضای ورود دارد.

معانی باطل در لغت
باطل، در برابر حق، به معانی حقیقی و مجازی نادرست، ناپایدار، امر غیر ثابت، شرک، دروغ، ادّعای پوچ و بی اساس، شوخی و هزل، ستم، فساد، هلاکت، شیطان، جادوگر، بیکاره، بی اثر، خطا و جز آن آمده است که برخی از این معانی را باید مصادیق«باطل» دانست. جنبه منفی معانی «باطل»، تقابلی بودن مفهوم آن را می رساند و این امر در همه موارد استعمال این کلمه، آشکار است.

تکرار در قرآن
این واژه و سایر مشتقات ریشه «ب ط ل»، ۳۵ بار در قرآن کریم آمده است:
۱. واژه باطل، ۲۵ بار
۲. واژه مُبطلون، ۵ بار
۳. صیغه های ماضی و مضارع، ۳ بار
۴. واژه «باطلاً»، ۲ بار، که عمدتاً بر مصادیق باطل، اطلاق شده است.
بیشتر قرآن شناسانی که به مفردات و اشباه و نظایر، پرداخته اند بر وجوه چهارگانه باطل در قرآن، اتفاق نظر دارند و آن را بر شرک، ظلم، اِحباط (از بین بردن) و تکذیب (به دروغ نسبت دادن) اطلاق می کنند.

مصادیق باطل در تفاسیر
...

دانشنامه آزاد فارسی

باطِل
(در لغت به معنای ناچیز، بیهوده و نقیضِ حق) در کلام، فلسفه و عرفان، حق و باطل دارای تفاسیر نظری و عملی مختلفی است: ۱. تفسیرهای نظری: الف. از منظر وجودشناسی فلسفی، حق، امری وجودی و باطل، امری عدمی محسوب می شود. براین اساس، وجودِ عینی ثابتِ واجب، «حق» و وجودِ ذهنیِ متغیّرِ ممکن، «باطل» به شمار می آید؛ ب. از منظر وجودشناسی عرفانی، وجود مطلق (الله) حق است و ماسِوَی الله، باطل. ج. از منظر شناخت شناسی. حق و باطل، صفت فکر و اعتقاد است. بدین معنا که براساس یک نظریه در شناخت شناسی اوّلاً، فکر مطابق با واقع، حق و فکر غیرمطابق با واقع، باطل یا به تعبیر دقیق تر خطاست؛ ثانیاً، بدان سبب که اعتقاد، اخص از علم و خود، گونه ای علم است، اعتقاد مطابق با واقع نیز حق به شمار می آید و اعتقاد غیرمطابق با واقع، باطل محسوب می شود. اما تشخیص مطابقت یا عدم مطابقت فکر و اعتقاد با واقع، خود از معضلات بزرگ شناخت شناسی است. ۲. تفسیرهای عملی: حق و باطل از منظر عمل، صفت گفتار و کردار است. بدین معنا که: الف. از دیدگاه شرعی، باطل، گفتار و کرداری است که شرع آن را ناروا شمارد؛ و حق، به خلاف آن است؛ اما دربارۀ ملاک های شرع در تعیین «روا» و «ناروا» بحث های فراوانی میان متکلمان و فقیهان وجود دارد ب. از دیدگاه کلامی ـ فلسفی، فعلی که به غایت خود نرسد و سودی به بار نیاورد، لغو و عبث و باطل است و فعلی که به غایت خود برسد و سودمند افتد حق است. تعریف های مختلف از «غایت» و «سودمندی» نیز موجب بروز نظریه های مختلف فلسفی ـ کلامی در باب حق و باطل شده است.

مترادف ها

futile (صفت)
خنثی، پوچ، بیهوده، عاری از فایده، عاطل، بی اثر، بی فایده، باطل، عبی

void (صفت)
پوچ، بی اعتبار، عاری، تهی، خالی، باطل، بلاتصدی، عاری از

inoperative (صفت)
غیر عملی، پوچ، باطل، غیر موثر، نامعتبر

null (صفت)
پوچ، تهی، بی ارزش، باطل، بلااثر

vain (صفت)
عقیم، پوچ، خود بین، تهی، بیهوده، عاطل، ناچیز، بی فایده، باطل، جزیی، عبث

invalid (صفت)
پوچ، ناتوان، بی اعتبار، علیل، باطل، نامعتبر

فارسی به عربی

عاجز , عقیم , فراغ , متکبر

پیشنهاد کاربران

ناروا
با طل
آنچه که همت و نیروببرد اما سودی ندهد .
به مفهوم کلی نامنسجم و بی استحکام و نابودشدنی را گویند
ب آ_ یعنی چیزی به درایت گردآوری وبرپا شد
ط ل _یعنی بر بار ننشست و ویران شد
واژه باطل صد در صد ایرانی است. چون عربی آن فارغ پارسی را پاس داریم.
ناحق، بیکاره، بیفایده
نابه حق
این واژه سامی نیست و هند و اروپایی است و با واژه وتو همخانواده است ، عرب با گرفتن این واژه ، آن را دگرگون کرده است
باطل که از ماده بطل به معنی زایل ، از بین رونده ، بی خاصیت و بی ارزش است ، در مقابل حق است و هر چیزی را که ناحق و بی هدف و بی - پایه باشد در برمی گیرد .
باطلیدن.
باطلاندن چیزی.
هر عمل حقوقی که مخالف مقررات قانونی بوده.
بیهوده، پوچ، اشتباه

باطل:[اصطلاح حقوق] هر عمل حقوقی که مخالف مقررات قانونی بوده باشد.
تباه
پوچ و بی هوده
بی ارزش
Wrong
بی ثمر

فسخ
بیهوده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس