با عجله

واژه نامه بختیاریکا

بِه جِستِه؛ دست سر دُم؛ سَر آ کُلمات
پا به کَوش

مترادف ها

precipitant (صفت)
با عجله، جدا شدنی، شدنی، شتاب زده، غیر محلول و ته نشین شونده

amain (قید)
با سرعت کامل، با تمام فشار، شدیدا، با عجله

hastily (قید)
با عجله، باشتاب، سردستی، عجولانه

posthaste (قید)
با عجله

lickety-split (قید)
با عجله

فارسی به عربی

بعجالة

پیشنهاد کاربران

بر وجه تعجیل ؛ بچابکی . بطور چابکی . ( ناظم الاطباء ) .
به عجله ، بعجله
شتابان
باشتاب
سراسیمه
شتابزده

بپرس