باقی مانده

/bAqimAnde/

مترادف باقی مانده: الباقی، بازمانده، باقی، به جای مانده، بقایا، بقیه، پس مانده، تتمه، مابقی، مازاد

برابر پارسی: بازمانده | بجای مانده، پس مانده، مانده

معنی انگلیسی:
remainder, residue, remaining, hangover, remnant, residual, surplus, oddment, remainder, residuary, residue, rest, vestige, difference, relict, [adj.] remaining

لغت نامه دهخدا

باقی مانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) تتمه. بازمانده. ( ناظم الاطباء ). نثیلة. ( منتهی الارب ). پس مانده. ( آنندراج ).مانده. ( لغات فرهنگستان ). حاصل. ( دهار ): ذمامة، عقبة؛ باقیمانده چیزی. عنشوش ؛ باقیمانده از مال. عبقول ، عبقولة؛ باقیمانده بیماری. قصملة؛ باقیمانده آب و امثال آن. قوس ؛ باقیمانده خرما در تک خنور. مظمعة؛ باقیمانده سخن ( منتهی الارب ). || حاصل کم کردن عددی کوچک از عددی بزرگتر. تفاضل. بازمانده. باقیمانده در تفریق که یکی از چهار عمل اصلی است ، عدد بزرگ که از آن چیزی کاسته میشود مفروق منه و عدد کوچکتر که از عدد بزرگ کم میشود مفروق نام دارد و رقمی که از تفاضل آن دو به دست آید باقیمانده خوانده میشود. || وارث. پس مانده. درعقب مانده. ( ناظم الاطباء ). فرزند که از پس مرگ کسی بماند. بازمانده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بجا مانده باز مانده . ۲ - ثابت بر قرار . ۳ - پس مانده در عقب مانده . ۴- بقیه تتمه . ۵ - مقداری که پس از تقسیم باقی ماند. ۶ - وارث میراث خوار .

فرهنگ عمید

به جا مانده، بازمانده.

واژه نامه بختیاریکا

ته تَمِه؛ تَه تو

دانشنامه عمومی

باقی مانده (شیمی). باقیمانده[ ۱] در شیمی به مواد باقیمانده بعد از یک فرایند تقطیر، تبخیر یا فیلتراسیون اشاره دارد. اما این تعریف در مقیاس ماکروسکوپی است. در مقیاس میکروسکوپی باقیمانده می تواند اشاره ای باشد به یک یا گروهی از اتمها که طی یک فرایند ( واکنش ) شیمیایی بخشی از یک مولکول مثلاً گروه متیل را می سازند. همچنین می تواند به معنی محصولات بازمانده و ناخواسته از یک واکنش شیمیایی باشد. [ ۲]
ترکیب شیمیاییِ سمیِ باقیمانده موضوعی مرتبط با امنیت بهداشتی مواد غذایی است. برای مثال، سازمان غذا و دارو آمریکا ( FDA ) و انجمن بازبینی مواد غذایی کانادا ( CFIA ) ، جهت تشخیص باقیمانده های شیمیایی که ممکن است برای مصرف خطرناک باشند دستورالعملهایی دارند. از جمله این باقیمانده های شیمیایی می توان به آفلاتوکسین اشاره کرد.
در بیوشیمی و زیست شناسی مولکولی، یک باقیمانده به مونومر خاصِ درونِ یک زنجیره پلیمری یک پلی ساکارید، پروتیین یا اسید نوکلئیک اشاره دارد. ممکن است شما با جملاتی این چنینی روبرو شوید. «این پروتیین شامل ۱۱۸ باقیمانده آمینو اسیدی است. » یا «باقیمانده هیستیدینی[ ۳] در تشکیل حلقه ایمیدازول به عنوان یک اصل مهم مورد توجه قرار می گیرد. » دقت کنید که باقیمانده مولکولی از پاره مولکولی[ ۴] متفاوت است، مثلاً در مثال بالا می توانیم حلقه ایمیدازول را با واژه پاره ایمیدازول[ ۵] توصیف کنیم. در طی فرایندی که در آن بلوکهای مونومری ( مثلاً آمینو اسیدها ) کنار هم زنجیروار قرار می گیرند تا یک زنجیره پلیمری ( مثلاً یک پروتیین ) را تشکیل دهند، بعضی اتم ها ( معمولاً مولکول آب ) از هر کدام از بلوکهای ساختمانی به بیرون رانده می شوند، و فقط باقیمانده ای از هر بلوک ساختمانی در زنجیره قرار می گیرد. باقیمانده ای که ممکن است آمینو اسیدی باشد در یک پلی پپتید.
عکس باقی مانده (شیمی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

باقی مانده (remainder)
جزیی از مقسومکه پس از تقسیمآن بر مقسومٌ علیهباقی می ماند. به عبارت دیگر، عددی که اگر با حاصل ضربخارج قسمتدر مقسوم علیه جمع شود، مقسوم به دست آید. مثلاً، باقی ماندۀ تقسیم ۱۱ بر ۳ برابر ۲ است. باقی مانده ممکن است به صورت کسر متعارفییا کسر اعشاری، باشد.

مترادف ها

rest (اسم)
سامان، استراحت، اسایش، نتیجه، باقی، باقی مانده، تکیه، رستی، بقایا، فراغت، تجدید قوا، سایرین، دیگران، الباقی، موقعیت سکون

surplus (اسم)
اضافه، باقی مانده، زیادتی، مازاد، زیادی

residue (اسم)
ته نشین، باقی مانده، پس مانده، زیادتی، فضله، فضولات، پس ماند، قسمت باقی مانده، تفاله مانده

fragment (اسم)
خرده، تکه، قطعه، پاره، باقی مانده، قطعات متلاشی

debris (اسم)
خرده، اوار، باقی مانده، اثار مخروبه، اشغال روی هم ریخته

odds and ends (اسم)
چیز، خرت و پرت، باقی مانده، تکه و پاره

residuum (اسم)
رسوب، تفاله، تفاضل، باقی، باقی مانده، پس مانده

remainder (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، فضله، سایرین

remnant (اسم)
اثر، باقی مانده، بقیه

dregs (اسم)
درد، باقی مانده، چیز پست و بی ارزش

leavings (اسم)
باقی، باقی مانده، پس مانده، ته مانده

loose end (اسم)
باقی مانده، ته مانده، انتهای تاریانخ، سر ازاد نخ، چیز استفاده نشده، انتهای شل هر چیزی

survivor (اسم)
باقی مانده، بازمانده، شخص زنده

remaining (صفت)
باقی مانده، مانده

relict (صفت)
باستانی، باقی مانده

extant (صفت)
موجود، پدیدار، باقی مانده، دارای هستی، نسخهء موجود و باقی

residual (صفت)
رسوبی، باقی مانده، پس مانده

residuary (صفت)
رسوبی، باقی مانده، مانده، موصی له، وارث طبقه دوم

فارسی به عربی

بقیة , حطام , فائض , موجود
استراحة , بقیة

پیشنهاد کاربران

Remnant
باقی = باقی مانده
بده ساقی مِیِ باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رُکن آباد و گُلگَشت مُصَلّا را
حافظ
پیشنهاد واژه در دانش مزداهیک ( ریاضی ) : ( پی مانده/پی ماندَن ) = ( باقی مانده/باقی ماندن )
پارسی/آلمانی/انگلیسی
پی مانده/remainder / Rest
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

پارسی/ آلمانی / انگلیسی
پی ماندَن/ to remain /uebrigbleiben ، bleiben

مابقی
الباقی
بازمانده، ماندنی
Fragmented
تمامه
الباقی، بازمانده، باقی، به جای مانده، بقایا، بقیه، پس مانده، تتمه، مابقی، مازاد
تتمه

بپرس