باقی گذاردن


معنی انگلیسی:
to leave

مترادف ها

leave (فعل)
رها کردن، ترک کردن، گذاشتن، شدن، عازم شدن، رفتن، عزیمت کردن، ول کردن، دست کشیدن از، برگ دادن، رهسپار شدن، باقی گذاردن، متارکه کردن

impress (فعل)
تحت تاثیر قرار دادن، مهر زدن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر

فارسی به عربی

اجازة , ختم

پیشنهاد کاربران

بپرس