بجست

لغت نامه دهخدا

بجست. [ ب َ ج َ] ( اِ ) آواز هر چیزی. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). بانگ منعکس. ( ناظم الاطباء ). آواز هر چیز. و بخست هم نوشته اند. ( از برهان ). صوت. و رجوع به بخست شود.

بجسة. [ ب َس َ ] ( اِخ ) نام موضعی است یا چشمه ای به یمامه. ( ناظم الاطباء ). جایی است در یمامه. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

آواز هر چیزی بانگ منعکس .

پیشنهاد کاربران

پیدا کردن
جست و جو کردن
جست و جو
میشه جست و جو کردن دنبال کردن معنی کاملش میشود
#جست وجود کردن#
در پایه ششم ابتدایی درس 5 معنیش میشه جست و جو
به دنبال چیزی گشتن، دنبال چیزی بودن، جست و جو کردن چیزی،
جست و جو کردن
گشتن

چیز
به نظر من معنی بجست ، جست و جو کردن می شود
به دنبال پیدا کردن آن بود
دنبال گشت
گشت
جست و جوکرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس