بر فراز


معنی انگلیسی:
above, aloft, atop, upon

مترادف ها

over (حرف اضافه)
روی، مافوق، بالای، بالای سر، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از

upon (حرف اضافه)
روی، بر، بر روی، بر فراز، بمحض، بمجرد

up (حرف اضافه)
روی، بالای، بر فراز، در بلندی

o'er (حرف اضافه)
روی، بالای، بالای سر، بر فراز، ان طرف، در سرتاسر، بسوی دیگر، متجاوز از

hyper- (پیشوند)
روی، مافوق، بالای، اضافه، بیش از حد، فوق العاده، برفراز، بحد افراط، خارج از حد عادی، ماوراء

فارسی به عربی

انتهی , علی

پیشنهاد کاربران

بلند مرتبه
on over
معنی برانی می شود، دور کنی، طرد کنی
بر بلندایِ. . . . . . .
بلندی
بسیار بالا
در بالای چیزی
over
بر بلندی ، بر بالای

بپرس