بر

/bar/

مترادف بر: احسان، خوبی، نیکوکاری، نیکی، نیکویی ، صدق، صلاح، طاعت، بخشش، عطیه | الکن، زبان پریش | بیابان، خشکی، دشت، زمین، فلات، قاره، هامون | آغوش، بغل، پستان، پهلو، سینه، تن، کنار، بار، ثمر، ثمره، محصول، میوه، بلندی، فراز، بالا، برفراز، روی، صدر، به، ضلع، سود، فایده، نفع، علیه ، بالا ، طرف، سوی، پیش، جلو | زیاد، بسیار، متعدد، گروه، دسته، عالم | قاطی، مخلوط

متضاد بر: سیئه | بحر، دریا، یم | له، پایین

معنی انگلیسی:
[c.p.] shuffling

لغت نامه دهخدا

بر. [ ب َ ] ( حروف اضافه ، اِ ) بلندی. ( ناظم الاطباء ). بالا. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ). بالای. زبر. روی. سر. ( ناظم الاطباء ). مقابل فرود. مقابل پایین. ( برهان ). مقابل زیر. بر برای استعلاست و بر زبر و بر بالای و بر روی و امثال آن غلط نباشد و قدما بسیار معمول داشته اند. ( یادداشت مؤلف ) :
گه بر آن کندز بلند نشین
گه در این بوستان چشم گشای.
رودکی.
آهو ز تنگ و کوه بیامد بدشت و راغ
بر سبزه باده خوش بود اکنون اگر خوری.
رودکی.
یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان.
رودکی.
نباشد زین زمانه بس شگفتی
اگر بر ما ببارد آذرخشا.
رودکی.
خداوند ما کاین جهان آفرید
بلند آسمان از برش برکشید.
ابوشکور.
بینی آن نقاش و آن رخسار اوی
از بر خو همچو بر گردون قمر.
خسروانی ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 417 ).
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
چندین حریر حله که گسترد بر درخت
ما ناکه برزدند بقرقوب و شوشتر.
کسایی.
یکی دژ بکرد از بر تیغ کوه
شد آن شهر با او همه همگروه.
فردوسی.
دگر روز چون خور برآمد ز راغ
نهاد از بر چرخ زرین چراغ.
فردوسی.
تهمتن بپوشید ببر بیان
نشست از بر اژدهای ژیان.
فردوسی.
بدرگاهی رسیدم کز بر او
نیارد درگذشتن خط محور.
لبیبی ( گنج بازیافته ص 14 ).
هر زمان نعره برآید که فلان بنده او
بفلان شهر فلان قلعه بکند از بن و بر.
فرخی.
رسید پرکلاهش بلی به چه بفلک
گذشت همت او از چه از بر کیوان.
فرخی.
همچو نوباوه برنهد بر چشم
نامه ٔاو خلیفه بغداد.
فرخی.
زمین آنکه از بر بد از زیر شد
جهان را دل از خویشتن سیر شد.
( گرشاسب نامه ).
چو دیوار فرسوده شد زیر و بر
سرانجام روزی برآید بسر.
( گرشاسب نامه ).
همه چیز زیر و خرد از برست
جز ایزد که او از خرد برترست.
( گرشاسب نامه ).
ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر
تو بر زمی و از برت این چرخ مدور.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱- ریش. فعل ( بردن ) ۲- ( اسم ) در ترکیب بمعنی ( برنده ) آید : باربر پیغامبر فرمانبر.
گندم بره یکی .

فرهنگ معین

و بوم (بَ رُ ) (اِمر. ) زمین ، سرزمین .
( ~. ) [ ع . ] (ص . ) نیکوکار، نکوکردار.
(بِ رِّ ) [ ع . ] ( اِ. ) نیکی ، نیکوکاری .
یخ نوشتن (بَ. یَ. نِ وِ تَ ) (مص ل . ) کنایه از: به هیچ شمردن ، نابوده انگاشتن .
(بُ ) ۱ - ریشة فعل «بریدن » ۲ - عمل جدا کردن ورق های بازی . ۳ - (ص فا. ) در ترکیب به معنی «برنده » آید: چوب بر، آهن بر. ،~خوردن جابه جا و در هم آمیخته شدن کارها یا ورق های بازی .
(بَ رّ ) [ ع . ] ( اِ. ) خشکی ، دشت ، بیابان .
(بُ رّ ) [ ع . ] (اِ. ) گندم .
( ~. ) [ په . ] ( اِ. ) بار درخت ، میوه .
(بَ ) ( اِ. ) ۱ - بالا. ۲ - بلند. ۳ - نزد. پیش . ۴ - هنگام .
( ~. ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - سینه . ۲ - آغوش ، کنار. ۳ - طرف ، جانب . ۴ - ضلع خارجی زمین یا ساختمان که به طرف کوچه یا خیابان راه باشد.

فرهنگ عمید

۱. زمین خشک.
۲. [مقابلِ بحر] بیابان، صحرا.
۳. (جغرافیا ) هریک از قطعات پنجگانۀ عالم (آسیا، اروپا، افریقا، امریکا، و اقیانوسیه )، قاره.
* برّ جدید: قاره های امریکا، اقیانوسیه، و قطب جنوب.
* برّ قدیم: قاره های آسیا، اروپا، و افریقا.
خاطر، یاد، حافظه.
۱. برای بیان قرار گرفتن چیزی روی چیز دیگر به کار می رود، بالایِ، رویِ: شکر را بر ترازو گذاشت.
۲. در برابرِ، در مقابلِ: سه بر صفر باختند.
۳. نسبت به، برای: بر من گریست.
۴. لازم بودن کاری را می رساند، برعهدۀ: بر شماست که مبارزه کنید.
۵. (پیشوند ) برای تغییر دادن معنای فعل به کار می رود: برافراشتن، برخوردن، برانگیختن.
۶. [قدیمی] به: بر او زد.
۷. [قدیمی] مطابق با.
۸. [قدیمی] برای نشان دادن توالی به کار می رود: پشت برپشت.
۹. [قدیمی] به سوی، به طرفِ.
۱۰. [قدیمی] به علتِ، به جهتِ.
۱۱. [قدیمی] دربارۀ: فقط برای او شعر می سراید.
۱۲. [قدیمی] برای بیان همراه و ملازم بودن دو چیز به کار می رود.
۱. = بردن
۲. بَرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پیغامبر، فرمانبر، رنجبر، باربر.
۱. ضلع خارجی بنا یا زمین که به طرف خیابان است: بَرِ شرقی بنا.
۲. بغل، آغوش: یکدیگر را در بَر گرفتند.
۳. [قدیمی] تن، اندام: جامه را در بر کرد.
۴. [قدیمی] سینه.
۵. [قدیمی] پهلو.
۶. [قدیمی] لبه، کنار.
* بر زدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] برابری کردن: به برزنی که از او اندکی بیفروزند / به نور با فلک ماه بر زند برزن (عنصری: ۲۵۹ ).
بار، میوه، ثمر.
* بر دادن: (مصدر لازم )
۱. بار دادن، میوه دادن: پیش از این عمری به باد عشق او بر داده ام / بازگشتم عاشق دیدار او، تدبیر چیست؟ (انوری: ۷۸۷ ).
۲. [قدیمی، مجاز] نتیجه دادن.
۱. = بریدن
۲. بُرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آهن بر، چوب بر، علف بر.
۳. بریده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): روده بر.
۱. شفا یافتن از مرض.
۲. رهایی، خلاص.
نیکویی.

گویش مازنی

/bar/ اندام - پهنا & کنفت – شرمسار - شخم ۳بوته ی خاردار تمشک ۴کارآییقدرت ۵ور آمده & بی خاصیت و بی مزه - علف نیم خورده که حیوان دیگر از خوردن آن ابا نماید ۳از چشم افتاده & شیره - اهرم ۳عددچهار

واژه نامه بختیاریکا

( بُر * ) نخ رنگی قالی؛ گِن
( بر + ) کل؛ همه
( بُر ) اجازه؛ بُر نکِردِن
( بِر ) بار؛ دوره؛ دفعه؛ حرکت. مثلاً یَه بر وا زنیس یعنی به یکباره باید بزنیش در یک حرکت
( بِرّ ) برق. مثلاً بِرِّ اَفتَو یعنی برق آفتاب
( بَر ) به بَهر
( بُر ) تشخیص. مثلاً تی بُر نکردن یعنی تشخیص ندادن چشم
( بَر ) تقسیم
( بُر ) دسته؛ گروه. واحد بیان احشام و. . .
( بَر ) دو بَر
( بُر ) سهم انار از انارستان یا انجیر از انجیرستان
( بَر ) سهم؛ قسمت
( بِر ) شعله؛ زبانه
( بَر ) عمل مقاربت گاو و گوسفندان
( بُر ) فرصت؛ بُر نکِردِن
( بُر ) قدرت؛ بُر نکِردِن
( بِرّ ) کند زبان؛ دارای لکنت زبان
( بُر ) موعد یا فصل چینش گوسفندان
( بِر ) یه بر
( بُر ) ( ● ) ؛ تشخیص؛ بُر نکِردِن
کَد
وُ
وُر؛ وَر

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] به فتح باء به معنی نیکوکار و به معنی خشکی مقابل دریا و به کسر باء به معنی نیکوکاری.
«بر» به معنی خشکی مقابل دریا در قرآن بسیار آمده است. مثل: «حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا» (سوره مائده، 96) شکار حیوان بری بر شما حرام است چون محرم باشید.
یا «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ»؛ (سوره یونس: 22) او کسی است که شما را در خشکی و دریا راه میبرد.
برّ به این معنا یکی از نامهای خدای تعالی است: «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ»؛ (سوره طور: 28) خداست نیکوکار و مهربان.
در سوره مریم در توصیف حضرت یحیی علیه السلام آمده است: «وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا». (سوره مریم/14)
و مثل آن را برای حضرت عیسی علیه السلام از زبان خود او آورده «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» (سوره مریم: 32) و به مادرم نیکوکار و مرا گردنکش نگون بخت قرار نداده است. (سوره مریم/32)
جمع «بر» به معنای مرد نیکوکار ابرار و برره است. خداوند نیکان را به پاداش نیک نوید داده است در آیات بسیار مانند «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ» و مانند «مَا عِندَاللّهِ خَیْرٌ لِّلأَبْرَارِ». (سوره آل عمران، 198)
و ملائکه ای که حاملان صحف مطهره (قرآن) هستند را برره گفته است: «بِأَیْدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ» به اعتبار نیکی اعمالشان.

[ویکی فقه] بر (ابهام زدایی). واژه بر ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • البر، از اسمای الهی• بر (نیکی)، به معنای احسان و نیکی
...

[ویکی اهل البیت] بر (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
بَرّ از اسمای خداوند و به معنای احسان است. «إنّا کنّا من قبل ندعوه إنّه هو البرّ الرّحیم». (سوره طور(52) /28)

[ویکی فقه] بر (قرآن). بر از اسمای خداوند و به معنای احسان است.
انا کنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحیم.ما از پیش او را می خواندیم (و می پرستیدیم)، که اوست نیکوکار و مهربان !». بهشتیان در آخرین سخنی که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف می کنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان بیشتر احساس می کنند، می گویند: ما از قبل خدا را می خواندیم، و او را به عنوان نیکوکار و رحیم می ستودیم.(انا کنا من قبل ندعوه انه هو البر الرحیم).ولی در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پی می بریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکی کرده، و در برابر آن همه لغزش ها ما را مشمول رحمتش ساخته است.آری صحنه قیامت و نعمت های بهشت تجلیگاه اسماء و صفات خدا است، و مؤمنان با مشاهده این صحنه ها به حقیقت این اسماء و صفات بیش از هر زمان آشنا می شوند، حتی دوزخ نیز بیانگر صفات او است و حکمت و عدل و قدرتش را نشان می دهد.
معنای بر
بر، چنان که راغب در مفردات می گوید: در اصل به معنی خشکی است (در مقابل بحر و دریا) سپس به کسانی که اعمال نیکشان گسترده و وسیع است این لفظ اطلاق شده، و از همه شایسته تر برای این نام ذات پاک خداوند است که نیکی او همه جهانیان را فرا گرفته است. کلمه، بر، به فتحه باء یکی از اسمای حسنای خدای تعالی است، و از بر، به کسره باء گرفته شده، که به معنای احسان است. و بعضی از مفسرین آن را به لطف تفسیر کرده اند.

[ویکی فقه] بر (نیکی). برِّ، واژه ای قرآنی و حدیثی و دارای معانی مختلفی از جمله نیکی و احسان است.
در اصل، مصدر و اسم مصدر از ریشه ی «ب رر» است.

معانی برّ و مشتقات آن
برّ به معانیِ مختلف از جمله کار خیر و صلاح، احسان و نیکی، صدق، پیوند، صله رحم، طاعت، عبادت، حجّ، تقرّب، تقوا، لطف، ترحّم آمده و متضمن مفهوم گستردگی است.
«کار خیر و صلاح »، «احسان و نیکی » و «صدق » از معانی اساسی و مهم این واژه هستند (ابن فارس بر اصلی بودن معنای اخیر اصرار دارد) که معانی دیگر را به آنها بر گردانده اند. در برخی مشتقّات بِرّ (مانند بَرّة، بَرْبَرة، اِبرار) مفاهیمی چون قهر و غلبه، کثرت و ظهور، وجود دارد؛ همچنان که بَرّانیّ را (در حدیث معروف: مَنْ اَصْلَحَ جَوّانِیَّهُ اصلح اللّهُ بَرانِیَّهُ) به معنای ظاهر دانسته اند.

بر به معنای خیر
از نظر علمای لغت تعریف و تفسیر برّ به «خیر» جامع ترین تفسیر است، امّا بِرّ دقیقاً مترادف خیر نیست؛ زیرا بِرّ آن خیری است که با قصد انسان به دیگری برسد ولی در «خیر» وجود قصد برای خَیِّر شرط نیست. کتب لغت به تفاوت برّ با معانیِ دیگر آن از جمله «صله »، «صدقه » و جز اینها اشاره کرده اند.

برّ در قرآن
...

[ویکی اهل البیت] برّ. به فتح باء به معنی نیکوکار و به معنی خشکی مقابل دریا و به کسر باء به معنی نیکوکاری.
«بر» به معنی خشکی مقابل دریا در قرآن بسیار آمده است. مثل: «حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ مَا دُمْتُمْ حُرُمًا» (سوره مائده، 96) شکار حیوان بری بر شما حرام است چون محرم باشید.
یا «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ»؛ (سوره یونس: 22) او کسی است که شما را در خشکی و دریا راه میبرد.
برّ به این معنا یکی از نامهای خدای تعالی است: «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ»؛ (سوره طور: 28) خداست نیکوکار و مهربان.
در سوره مریم در توصیف حضرت یحیی علیه السلام آمده است: «وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا». (سوره مریم/14)
و مثل آن را برای حضرت عیسی علیه السلام از زبان خود او آورده «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» (سوره مریم: 32) و به مادرم نیکوکار و مرا گردنکش نگون بخت قرار نداده است. (سوره مریم/32)

دانشنامه آزاد فارسی

بُر
ریشۀ مصدر «بریدن»، اصطلاحی در انواع بازی ورق و نیز دومینو؛ و آن عملِ مخلوط کردنِ ورق های بازی یا سنگ های دومینو است، به وجهی که امکانِ هر نوع زدوبند به کل ازمیان برود و بختِ هر یک از بازیکنان در تقسیم انواع ورق یکسان باشد. بُر، که با مصدرهای«زدن» و«خوردن» صرف می شود، انواعی دارد که مردمان بدان ها نام هایی مزاح آمیز داده اند. معمول است که اوستا، پس از بُرزدن، دستۀ ورق ها را پیش روی حریف می گیرد تا او به اصطلاح کوپ کند؛ بدین ترتیب که به میلِ خود و به شکلی کاملاً تصادفی، تعدادی ورق از زیر بکشد و بر روی ورق های دیگر بگذارد تا شائبۀ تقلّب از میان برود و داعیه ای در میان نباشد. نیز ← بانک، بازی؛ بیست ویک، بازی؛ پاسور،_بازی

جدول کلمات

ثمر, میوه, بغل , آغوش, بیابان, صحرا

مترادف ها

land (اسم)
زمین، بر، خاک، خشکی، سرزمین، دیار

mainland (اسم)
بر، خشکی، قطعه، قاره، قطعه اصلی

bosom (اسم)
بر، بغل، سینه، پیش سینه

on (حرف اضافه)
روی، درباره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بطرف، بنا بر، در روی، بعلت، برای، بر روی، در بر، بخرج، وصل

upon (حرف اضافه)
روی، بر، بر روی، بر فراز، بمحض، بمجرد

at (حرف اضافه)
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار

against (حرف اضافه)
با، مجاور، مخالف، ضد، علیه، در برابر، در مقابل، بر، به، برعلیه، برضد، بسوی

فارسی به عربی

جزیرة , رجل , صدر , ضد , علی , فاکهة

پیشنهاد کاربران

مهندس اسماعیلزاده
بر ( در گویش پارسی دری و شاید هم در متون کهن ) : عرض، پامی؛ پهنا. مثال: درازی و بر فر.
بردار: عریض، پر پهن. مثال: جوی بردار ـ از دیوال ( دیوار ) بردار
بُرّ:دسته. جداشده وبُرّخورده.
نمونه:ما می توانیم این بُرّ آواره را نادیده بگیریم. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۹۲ ) محمد جعفر نقوی
بر به چم میوه نارس و کال است
واژه بر
معادل ابجد 202
تعداد حروف 2
تلفظ bar
نقش دستوری حرف اضافه
ترکیب ( حرف اضافه ) [پهلوی: apar]
مختصات ( ~. ) ( اِ. )
آواشناسی bar
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
در لری بویراحمدی
معانی مختلفی دارد
بُر - bor
به معنای= دسته ، گروه ، قسمتی از یک کل
مثال:
یه بر آیم= یک دسته ، گروه آدم
بر بر= دسته دسته ، گروه گروه
•••••••••••••••••••••••••••
...
[مشاهده متن کامل]

بِر - ber یا بُر در برخی مناطق استان کهگیلویه و بویراحمد
به معنای= روشن ، باز ( صفتی برای چشم )
مثال:
تیَشَه بر کِه= چشمش رو باز کرد
بر کردن= روشن کردن
تشه بر ایکنه= آتش را روشن میکند
•••••••••••••••••••••••••••••••
بَر - bar
به معنای= ثمر، میوه، جفت گیری گاو، گوسفند و بز ( همچنین در برخی مناطق به زن حامله میگویند )
مثال:
گاکو وَ بَرِه= گاو در آستانه جفت گیری است
بر داین/دادن= زمینه جفت گیری را فراهم کردن، عمل جفت گیری را انجام دادن
زن فلونی وَ بَرِه= زن فلانی حامله است
سِیکو ! مِی گِی وَ بَریَه= نگاش کن تو رو خدا مثل گاو حاملس ( این جمله برای تحقیر و مسخره کردن فرد چاق با شکم بزرگ بکار میره ) .
گِی بَر=گاوی که در حال جفتگیری است و گاوهای نر به دنبال آن هستند. به صورت توهین آمیز هم استفاده میشود��� مث گِی بَرِه= مثل گاو درحال جفتگیریه، هرزه و هرجایی است.

بار یا بر همریشه با fruit انگلیسی یا frucht آلمانی به معنای حاصل و ثمر یک گیا است چه خوردنی باشد چه نخوردنی ولی میوه بخش خوردنی است که در آشپزی به کار میرود و در المانی obst گویند.
بُن و بَر یعنی علت و معلول
عمل و نتیجه ی عمل
بر: میوه
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تر ی می رسد
در زبان ترکی ( ترکمنی ) معنی بر:
Br بِر ber= احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه، شاگردانگی، شتل، شتلی، انعام، رشوه، پولی یا مالی که در ازای خدمتی به کسی بخشند، نمایش، ارائه، و. . . فعل امر بِرمک bermek ( vermek ) = دادن، ادا کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا کردن، پرداخت کردن، واگذار کردن، فروختن، رضایت دادن، پذیرفتن، تصدیق کردن، راضی شدن، اقرار کردن، راه دادن، بار دادن، زیر بار رفتن، اعطاء کردن، انعام دادن، رشوه دادن، بمعرض نمایش گذاشتن، نمایش دادن، ارائه دادن، و. . . - pul ber پول بر= پول بده - sowgat ber ساوگات بر= هدیه بده، سوغاتی بده - aglyk ber آگلیک بر= سفیدی بده، چشم روشنی بده، هدیه ( کادو، پیشکشی، انعام ) بده - miwe ber میوه بر=میوه بده، ثمر بده - یول برyol ber =راه بده
...
[مشاهده متن کامل]

در شعر فردوسی بر خاک به معنی روی خاک
درستکاری
با واژه های برهوت / برهان / برهنه / برشته / برشتن / برداشت / برچیدن ( ورچیدن امروزی ) . . . . نزدیکی مانایی دارد و در همه این وایه ها این بر آمده است - اکنون به ساده سازی این ریشه میرسیم و میبنیم برداشت = بر داشت = > انچه که نتیجه گرفتید و انرا کسب ( داشت ) کردید اما خود بر به چه ماناست قطعا بر به مانای عریان و واضح می باشد پس
...
[مشاهده متن کامل]

برهان =بر هان= عریان یا روشن هان ( فهمیدن ) = روشن شده = دلیل روشن یا قاطع = استدلال قاطع
برهنه = عریان شده
برشته = عریان کردن
برچیدن = با روشنی و وضوح انتخاب کردن ( کنایه از انتخاب باب میل و سلیقه ای )
برباد دادن = به روشنی و وضح یا اطمینان به باد دادی = نابودی قطعی
از بر بودن = روشن و واضح و قاطع بودن = فلان چیز را از بر هستم = فلان چیز را میدانم = روشن بودن و تسط کامل یا قاطع داشتن

بِر با کسره در گویش دشتی یعنی باز شدن چشم، پلک زدن. باز شدن پلک. مثلا وقتی یکی تازه از خواب بیدار شده و هنوز نتوانسته چشم هایش بدرستی بازکند، میگویند چشاش ( چشم هایش ) بِر ( باز ) نامبیت ( نمیشود ) .
همچنین معنی روشن هم میدهد.
گاهی به جای معنی به استعمال می شود مثلا به خاطر برخاطر و همچنین وقتی مطلبی روی حرف دیگر قرار می گیرد و بعد از آن می آید مثلا مرتضی بر حرف زدن ادامه داد یعنی بعد از حرفی حرفی دیگر زد و بالای آن حرف زد
خیرخواهی
معنا در زبان ملکی بشکردی : بیا
بِرّ: ( بر ) به معنای توسع در خیر است و اعم از خیر اعتقادی و عملی می باشد ( لن تنالواالبر حتی . . . )
راغب می گوید: کلمه ( بّر ) ( بفتحه باء ) در مقابل کلمه ( بحر ) می باشد و به معنای خشکی است و چون اولین تصوری که از خشکی ها و بیابانها به ذهن می رسد، وسعت و فراخنای آن است . لذا کلمه ( بّر ) ( بکسره باء ) را از آن گرفتند تا در مورد توسع در فعل خیر استعمال کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

بُرّ/ b�rr : دسته. ( بُرّ زدن به معنای جدا کردن، ربودن ) .
مانند: این بُرّ مادیان که باد شدند و به هوا رفتند!
کلیدر
محمود دولت آبادی
بُرّ/ bor ( r ) ( ا. ) = گروه و دسته، گله
واژه نامه ی گویش تون ( فردوس )
تالیف: محمد جعفر یاحقی
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
بَرّ: بر از ماده بر گرفته شده و بر در اصل به معنی وسعت و گستردگی است ، و لذا به صحراهای وسیع بر ( به فتح با ) گفته می شود ، و از آنجا که افراد نیکوکار وجودی گسترده دارند ، و برکات آنها به دیگران می رسد به آنها بار گفته شده .
بر =بیابان
واژگان پارسی ( بَر، زبَر ) با واژه آلمانی ( ueber : بخوانید اوبر یا اوبا به معنای بالایِ ) از یک بُن و ریشه هستند. در زبان پارسی ( بَر ) بیشتر برای اشاره به ( بر روی ) بکار می رود ( سایش با رویه یا سطح ) که برابر آن در زبان آلمانی ( auf ) می باشد. و ( زِبَر ) با واژه ( ueber ) هم از دید ریخت شناختی و هم از دید معناشناختی با یکدیگر همسانند؛ چراکه هر دو به بالا اشاره دارند و پادواژه ی هر دوی آنها ( زیر ) در پارسی و ( unter ) در آلمانی است. ( ueber ) در زبان آلمانی نیز به ورنامِ پیشوندِ کارواژه نیز بکار می رود، درست بمانند پادواژه ی آن یعنی unter . برای نمونه: uebertragen، uebergehen، ueberfahren و. . . unterbrechen، untermauern و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان پارسی نیز ما از پیشوند ( زیر ) در بسیاری از جاها بهره می بریم. بمانند: زیرگرفتن، زیرآوردن و. . .
( بالا ) نیز در جاهایی بکار می رود: برای نمونه: بالا آمدن، بالا کشیدن و. . .
( ( پیشنهاد: بکارگیریِ پیشوند ( زبر ) پیش از کارواژگان ( فعل ها ) می تواند در کنارِ افزایش نوواژگان به نازک بینی و دقت بیشتر در معنای واژگان یاری برساند. ) )
نکته1: ( زبر ) خود از دو پیشوند یعنی ( از ) و ( بر ) ساخته شده است که نیاز به یادآوری است که دو پیشوند کارواژه باهم، پیشوند دیگری می سازند: برای نمونه: اَندر ( اَن/دَر ) ، درهم ( دَر /هم ) ، برهم ( بر / هم ) و. . . که از این دید زبان پارسی در پیوند با زبانهای اروپایی توانمند تر هست ( برای نمونه :inter که خود از اَندَر گرفته شده است و هندواروپایی است. ( درهم تنیدن، درهم آمیختن، برهم زدن و. . .
نکته 2: در زبان آلمانی ueber به گونه ی ( umlaut ) روی ( u ) می باشد یعنی uber که دو تا نقطه روی آوای u می نشیند که شوربختانه در صورت نوشتن در این تارنما چاپ نمی شود، از همین رو معادل آن یعنی ue را بکار بردم.

در امتداد، کنار
پیشوندی در زبان پارسی که دیسه ی کهن تر آن در زبان پارسی ( اَپَر ) می باشد که در پارسی کنونی به گونه ی ( بَر ) درآمده است، در زبان آلمانی نیز آن را با ( ueber ) نشان می دهند که به معنای ( بَر، بَربالایِ ) می باشد.
BTS
بَر=خشکی . بِر=نیکی . بُر= گندم
باید
ببَر
حمل کن
۱. نزد
۲. پهلو
۳. کنار
۴. آغوش
۵. سینه
۶. بار و میوه
۷. نفع و سود
اگر بر تشدید داشت :
۱. بیابان
۲. صحرا
۳. خشکی
احسان، خوبی، نیکوکاری، نیکی، نیکویی، صدق، صلاح، طاعت، بخشش، عطیه | الکن، زبان پریش | بیابان، خشکی، دشت، زمین، فلات، قاره، هامون | آغوش، بغل، پستان، پهلو، سینه، تن، کنار، بار، ثمر، ثمره، محصول، میوه، بلندی،
...
[مشاهده متن کامل]
فراز، بالا، برفراز، روی، صدر، به، ضلع، سود، فایده، نفع، علیه، بالا، طرف، سوی، پیش، جلو | زیاد، بسیار، متعدد، گروه، دسته، عالم | قاطی، مخلوط

بر. [ ب ُرر ] در گویش شهرستان بهاباد به معنای یک گروه نسبتا زیادی و در آن نفرت و کراهت هست و در واقع نفرینی است.
بُرِّ [آدمی] ( تعداد زیادی آدم ) رِختن ( ریختن ) تو خونمون ( خانه مان ) که باد ( باید ) این کارا بکند.
بر [ ب ُ ] در لهجه بختیاری با همین معنا استفاده می شود.
کویر
در گویش تاتی هم به در ( بر ) میگویند هم به بیل.
بَر : به معنی میوه و ریخت کوتاه شده ی" بار "می باشد در پهلوی با همین ریخت بکار رفته است.
( ( سخن هر چه گویم همه گفته اند
برِ باغ دانش همه رُفته اند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 210 )

بر ( bar ) : [ اصطلاح چوپانی ] عمل جفتگیری حیوانات حلال گوشت مثل گاو و گوسفند و بز.
سینه ، صدر ، بدن
کاربرد در جمله :🙅🏻‍♂️
دو دندان به کردار پیل ژیان / بر و کتف فربه و لاغر میان
فردوسی
زبر ، بالا 🙆🏻‍♀️
کاربرد در جمله :
نشسته به آرام در پیشگاه / چو سرو بلند از برش گرد ماه
فردوسی
حرف اضافه ، به ، روی
کاربرد در جمله : 🙆🏻‍♂️
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر / زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما
حافظ
بَر : ناحیه، محله، ملک، سرزمین
کلمه ( بَرّ ) به معنای نیکوکار و معنی خشکی و صحرا را هم دارد وجه اشتراک این دو کلمه با هم به این دایل است چون شخص نیکوکار با بخشیدن چیزی یا کسی در واقع وسعت کار خوبی که کرده به اندازه صحرا که خیلی وسعت
...
[مشاهده متن کامل]
دارد کار و عمل او هم وسعت زیادی در جامعه و زندگی انسان ها می گذارد پس به همین دلیل بَرّ به معنا صحرا و بیابان نام گذاری شده . و بُر هم به معنای گندم می دهد با ضمه باء. و بِر به معنای بخشیدن معنی میده با کسره باء.

خشکی
خشکی ساحل
برای
خشکی و ساحل
بی حرکت
نیکویی
نیکی و احسان
خشکی، بیابان
بر : خشکی، ساحل
خشکی. . . . . مخالف بحر است
صحرا، کویر
در زبان لری بختیاری به معنی
روبروی. جلو
مثلِ بروبچ!
[ بَ ] ( اِ ) نتیجه. بار. میوه. رجوع کنید به نتیجه.
زبان لکی
دسته. گروه. عده ای . تعدادی
پرزمثلا پرزقالی
یاحتی وقتی موی بز را میگیرند به آنچه باقی ( بر ) می گویند
به بز نر دو ساله هم ( دوبر ) می گویند
بَر٘، در لهجه پارسی غور به معنی ، عرض ، عریض
مثل یک شکل مستطیل که سحت آنرا طول عرض می نامند . در لهجه پارسی غور ، به آن بر درازی می گویند . بر . حرف اضافه هم است. بر به معنی کنار ، بر به معنی نادیده خواندن. بر به معنی وهشت کردن. بر به معنی بالا پریدن،
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٥)

بپرس