برادراندر

لغت نامه دهخدا

برادراندر. [ ب َ دَ اَ دَ ] ( اِ مرکب ) نابرادری. رجوع به براداندر شود.

فرهنگ فارسی

برادری که با خواهر یا برادر دیگر خود از، یک پدر و مادر نباشد، برادندر هم گفته شده
( اسم ) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و مادر نباشد .

فرهنگ معین

( ~. اَ دَ ) (اِمر. ) برادری که با برادر دیگر یا خواهر خویش از یک پدر و مادر نباشند.

فرهنگ عمید

برادری که با خواهر یا برادر دیگر خود از یک پدر و مادر نباشد و از پدر یا مادر دیگر باشد.

پیشنهاد کاربران

براندر و خواندر و مادندر و دختندر و پسندر از نخست به برادر اندری ( ناتنی ) و خواهر اندری و زن پدر ودخت شوهر و پسر شوهر گفته می شود و به شوهر مادر و پدرزن و پدر شوهر نیز خسر گویند
مادندر. [ دَ دَ ] ( اِ مرکب ) مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . مخفف مادراندر. ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.
رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145 ) .
جهانا چه بینی تو از بچگان
که گه مادری گاه مادندرا.
رودکی ( احوال و اشعار ج 3 ص 967 ) .
مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان
کین جهان مادر او نیست که مادندر اوست .
فرخی .
از پدر چون ازپدندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.
لبیبی .
خسر. [ خ ُ س ُ ] ( اِ ) پدرزن . ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) :
چه نیکو سخن گفت یاری بیاری
که تا کی کشیم از خسر ذل و خواری.
رودکی.
به دل گفت با این سخن جنگ نیست
چو شنگل خسر باشدم ننگ نیست.
فردوسی.
به گوهر بدان روز تنگ آورم
که پیش خسر هدیه جنگ آورم.
فردوسی.
باز بالادوتا چو. . . خسر
مویش اندر کشفته چون. . . خش.
منجیک.
بدسگال تو و مخالف تو
خسر جنگجوی با داماد.
فرخی.
بنزدیک امیر مودود آمد و هر چه وی را آورده بودند آن جا آوردند امیر مودود وی را بسیار بنواخت و از آنجا به خانه ٔ وزیر آمد خسرش. ( تاریخ بیهقی ) . امیر گوزگانان خسر سلطان محمود بود. ( تاریخ بیهقی ) . بواسحاق که وی خسر بوالعباس بودبسیار مردم گرد کرد. ( تاریخ بیهقی ) .
مفخر جمله انبیا او بود
خسر میرمرتضی اوبود.
سنائی.
نگویم ای زن تو گشته قلطبان شوهر
سیاهه ٔ خسر و زن شده ترا داماد.
سوزنی.
داماد خسرگای بدی بیش بسی سال
و امسال خسر خواجه ٔ داماد سپوزی.
سوزنی.
خسر زان پس به طبع شاد برخاست
بکار آرایش داماد برخاست.
حکیم نزاری ( از انجمن آرای ناصری ) .
|| پدرشوهر. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان قاطع ) : چون بامداد پدر شوی درآمد و پای اورنجن بنمود و آنچه دیده بود باز گفت پسر گفت ، راست گفته اند، دشمنی خسر و زن پسر چون دشمنی موش و گربه است. ( سندبادنامه ) . خسر خجل شد و از پیش پسر رنجوردل بیرون شد. ( سندبادنامه ) .

بپرس