برد

/bord/

مترادف برد: برودت، سرما، سوز ، پرنیان، حجر، سنگ | سود، نفع، تیررس، پیروزی، ظفر ، پارچه کتانی

متضاد برد: حر، کلوخ | باخت

معنی انگلیسی:
range, ambit, carry, compass, reach, rifle range, shot, win, winning, pyrrhic victory, toll call, field

لغت نامه دهخدا

برد. [ ب َ ]( اِ فعل ) دورشو. دور باش. از راه کنار بکش. ( فرهنگ جهانگیری و مجمعالفرس ). از راه دور گرد. ( صحاح الفرس ). از راه دورشو. ( فرهنگ اسدی ) ( شرفنامه منیری ). ازراه کناره کن. ( یادداشت مؤلف ). طرق. طرقوا. ( یادداشت مؤلف ). پرت ! ( یادداشت مؤلف ). امر است بدور شدن از راه یعنی از راه دور شو. ( برهان ). امر است بدور شدن از راه و مخفف برگرد است و آنرا بتکرار بردبرد و بردابرد نیز گویند. ( انجمن آرای ناصری ) :
بی ره [ ازره ] نروم تام نگویند براه آی
بر ره نروم تام نگویند ز ره برد.
آغاجی ( از صحاح الفرس ).
که باشد که بیند بر اینگونه مرد
نگوید ببهرام کز راه برد.
فردوسی.
چو خورشید بر باختر گشت زرد
شب تیره گفتش که از راه برد.
فردوسی.
سپهبدبرآشفت و گفت از نبرد
مرا چرخ گردون نگوید که برد.
فردوسی.
چو دیدی کسی شاه را در نبرد
به آواز گفتی که ای شاه برد.
فردوسی.
بدانسان همی شد که هزمان ز گرد
پیش با قضا گفت کز راه برد.
اسدی.
زمانه بگردد ز من در نبرد
از آن پیش کش گویم از راه برد.
( اسدی ص 58 ).
مرد را خفته دید و گفت ای مرد
گاه روز است برد از این ره برد.
سنایی.
تا سنایی کیست کآید بر درت
مجد کو تا گویدش از راه برد.
سنایی.
گفته رایش در شب معراج جاه
آفتاب و ماه را کز راه برد.
انوری.
مسرع حکم تو صدبار فزون
چرخ را گفته بود کز ره برد.
انوری.
که باشد جان خاقانی که دارد تاب برد تو
که بردابرد حسن تو دو عالم بر نمی تابد.
خاقانی.
چون شدی از خویش و از فرزند فرد
لاجرم جبریل را گفتی که برد.
عطار ( مصیبت نامه ).
ای خورنده خون خلق از راه برد
تا نه آرد خون ایشانت نبرد.
مولوی.
- بردابرد ؛ دور شو. رجوع به این ترکیب درردیف خود شود.
- بردبرد ؛ دور شو :
همت سبک مدار که با همت شگرف
چاوش زپادشاه برآمد که بردبرد.
مولوی.
|| اصل درخت بود. ( اوبهی ):
- بیخ و برد ؛ در بیت ذیل از سوزنی به معنی ریشه و بن آمده است. نظیر بیخ و بن :
من شاخ وفا و مردمی رابیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) سرما . یا برد عجوز .
برید علم البرد و المسافات .

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] ( اِ. ) نوعی پارچة کتانی راه راه ، که یمانی آن معروف است .
(بُ ) (مص مر. ) ۱ - عمل بردن (در بازی ) مق باخت . ۲ - سود، نفع .
(بَ ) [ ع . ] ( اِ. ) سرما.

فرهنگ عمید

سرما.
۱. بردن، برنده شدن در بازی.
۲. (اسم ) [مجاز] سود، نفع.
۳. (اسم ) آنچه در قمار از کسی می برند.
۴. (اسم ) مسافتی که گلوله پس از خارج شدن از لولۀ توپ یا تفنگ طی می کند.
۵. (بن ماضیِ بردن ) = بردن
نوعی پارچۀ کتانی راه راه.
* برد یمانی: بهترین نوع بُرد که در یمن بافته می شد.
= بردیدن

فرهنگستان زبان و ادب

{range} [علوم نظامی] 1. فاصلۀ افقی بین سلاح و هدف 2. مسافتی تقریبی که در آن فرستندۀ رادیو کارایی داشته باشد 3. اندازه یا مسافتی که محل عملیات یا منطقۀ چیزی را محدود کند 4. مسافتی که خودرو با بیشترین بار خود بتواند با استفاده از سوختی که در مخزن دارد طی کند

گویش مازنی

واژه نامه بختیاریکا

( بَرد ) سنگ
حَر و حُور ( خر و خور )

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یُذْهِبْ: می برد - ازبین می برد (جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای قبل از خود می باشد)
معنی أَذْهَبَ: بُرد
معنی ذَهَبَ بِـ: برد
معنی رَفَعَ: بالا برد
معنی رَّفَعَهُ: او را بالا برد
معنی رَفَعَهَا: آن را بالا برد
معنی یُذْهِبَ: می برد
معنی یَذْهَبُ بِـ: می بَرَد
معنی یَرْفَعُ: بالا می برد
معنی یَرْفَعُهُ: آن را بالا می برد
معنی أَجَاءَهَا: اورا برد
معنی أَنسَاهُ: از یادش برد
معنی أَنسَوْکُمْ: از خاطرتان برد
معنی سَارَ بِـ: راه برد - حرکت داد
معنی تَلَذُّ: لذّت می برد
تکرار در قرآن: ۵(بار)
خنک. گفتیم ای آتش بر ابراهیم خنک و سالم باش. در لغت آمده: «اَلبَردُ: نقیض الحرّ و البرودة نقبضُ الحرارة». بارِد: اسم فاعل از بَرد است و سایه‏ای از دود که نه خنک است و نه گوارا. در اقرب الموارد گوید: بَرد به معنی خواب آمده و آیه به همان معنی است یعنی در جهنّم، خواب و نوشیدنی نمی‏چشند. راغب نیز برد را در آیه به معنی خواب گرفته است، و می‏گوید: اطلاق برد بر خواب برای عروض سردی بر ظاهر بدن و یا برای عروض سکون و آرامش بر بدن است. نا گفته نماند: گر چه برد به خواب و مردن نیز گفته شده مثل «بَرَدَ فلان ای مات» ولی بهتر است در آیه فوق «برداً» را به معنی آب خنک بگیریم تا از معنی اوّل کنار نشویم مخصوصاً به قرینه آیه بعد «الّا حَمیماً وَ غَسّاقاً» که «حمیم» در مقابل «برداً» آمده و آن به معنی آب گرم است یعنی: در آنجا نه آب خنک می‏چشند و نه شربت مگر آب گرم و چرک یا آب گندیده ،و خلاصه، حمیم در مقابل «برداً» و غسّاق در مقابل شراب آمده و این می‏رساند که مراد از «برداً» آب خنک و از (شراب) شربت است وانگهی خواب با شراب تناسب ندارد که گوئیم: در آنجا خواب و شراب نمی‏چشند.

دانشنامه عمومی

برد (ارمنستان). بِرد ( به ارمنی: Բերդ ) یک شهر در ارمنستان است که در استان تاووش واقع شده است. در کیلومتری شمال ایجوان، مرکز استان تاووش واقع شده است. بِرد در زبان ارمنی به معنی ( قلعه یا دژ ) می باشد. [ ۳]
بِرد ۳٫۵ کیلومترمربع مساحت و ۷٬۹۵۷ نفر جمعیت دارد و ۹۳۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است. در کیلومتری شمال ایجوان، مرکز استان تاووش واقع شده است.
این شهر از ایروان ۲۱۱ کیلومتر فاصله دارد و مرکز منطقهٔ شامشادین به شمار می آید.
شهر فوکشان خواهرخواندهٔ برد هست.
دیدنی های پیرامون شهر برد عبارتند از:
• دژ سنگی ( هزاره یکم پ. م )
• موزه برد
• ویرانه های دژ تاووش ( سده های ۹ و ۱۰ م )
کلیسای هریپسیمه مقدس ( سده های ۵ و ۶ م )
• صومعه خوراناشات ( سدهٔ ۱۳ م )
عکس برد (ارمنستان)عکس برد (ارمنستان)عکس برد (ارمنستان)عکس برد (ارمنستان)عکس برد (ارمنستان)عکس برد (ارمنستان)

برد (رود). برد ( به لاتین: Berd ) یک رود در روسیه است که در سرزمین آلتای واقع شده است. [ ۱]
عکس برد (رود)عکس برد (رود)

برد (ریاضی). در ریاضیات، برد یک تابع ( به انگلیسی: Range ) برابر با مجموعهٔ تمام خروجی های تابع است. اگر تابع را به عنوان مجموعه ای از زوج های مرتب در نظر بگیریم، آنگاه مجموعهٔ تمام مؤلفه های دوم آن را برد تابع گویند. [ ۱]
در واقع برد یک تابع زیر مجموعه ای از هم دامنه ی آن است.
در نمایش زوج مرتبی، مجموعهٔ همهٔ مولفه های دوم برابر است با برد تابع.
تابع زیر را در نظر می گیرید:
B = { ( 45 , 1 ) , ( 12 , 69 ) , ( 78 , 36 ) , ( 98 , 31 ) }
حال برد تابع برابر است با:
R B = { 1 , 69 , 36 , 31 }
در نمودار تابع، تصویر تابع بر روی محور yها برد تابع است.
برای تشخیص برد از روی نمودار می توان ابتدا و انتهای نمودار را به محور yها وصل کنیم. بازه مشخص شده برابر است با برد تابع.
نکته: دقت شود نقطهٔ ابتدا و انتهای بازه توپر است یا توخالی،
• اگر توخالی باشد بازهٔ برد باز است.
• اگر توپر باشد بازهٔ برد بسته است.
نکته: در نمودارهای چندضابطه ای حواستان باشد که کجا نمودار تعریف شده است و کجا تعریف نشده است؛ زیرا در بازه برد تأثیرگذار است.
• برد توابع چندجمله ای از درجهٔ فرد، مجموعهٔ اعداد حقیقی است.
• اگر تابع به صورت f ( x ) = a x + b c x + d {\displaystyle f ( x ) ={\frac {ax+b}{cx+d}}} باشد، برد تابع برابر است با a c {\displaystyle {\frac {a}{c}}} - R {\displaystyle \mathbb {R} } .
• پانوشته دامنه و برد تابع «سیده فاطمه موسوی نطنزی» منابع ↑ رودین، والتر. آنالیز تابعی. علوم نوین. شابک  ۹۶۴ - ۶۱۳۳ - ۴۵ - ۲.
• توابع ریاضی
• توابع و نگاشت ها
• مفاهیم پایه در نظریه مجموعه ها
• همه مقاله های خرد
• مقاله های خرد ریاضی
عکس برد (ریاضی)عکس برد (ریاضی)عکس برد (ریاضی)

برد (گروه). برد ( به انگلیسی: Bread ) یک گروه موسیقی راک از لس آنجلس، کالیفرنیا بود. ۱۳ ترانه آنها در جدول ۱۰۰ برتر بیلبورد بین سال های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۷ قرار داده شد. باند از دیوید گیتس ( آواز، گیتار، بیس، کیبورد، ویولن، ویولا، ساز کوبه ای ) تشکیل شد. [ ۱]
عکس برد (گروه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بُرْد
(یا: بُرده) قطعه پارچۀ سفید بلند و ضخیم بدون دوخت و برش که در روزها برای پوشاندن بدن، و غالباً شب ها به جای جامۀ خواب به کار می رفت. معمولاً به رنگ قهوه ای یا خاکستری مُخَطّط بود، چنان که پیامبر (ص) بُرد مخطط سیاه و سفید و نیز قهوه ای می پوشیدند. گاه دور برد را حاشیه دوزی می کردند. امرای سامانی از برد جامۀ آستین داری تهیه کرده، می پوشیدند. در دورۀ آل بویه نیز مردم، به ویژه قشر جوان، اصفهان بر شانه های خود بُرد راه راه می انداختند. پوشیدن بُرد در اسپانیا معمول بود و نوعی لباس خشن به شمار می رفت. در میان بدویان مصر نیز رایج بود و تقریباً سه چهارم طول آن را از روی بازوی چپشان آویزان می کردند. تودۀ مردم مصر، بُرد را از روی پیراهن، چند بار به دور بدن و زیر بغل ها، روی شانه ها و روی ران های خود می پیچیدند؛ گاه نیز بدون پیراهن پوشیده می شد. برد یمنی یا یمانی شهرت بسیار داشت. در بخارا نیز نوعی جامه به نام «بُرد فندقی» رواج داشت. بُرد پیامبر شهرت خاص دارد، حضرت آن را به سبب مدیحه ای که کعب بن زُهیر سروده بود، به وی صله داد. می گویند خلفای اموی و عباسی آن را در خزانه خود محفوظ می داشتند و تا زمان حمله هلاکو به بغداد در آن جا بود. بعدها خلفای عثمانی مدعی شدند این برد نزد آنان در قسطنطنیه است. امروزه نیز در موزۀ توپکاپی سرای استانبول به نمایش گذارده می شود. برد همچنین نام قصیدۀ بلند معروفی است از شاعر قرن هفتم عرب به نام بوصیری که در مدح پیامبر سروده شده و عنوانش الکواکب الدرّیة فی مدح خیرالبریة است. گویند شاعر بیمار می شود و در خواب پیامبر را می بیند که برد خود را بر وی می پوشاند و چون بیدار می شود، شفا می یابد. امروزه این قصیده را برای شفای بیماران می خوانند.

جدول کلمات

سرما, سردی

مترادف ها

win (اسم)
پیروزی، غلبه، برد، فتح

reach (اسم)
حصول، کشش، حیطه، رسایی، برد

range (اسم)
دسترسی، حوزه، حدود، محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا

winning (اسم)
تسخیر، غلبه، برد، فتح و ظفر

فارسی به عربی

فوز , مدی , وصول

پیشنهاد کاربران

بَرِد: ( در زبان عربی ) ابر تگرگ بار ( لغتنامه دهخدا )
کارگری، تاثیر، نفوذ، قدرت، توان، نیرو، یارا
دور شو، دور، باش
بیخ و بن و اصل
سنگ، سرد، ساکن، بیروح، خشک ، فسرده، تگرگ، یخچه
قماش و جامه
چیرگی، غلبه، پیروزی، ظفر
پیروزی - مسافت
برد به گویش بختیاری یعنی سنگ
برد با نحوه تلفظ ( Bard ) در گویش های بختیاری و لری و همچنین گویش کوردی به معنی سنگ می باشد.
بُرد : [عامیانه، اصطلاح]قدرت پرتاب، پیروزی بر حریف
برد با نحوه تلفظ ( Bard ) ، در زبان لری بختیاری به معنای سنگ است.
مسافتی را که گلوله بر اثر فشار گاز باروت طی می کند ( برد ) می گویند.
برد وسیله ای است که در داخل وسایل برقی به کار میرود برد دارای محافظ تنظیم کننده ی برق و. . . . بابا من گشنمه خداحافظ
واژه ای زرتشتی و پهلوی به معنای بیل کشاورزی ( بَرد )
بُرد ( به معنای بریده ای از چوب، فلز و دیگر مواد ) : تابلو، تخته، نمایه
کتان راه راه

بَرد در بختیاری به معنای سنگ ، مانند بَرد شِر ، یعنی شیر سنگی
در زبان کردی به معنای سنگ است
در گویش بختیاری به معنای
سنگ است
به معنای سنگ
واژه ی لری به معنی ( سنگ ) است ؛ریشه ی آن در واژه های گذشته پیدا است مانند بردیا .
در زبان لری بختیاری به معنی
سنگ
Bard
بردخون
. بردسیر. بردسکن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس