برعکس

/bar~aks/

مترادف برعکس: باژگونه، وارو، وارونه، واژگونه، برخلاف، برضد، بالعکس، به رغم

برابر پارسی: وارونه، واژگون، واژگونه | واژگونه، واژگون، وارونه

معنی انگلیسی:
counter, contrarily, contrariwise, converse, conversely, rather, reverse, vice versa, on the contrary

لغت نامه دهخدا

برعکس. [ ب َ ع َ ] ( ق مرکب ) بعکس. بالعکس. برخلاف. ( آنندراج ). و رجوع به عکس شود.
- برعکس کردن ؛ برخلاف آن کردن.
- || واژگون کردن. وارونه کردن. معکوس کردن.

فرهنگ فارسی

برخلاف ( موضوع مذکور ) بعکس آنچه که گفته شد . توضیح گاه مضاف بمابعد گردد و خلاف و ضد را رساند : ( قومی برعکس این باشند . ) ( کشف الاسرار ) .

فرهنگ معین

(بَ عَ ) [ فا - ع . ] (ق مر. ) برخلاف ، به عکس آن چه گفته شد.

فرهنگ عمید

به عکس، برخلاف: فکر نکن آدم خوبی است، برعکس خیلی هم شیاد است.

واژه نامه بختیاریکا

چَواسِه
کِل به مِن؛چواسه
پشت و پیش؛ چِپ چواسه؛ چَپِ ری

دانشنامه عمومی

برعکس (فیلم ۱۹۸۸). برعکس ( به انگلیسی: Vice Versa ) یا بالعکس فیلمی محصول سال ۱۹۸۸ و به کارگردانی برایان گیلبرت است. در این فیلم بازیگرانی همچون جاج رینهولد، فرد سویج، سوزی کرتز، کرین برر، دیوید پرووال، جین کاچمارک، ویلیام پرینس، بورلی آرچر، ریچارد کیند، الیا باسکین، جیمز هنگ و جین لینچ ایفای نقش کرده اند.
عکس برعکس (فیلم ۱۹۸۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

unlike (صفت)
غیر، بی شباهت، برعکس

unfavorable (صفت)
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نامطلوب، نامیمون

inverse (صفت)
وارونه، برعکس، مقابل، معکوس، برگشته

unfavourable (صفت)
برعکس، بد قیافه، نامیمون

contrariwise (قید)
برعکس، بطور وارونه و معکوس

vice versa (قید)
برعکس، در جهت مخالف، بطور عکس

unlike (حرف اضافه)
برخلاف، برعکس

فارسی به عربی

علی خلاف , معکوس

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه به روشِ گام به گام:
گامِ 1:
ما در زبانِ پارسی پیشوندهایی داریم که عملگری برای " انعکاس" هستند، برایِ نمونه:
بَر، وا، باز، پَژ، واژ، باژ و. . . .
نمونه:
بَر در " بَرگردان"
...
[مشاهده متن کامل]

وا در "وارو"
باز در " بازتاب"
پَژ در " پژواک و پژمردن"
واژ/پاژ/باژ در " پاژگون، باژگون، واژگون"
یا . . . .
گامِ 2:
از میانِ پیشوندهایِ نامبرده در نکته 1، تنها پیشوندهایِ " پَژ، پاژ، واژ، باژ" ویژه یِ عملگرهایِ بازتابی/انعکاسی هستند ؛ پس ما آنها را بکار می گیریم ؛ چراکه ما پذیرایِ افزایشِ پیشوندها در راستایِ کارکردهایِ جداگانه هستیم.
نکته 1: پیشوندهایی همچون " بَر، باز و. . . " کارکردهایِ دیگری نیز دارند، پس ما از آنها درمی گذریم.
نکته 2: ما در اینجا با ریشه یِ پیشوندها سر و کار نداریم و نباید هم داشته باشیم؛ برخی پیشوندها که دارایِ ریختِ آواییِ جداگانه ای هستند، شاید از یک ریشه باشند ولی در گذرِ زمان کارکردِ ویژه یِ خود را پیدا کرده اند و این فرآیند به ما در زایِشِ واژگان یاری می رساند.
گامِ 3:
ما باید همه یِ پیشوندهایی که یک کارکرد را بازنمایی می کنند، به یک ریخت درآوریم، تا افزون بر کاهشِ افسارگسیختگیِ زبانی، بیگانگان نیز هنگامِ آموزش به زبانِ پارسی اندریافتِ ساده تر و روالمَندتری داشته باشند. پس ما پیشوندِ " پژ، پاژ، باژ، واژ" را به یک ریخت درمی آوریم؛ چراکه همه یِ آنها به یک کارکرد بازمی گردند و از میانِ آنها، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "واژگانِ" ناهمسانِ بیشتری بکار می روند و چنانچه دارایِ شمارِ یکسانی از واژگانِ ناهمسان باشند، آنی یا آنهایی را برمی گزینیم که در "کارواژه"هایِ بیشتری به عنوانِ پیشوند بکار می روند وسرانجام چنانچه از این نظر هم شمارِ برابری داشتند، آنی را برمی گزینیم که دارایِ "نوایِ خوش ساخت تری" باشد. از آنجایی که پیشوندِ " پَژ" را در واژگانِ " پژواک، پژمردن و. . . " داریم، پس، از میانِ آنها پیشوندِ " پَژ" را برمی گزینیم. ( نیاز به یادآوری است واژه " واک" ریختِ اوستاییِ کارواژه یِ " واختن" است، از همین رو ما می توانیم کارواژه یِ " پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" را بکار بگیریم.
گامِ 4:
اکنون که پیشوندِ " پژ" برگزیده شد، آیا این پیشوند باید دارایِ ویژگیِ جدایی پذیری یا ناپذیری باشد؟
همگان می دانیم که تاکنون پیشوندِ " پَژ" پیشوندِ جدایی ناپذیر بوده است؛چنانکه می گوییم:
می پَژمُرَد / بپَژمُرد /. . . .
به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر به ویژه سه آوایی به بالا، بازخوردِ بهتری در میان مُردم دارند و مردم کارکردِ پیشوندهایِ جدایی پذیر را به درستی درمی یابند ( نمونه: پیشوندِ " بَر" ) . هر چند که گفته ها در این زمینه بسیار است، برای اینکه از جُستارِ خود دور نشویم، دیدگاهم را در پیوند با جدایی پذیری/ناپذیریِ پیشوندِ " پَژ" بازمی گویم که جدایی پذیر باشد، بهتر است.
گامِ 5:
اکنون چه واژگانی را می توانیم از این پیشوند بیرون بکشیم:
برای نمونه:
1 - " پَژداختن" با بُن کنونیِ " پَژداز" به چمِ " معکوس کردن"
( داختن را در " پَرداختن" داریم که " دا" در " داختن" با "do" ( زبانهایِ رُمنیک ) و " tun" ( زبانِ آلمانی ) همریشه است و در اینجا به چمِ " کَردن، انجام دادن" می باشد.
2 - "پَژواختن" با بُن کنونیِ " پَژواز" به چمِ " انعکاس دادنِ صدا".
3 - " پژ نِشاندن/پَژ نِشیدن ( پَژ نشستَن ) با بُن کنونیِ " پَژنِشان/ پَژنِشین" به چمِ " به طور معکوس قرار دادن/ قرار گرفتن"
4 - " پَژتاباندن/پژتابیدن" با بُن کنونیِ " پَژتابان/پَژتاب" به چمِ " انعکاس دادن/یافتنِ نور"
( برای نمونه " پَژتابی یا پَژتابِش" به چمِ " انعکاسِ نور" می شود. )
5 - " پَژماره" به چمِ " عددِ معکوس" از کارواژه یِ " پَژماردن" به چمِ " معکوس کردنِ شمارگان" برگرفته شده است.
6 - " پژگذاشتن" به چمِ " برعکس گذاشتن"
.
.
.
ما می توانیم واژگانِ بسیارِ دیگری همچون " پژنهادن، پژساختن و. . . " را نیز بکار آوریم.
در دانشهایی همچون ریاضی هنگامیکه با "تابع معکوس" سر و کار داریم، می توانیم از این پیشوند به همراه کارواژه ای درخور بهره ببریم .
نکته پایانی 3:
شاید شما با دیدگاهِ من در پیوند با گُزینِشِ پیشوندِ " پَژ" ، ناهمسو باشید ولی شما نباید در برابرِ شیوه یِ ساختِ واژگان، چنانکه در بالا آمد، با من به ستیز برآیید؛ چرا که من واژگانی را بدین شیوه می توانم پیش نَهَم که در زبانِ ناسره یا در دیگر زبانها، به شمارِ واژگانِ بیشتری نیاز هست تا خواسته یِ سخن برآورده شود. این روش سراسر خردورزانه است و همین روند را می توانید با پیشوندهایِ دیگر نیز انجام دهید.

✍️ on the contrary
سلام.
واژه عکس مخالف واژه برعکس: در اصل تصویر منکعس شده از هر چیز را عکس میگویند که مخالف حقیقت است مثلا شما جلوی آیینه باایستید تصویر شما کاملا عکس میباشد مثلا دست راست شما در آیینه در حقیقت دست چپ شماست ولی واژه برعکس خود تصویر حقیقی است و واژه برعکس مخالف عکس میباشد. یعنی تصویر منعکس شده در آیینه عکس میباشد و تصویر برعکس آن خود تصویر واقعی میباشد.
...
[مشاهده متن کامل]

برای برعکس می توان از وارونه بهره برد
برعکس = وارونه
برگردان
به ترکی ترسه و ترس یعنی برعکس
پَژوال
Vice - versa
در گویش بختیاری به بر عکس، چَواسِه میگویند.
بَر عَکس
=واژونه : می پِندارَم اَز نِگَرِ لَبِش آسان تَر و رَوان تَر اَز واژگونه باشَد، وارونه هَم شایِسته اَست.
لَبِش : نامِ کارپایه هَم اَرز با تَلَفُّظ اَز کارواژه ی لَبیدَن ، گویا سِتاکِ سه تاییِ لَفَظَ هَمان لَب دَر پارسی باشَد که اَرَبیده شُده باشَد.
...
[مشاهده متن کامل]

اِسمِ مَصدَر = نامِ کارپایه
ثُلاثی = سه تایی
مُعَرَّب = اَرَبیده ، اَرَبی شُده

خلاف - برخلاف - وارونه - وارونه وار - پسکی - ناهمسو
وارونه - ناهمسو - پسکی
به رغم به معنای برعکس نیست. به رغم، مترادف "علی رغم" است و "با این که" و "با وجود این که" معنی می دهد.
در گویش شهرستان بهاباد علاوه بر کلمات برعکس و وارونه از کلمه ی پسکی /pasaki/ نیز استفاده می شود اما واژه پس وارون /Pas varun/ به معنای برعکس و وارونه و پسکی، تنها برای پوشیدن لباس استفاده شود و به معنی پشت و رو کردن یا پشت و رو پوشیدن است
ناهمسو
Upset down
برعکس، وارونه
In contrast
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس