برهان امکان و وجوب

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] برهان امکان و وجوب که گاهی به اختصار از آن به برهان امکان تعبیر می‎شود، یکی از استوارترین براهین عقلی بر اثبات وجود خداوند است. این برهان در میان فلاسفه اسلامی از جایگاه بلندی برخوردار است، و به عنوان طریق فلاسفه در اثبات وجود خداوند یاد می‎شود.
از برهان امکان ووجوب تقریرهای مختلفی ارائه شده است
← تقریر ابن سینا
۱. در این که واقعیتی وجود دارد و هستی، امری پنداری و خیالی نیست، تردیدی وجود ندارد؛ انکار این مطلب چیزی جز سفسطه نخواهد بود. و با قبول سفسطه راه هر گونه بحث و گفتگو مسدود می‎شود، و مجالی برای اثبات یا انکار وجود خداوند باقی نخواهد ماند.
۲. آنچه دارای واقعیت و هستی است، از نظر عقلی از دو قسم بیرون نیست، یکی این که واقعیت و هستی آن عین ذات او است، و در واقعیت خود به چیزی وابستگی و نیاز ندارد (= واجب الوجود بالذات). دیگری این که در واقعیت و هستی خود وامدار موجودی دیگر است (= ممکن الوجود بالذات). قسم نخست همان است که الهیون مدعی آنند و مصداق آن را خداوند متعال می‎دانند و برهان امکان و وجود در پی اثبات آن است.
۳. موجودی که در واقعیت و هستی خود نیازمند دیگری است، معلول است و وجود معلول بدون وجود علت محال است. بنابراین وجود معلول مستلزم وجود آن است.
۴. وجود علت، یا واجب الوجود بالذات است و یا ممکن الوجود بالذات. در فرض نخست، مطلوب، ثابت و حاصل است. و در فرض دوم، وجود علت، معلولِ موجودی دیگر خواهد بود.
۵. اگر موجودی که علت، معلولِ آن است، همان معلول باشد، در این صورت دور لازم می‎آید، یعنی یک شیء هم معلول شیء دیگر است و هم علت آن. شکی نیست که رتبه علت بر رتبه معلول مقدم است، بنابراین یک چیز نسبت به چیز دیگر هم بر آن تقدم دارد (چون علت آن است) و هم از آن تأخر دارد (چون معلول آن است) این تقدم و تأخر نیز در یک چیز یعنی اصل هستی موجود است. در نتیجه تناقض لازم می‎آید که محال ذاتی و بدیهی است.
به عبارت دیگر معلولِ معلول چیزی، معلول آن چیز است، چنان که علت علت چیزی، علت آن چیز است. در این جا (الف) معلول (ب) است و (ب) معلول (الف). پس (الف) معلول (الف) است. یعنی وجود (الف) نسبت به ذات خود هم تقدم دارد (چون علت است) و هم تأخر دارد (چون معلول است) و این تناقضی آشکار است.
۶. اگر موجودی که علت، معلولِ آن است، موجود دیگری غیر از معلول باشد. و آن موجود نیز معلول موجود دیگری باشد، و این رشته تا بی‎نهایت ادامه یابد، یعنی به موجودی که معلول نیست، منتهی نگردد، در این صورت تسلسل علت‎ها و معلول‎های غیر متناهی لازم می‎آید که از نظر عقل محال است. زیرا در این صورت مجموعه موجودات، ممکن الوجود و نیازمند خواهند بود، و از طرفی، موجود نیازمند، بدون موجودی که به آن هستی ببخشد، موجود نخواهد شد، بنابراین لازمه تسلسل این است که هیچ موجودی تحقق نداشته باشد، و این بر خلاف مقدمه نخست و باطل است، و اگر وجود آنها را مسلم بدانیم و در عین حال وجود علتی ورای آنها را انکار کنیم، اصل علیت را انکار کرده‎ایم.
تسلسل معلول و علت
فرض تسلسل معلول‎ها و علت‎های غیرمتناهی بسان این است که چراغ‎های غیر متناهی فرض شود که بدون این که علتی ورای آنها، آنها را روشن سازد، خود به خود روشن شوند. یعنی معلول بدون علت.
← دیدگاه صدرالمتالهین
...

[ویکی فقه] برهان امکان و وجوب (قرآن). یکی از براهینی که خداوند در قرآن به آن اشاراتی کرده است برهان امکان و وجوب است.
برهان امکان ، برهانی است که به واسطه صفت امکان موجودات، وجود واجب الوجود را اثبات می کند. این برهان در لسان فلاسفه، تقریرات مختلفی دارد که اشتراک همه آنها پی بردن از امکان موجودات به موجود واجب است. منظور از امکان، همسانی نسبت ماهیت، با وجود و عدم است و چون دور و تسلسل علل باطل است، سلسله علل ممکنات به موجودی ختم می شود که وجودش ضروری است و وابسته به علتی نیست.
اشاراتی در قرآن
این اصطلاح در قرآن به کار نرفته است ولی مفسران و متکلمان در برخی آیات، اشاراتی به این برهان کرده اند البته مقصود این نیست که عین مقدمات ب رهان امکان و وجوب در این آیات آمده، بلکه فقر و حاجت موجودات که در آیات مطرح شده، لازمه مفهوم امکان (یکسانی نسبت شیء با وجود و عدم) است، نه عین آن فقر و غنا وابستگی همیشگی خلایق، در وجود و بقا به خالق خویش : دلیل وجود صانع است.یـایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید. ای مردم شما (همگی) نیازمند به خدائید تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است!مفاد آیه، حصر غنا در ذات باری و حصر نیازمندی در مخلوقات است. برای خدا چیزی جز غنای ذاتی و برای مخلوقات، چیزی جز فقر ذاتی تصور نمی شود. ذکر لفظ جلاله «الله» و اشاره به خلق و تدبیر در آیه بعدی (ان یشا یذهبکم و یات بخلق جدید) و نیز وصف خدا به «حمید» اشاره به همین نکته است. گفتنی است که عمومیت علت حکم، اقتضا می کند مفاد آیه، عام باشد یعنی هر شیئی که مخلوق و تحت ربوبیت الهی است محتاج است. گویا خداوند فرموده: ای خلایق! همه شما در وجود و تدبیر امورتان به خالق و مدبر خود محتاجید این تفسیر از آیه، بر برهان امکان و وجوب قابل انطباق است که اساس آن نیازمندی ممکن به علتی واجب است ... . والله الغنی وانتم الفقراء. آری، شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت می شوید، بعضی از شما بخل می ورزند و هر کس بخل ورزد، نسبت به خود بخل کرده است و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید و هر گاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما می آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کنند).با توجه به توضیح پیشین، مفاد آیه می تواند اشاره به برهان امکان و وجوب باشد. حصر در آیه، «حصر قلب» است.بدین معنا که فقط خداوند غنی است.نه شما و فقط شما فقیرید نه خداوند. یسـله من فی السمـوت و الارض.. تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از او تقاضا می کنند، و او هر روز در شأن و کاری است!مقصود از «سؤال» در آیه، نیاز موجودات از همه جهات به ذات باری و وابستگی وجودی آنها به او است.اساس برهان امکان و وجوب نیز وابستگی ممکنات به وجودی است که قائم بالذات باشد، لذا می توان آیه را به برهان امکان و وجوب مربوط دانست.

دانشنامه عمومی

برهان امکان و وجوب، که به نامهای برهان امکان، برهان امکان ماهوی، برهان سینوی و حتی برهان جهان شناختی نیز خوانده شده است؛ گونه ای برهان وجودی است که بر مبنای امکان وجود بنا شده است.
ابوعلی سینا نخستین واضع این برهان می باشد. در مغرب زمین نیز آکویناس و لایبنیتز، به ترتیب در برهان سوم از براهین پنجگانه، و برهان مابعدالطبیعی امکان به شرح تقریرهای دیگری از آن پرداختند. [ نیازمند منبع]
ابن سینا در برهان سینوی بیان می کند که هرچیزی که بتوان تصور کرد، اعم از اینکه وجود داشته باشد یا نه، یکی از این ۳ وضعیت را دارد:
• واجب الوجود ( موجود بالذات ) : چیزی که وجود نداشتن آن محال است.
• ممکن الوجود ( موجود بالغیر ) : آنچه وجود برایش نه محال باشد و نه ضروری، یعنی چیزی که ممکن است موجود باشد و ممکن است موجود نباشد. به عبارت دیگر بودن و نبودن برایش مساوی است.
• ممتنع الوجود: چیزی که وجود داشتن آن محال است.
با استفاده از مفهوم واجب الوجود:
• واجب الوجود ازلی و ابدی است؛ زیرا با نبود آن در هر زمانی، دیگر نبودنش محال نیست و این خلاف فرض است ( یعنی اگر چنین باشد دیگر آن موجود واجب الوجود نیست ) .
• واجب الوجود نمی تواند به هیچ شرطی مشروط و به هیچ چیزی وابسته باشد؛ زیرا اگر اینطور باشد، وجود چیزی که وجود نداشتن آن محال است نقض می شود.
• واجب الوجود خالص و یکپارچه است و مرکب نیست؛ زیرا خلاف فرض است.
• واجب الوجود یکتا و واحد است؛ زیرا اگر مثلاً دو واجب الوجود داشته باشیم، باید یکی صفتی داشته باشد که دیگری ندارد، زیرا در غیر این صورت، هردو یکی بودند و دیگر تفاوتی نداشتند؛ پس موجود مذکور متناهی و محدود است و دیگر واجب نیست.
بر این اساس، هر موجودی، یا واجب الوجود بالذات است یا ممکن الوجود بالذات. در فرض نخست، مطلوب، ثابت و حاصل است؛ و در فرض دوم، ممکن برای موجود شدن، نیازمند واجب است.
در توضیح بیشتر می توان گفت که ترجیح ممکن ( به وجود یا عدم ) بلامرجح ( واجب ) محال است.
هیوم می گوید از این قول که در جهان پدیده هایی را می یابیم که وجودشان ممکن به نظر می رسد، نتیجه گرفته نمی شود که جهان به عنوان یک کل ممکن است؛ برهان نیازمند اثبات ممکن بودن جمیع عالمیان است، اما نمی تواند مدعی ممکن بودن مجموع عالمیان باشد.
عبدالله جوادی آملی می گوید بطلان اشکال از این جهت است که مستشکل گمان برده در استدلال از امکان ماهوی، وجود مجموع عالمیان استفاده شده است. قضیه مورد استفاده در این برهان این است که ممکن بدون استفاده از غیر، هرگز موجود نمی شود و این قضیه ای حقیقیه است که بر جمیع ممکنات، نه مجموع آن ها صادق است. [ ۱]
عکس برهان امکان و وجوبعکس برهان امکان و وجوبعکس برهان امکان و وجوبعکس برهان امکان و وجوبعکس برهان امکان و وجوب
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

برهان امکان و وجوب، که به نامهای برهان امکان، برهان امکان ماهوی، برهان سینوی و حتی برهان جهان شناختی نیز خوانده شده است؛ گونه ای برهان وجودی است که بر مبنای امکان وجود بنا شده است.
ابوعلی سینا نخستین واضع این برهان می باشد. در مغرب زمین نیز آکویناس و لایبنیتز، به ترتیب در برهان سوم از براهین پنجگانه، و برهان مابعدالطبیعی امکان به شرح تقریرهای دیگری از آن پرداختند.
...
[مشاهده متن کامل]

محتویات [نمایش]
برهان وجودی ابن سینا [ویرایش]
ابن سینا در برهان سینوی بیان می کند که هرچیزی که بتوان تصور کرد، اعم از اینکه وجود داشته باشد یا نه، یکی از این ۳ وضعیت را دارد:
واجب الوجود بالذات: چیزی که وجود نداشتن آن محال است.
ممکن الوجود بالذات: چیزی که وجود داشتن یا وجود نداشتن آن محال نیست.
ممتنع الوجود: چیزی که وجود داشتن آن محال است.
با استفاده از مفهوم واجب الوجود:
واجب الوجود ازلی و ابدی است؛ زیرا با نبود آن در هر زمانی، دیگر نبودنش محال نیست و این خلاف فرض است ( یعنی اگر چنین باشد دیگر آن موجود واجب الوجود نیست ) .
واجب الوجود نمی تواند به هیچ شرطی مشروط و به هیچ چیزی وابسته باشد؛ زیرا اگر اینطور باشد، وجود چیزی که وجود نداشتن آن محال است نقض می شود.
واجب الوجود خالص و یکپارچه است و مرکب نیست؛ زیرا خلاف فرض است.
واجب الوجود یکتا و واحد است؛ زیرا اگر مثلا دو واجب الوجود داشته باشیم، باید یکی صفتی داشته باشد که دیگری ندارد، زیرا در غیر این صورت، هردو یکی بودند و دیگر تفاوتی نداشتند؛ پس موجود مذکور متناهی و محدود است و دیگر واجب نیست.
بر این اساس، هر موجودی، یا واجب الوجود بالذات است و یا ممکن الوجود بالذات. در فرض نخست، مطلوب، ثابت و حاصل است. و در فرض دوم، ممکن برای موجود شدن، نیازمند واجب است.
در توضیح بیش تر می توان گفت که ترجیح ممکن ( به وجود یا عدم ) بلامرجح ( واجب ) محال است.
نقد تقریر ابن سینا [ویرایش]
خلط میان مصداق و مفهوم [ویرایش]
انتقاداتی که به طور عام می توان به براهین امکانی وارد کرد، از جمله به برهان سینوی، در ادامه مقاله ذکر خواهد شد؛ اما به نظر می رسد که علاوه بر آن انتقادات، ایرادات برهان آنسلمی نیز به برهان سینوی وارد می شوند.
تقریری که در بالا ذکر شد، عملاً تفاوتی با برهان آنسلمی ندارد؛ زیرا سخنی از مصداق به میان نمی آورد و یکسره با فرضیات خودش سر و کار دارد.
برای مثال، می توان به جای تقسیم ابن سینا، اینگونه تقسیم کرد که موجودات یا ممتنع الوجودند یا خود به خود الوجود؛ و منظور از خود به خود الوجود موجوداتی مادی هستند که بی علت وجود داشته باشند. و در ادامه با استفاده از مفهوم خود به خود الوجود خواهیم داشت:
خود به خود الوجود هینطور بی خودی وجود دارد؛ زیرا اگر با علت به وجود آمده باشد، دیگر خود به خود الوجود نیست، که این خلاف فرض است.
خود به خود الوجود باید متعدد و مرکب باشد؛ زیرا طبق تعریف، خود به خود الوجود آن است که مادی و مرکب و صاحب اجزا باشد، پس اگر خود به خود الوجود مادی و مرکب و صاحب اجزا نباشد، خلاف فرض است و به تناقض می رسیم.
می توانیم به تصور خود از هیولای اسپاگتی پرنده، مفهوم وجود را ضمیمه کنیم و آن را هیولای اسپاگتی پرنده موجود، یا هیولای اسپاگتی پرنده واجب الوجود بنامیم، اما از این قول وجود چنین چیزی منتج نمی شود.
زمانی می توان هیولای اسپاگتی پرنده واجب الوجود را موجود دانست، که در جهان خارج مصداقی برای تعریف آن - که در ذهنمان داریم - بیابیم.
برهان وجودی ابن سینا چیزی بیش از یک پیش فرض نیست. بدین گونه که وجود خدا ( واجب الوجود بالذات ) را جزو مفروضات تلقی کرده است. در این صورت دیگر اثباتی رخ نمی دهد بلکه فقط پیش فرضی بیان می شود.
نقد اشکال خلط بین مصداق و مفهوم [ویرایش]
هستی، هست. این مطلب بدیهی بوده و یک اصل است. زیرا:
اگر هستی نباشد، یعنی هستی نیست. بنابراین هستی، نیستی است که این تناقض است. زیرا ثبوت شیء برای نفس خود ضروری است. برای مثال انسان، انسان است و چنین نیست که انسان، ناانسان باشد. پس ممکن نیست که هستی، نیستی یا همان ناهستی باشد. بنابراین هستی باید باشد. یعنی بودن آن واجب است که این یعنی واجب الوجود است. همچنین اگر هستی نباشد، آنگاه وجود داشتنی در کار نخواهد بود و هیچ چیزی نمی تواند موجود شود و چون می دانیم جهان پوچ و هیچ نیست و انسان، جهان، ماده و. . . همگی وجود دارند، بنابراین هستی نیز باید باشد. زیرا فرض نبودن آن مستلزم تناقض است.
واجب الوجود بالذات است، زیرا اگر ذاتاً واجب نبوده و به واسطه چیز دیگری واجب شود، از آن جا که می دانیم هست، پس آن چیز دیگر نیز باید باشد. زیرا اگر آن چیز دیگر نباشد، هستی نیز نخواهد بود. پس آن چیز دیگر نیز هست. برای آن که آن چیز دیگر وجود داشته باشد، باید هستی باشد. زیرا تا هستی نباشد، هیچ چیزی موجود نخواهد شد. پس این دور است. بنابراین فرض خلف باطل است.
هستی مشروط به شرطی نیست. یعنی نمی توانیم بگوییم اگر شرط p وجود داشته باشد آنگاه هستی وجود دارد. زیرا هر شرطی که در نظر بگیریم، این شرط یا وجود دارد یا وجود ندارد. اگر وجود نداشته باشد که حکم ثابت است. اما اگر وجود داشته باشد، پیش از وجود داشتن این شرط، خود وجود داشتن یا همان هستی باید وجود داشته باشد که این خلاف فرض است. چون هستی مشروط به شرطی نیست، بنابراین نمی توانیم بگوییم باید جهان، زمان یا هر چیز دیگری باشد تا هستی وجود داشته باشد.
هستی محض ازلی و ابدی است. زیرا اگر ازلی و ابدی نباشد، پس نبوده و سپس هستی شده است یا بوده و بعداً نخواهد بود. بنابراین هستی، نیستی بوده است یا هستی، نیستی خواهد بود که این تناقض است. زیرا هستی، هستی است تحت هر شرایطی. این گزاره همانگو ( توتولوژی ) است.
مفروضات دیگر نیز ثابت می شوند. مانند آن که وجود جزء ندارد و بسیط است و یکتا و واحد است.
همچنین هست . . .

بپرس