بز اخفش

فرهنگ معین

(بُ زِ اَ فَ ) [ فا - ع . ] (اِمر. ) کنایه از: آدم ابلهی که برای تظاهر به فهمیدن کلام سرش را تکان می دهد.

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> بز اخفش ( توهین آمیز )

کسی که بدون فهمیدن مطلبی آن را تایید کند
مثال:
- آنجا نشسته بود و هرکس هرچه می گفت، مثل بز اخفش سرش را به نشانه ی تایید تکان می داد.
- استاد از کسانی که نظراتش را دربست نمی پذیرفتند خوشش نمی آمد و بیشتر خوش داشت، بز اخفشی را پیدا کند که حرف هایش را بی چون و چرا تایید کند.
توضیح:
چندین نفر با نام اخفش در تاریخ ثبت شده اند. اینجا منظور سعید بن مسعده خوارزمی معروف به ابوالحسن، ملقب به اخفش، عالِم نحوی و شاگرد سیبویه است. گفته اند که وی مطالب درس را برای بز خود می خواند و تا بز سر خود را تکان نمی داد، به مبحث بعدی نمی پرداخت.
اخفش در لغت عرب به معنی شخصی است که مادرزاد دارای چشم های ضعیف / کم سو یا روزکور باشد.

پیشنهاد کاربران

بُز اخفش. اصطلاح است برای کسی که ندانسته بعلامت تصدیق سر بجنباند. ( دائرة المعارف فارسی ) . کسی را گویند که مطلبی رانفهمیده تصدیق کند. ( فرهنگ فارسی معین ) . اصل این ضرب المثل از آنجاست که گویند اخفش زشت چهره بود و کسی با او مباحثه نمی کرد. او بزی داشت که مسائل علمی را مانند همدرس بر او تقریر میکرد و بگفتۀ برخی تا بز مزبور آواز نمی کرد همچنان تقریر مینمود و آواز کردن او را دلیل تصدیق می پنداشت. و این معنی مثل شد. ( از دائرةالمعارف فارسی ) ( از فرهنگ فارسی معین ) ( از آنندراج ) . مؤلف ثمارالقلوب آرد: بز اخفش مصحف بز اعمش ( عنز اعمش ) است، بدان مثل آرند برای کسی که در مقامی قرار گرفته که شایستگی آنرا ندارد، بدانجهت که فرد صالح موجود نیست. و اصل آن چنین بود که هر وقت اعمش هیچ کس از یاران خود را برای مباحثه نمی یافت با بز خود به محادثه و مباحثه می پرداخت، زیرا هم از بی کاری بیزار بود و هم از فراموش شدن مطالب می ترسید و هم برکار تدریس و روایت بسیار مایل بود. بهمین جهت بز اعمش ضرب المثل شد در آنچه ذکر شد و دربارۀ مخاطبی که نمی فهمد. ( ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب ص 131 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

قدرتش را قضا بز اخفش
هرچه گوید هم آنچنان باشد. سنجر کاشی ( از آنندراج )

( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «بز» )
بز اعمش: مثل است برای کسی که مطلبی را نفهمیده تصدیق کند، و بز اخفش مصحف همین کلمه است . ( از ثمارالقلوب ص 131 ) . بز اخفش. ( منبع: لغتنامۀ دهخدا، بخش «بز» )
رجوع شود به «اخفش».

بپرس