بز گیری

لغت نامه دهخدا

بزگیری. [ ب ُ ] ( حامص مرکب ) گرفتن بز. بز گرفتن. رجوع به بز گرفتن شود. || مکر و حیله کردن. ( غیاث اللغات ). کنایه ازمکر و حیله کردن. ( آنندراج ). || دزدی. ( غیاث اللغات ). کنایه از دزدی. ( آنندراج ) :
هرچه بزگیری ازاشعار عزیزان کردی
خطبه دفتر رنگین تو خواهم کردن.
واله هروی ( از آنندراج ).
نیست از بیع گله اش سیری
که کند همچو گرگ بزگیری.
میریحیی کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گرفتن بز بز گرفتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس