بزرگ

/bozorg/

مترادف بزرگ: ارجمند، بابا، خداوند، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرور، شخیص، عالیقدر، کبیر، کلان، محتشم، معظم، مولا، مهتر ، خطیر، عظیم، مهیب، تنومند، جسیم، عظیم الجثه، کوه پیکر، گنده، عریض، فراخ، گسترده، گشاد، وسیع ، ارشد

متضاد بزرگ: بنده، کهتر، کم عرض

معنی انگلیسی:
large, big, great, grown up, adult, great person, nobleman, arch, arch-, colossal, dean, extended, generous, good-sized, grand, grievous, head, infinite, jack-, sizeable, jumbo, king, king-size, long, macro-, major, mega-, monstrous, monumental, orama_, prince, round, sizable, substantial, super-, tall, voluminous, worthy

فرهنگ اسم ها

اسم: بزرگ (پسر) (فارسی، کردی) (تلفظ: bozorg) (فارسی: بزرگ) (انگلیسی: bozorg)
معنی: برجسته، مشهور، بزرگوار، شریف، دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، والا، برجستة، نام شاعری کرد ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم فارسی، اسم کردی

لغت نامه دهخدا

بزرگ. [ ب َ رَ ] ( اِ ) بزرک. تخم کتان. ( ناظم الاطباء ). دانه ایست که از آن روغن چراغ گیرند و بعربی کتان گویند. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رجوع به بزرک شود.

بزرگ. [ ب ُ زُ ] ( ص ) ضد خرد. ( شرفنامه منیری ). ضد کوچک. ( آنندراج ). نقیض کوچک. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). مقابل کوچک ، چنانکه کلان مقابل خرد و درشت مقابل ریز و کبیر مقابل صغیر. مقابل خرد. اکبر.جلیل. ضخم. ( یادداشت بخط دهخدا ). عَبَنبل. نعند. ( منتهی الارب ). شریف. ( المنجد ). جحادر. ( تاج العروس ). عِنک. عَنْجَج. کمرة. ارزب. اجسم. جسیم. جزیل. مثیل. جُلال. اعظم. عظیم. جنادل. ( منتهی الارب ) :
وامی است بزرگ شکر او بر تو
بگذار بجد و جهد وامش را.
ناصرخسرو.
و بر ایشان که مانده اند ستمهای بزرگ است از حسنک و دیگران. ( تاریخ بیهقی ).
- شاش بزرگ ؛ در تداول خانگی ، مقابل شاش کوچک. ( یادداشت بخط دهخدا ). رجوع به شاش شود.
|| شریف. رئیس. با شأن و عظمت و شوکت. ( ناظم الاطباء ). نامور. معنون. رئیس. سر. معظم. جلیل. ( یادداشت بخط دهخدا ). عظیم. کبیر. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) :
بزرگان جهان چون گردبندن
تو چون یاقوت سرخ اندر میانه.
رودکی.
چون جامه اَشَن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش
گر هست باشگونه مرا جام ای بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش.
رودکی.
بزرگان گنج سیم و زر گوالند
تو از آزادگی مردم گوالی.
طیان.
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار
که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار.
ابوحنیفه اسکافی.
به ایرانیان گفت کآن پاک زن
مگر نیست با این بزرگ انجمن.
فردوسی.
بزرگ است و پور جهان پهلوان
هشیوار و بارای و روشن روان.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که خاقان چین
بزرگ است و با دانش و آفرین.
فردوسی.
دگرباره گفت این بزرگان چین
تگینان و گردان توران زمین.
فردوسی.
بزرگ آن نباشد که شاه و سترگ
بزرگ آنکه نزدیک یزدان بزرگ.
اسدی.
هر بزرگی که بفضل و بهنر گشت بزرگ
نشود خرد به بد گفتن بهمان و فلان.
فرخی.
من تنگدلی پیشه نگیرم که بزرگان
کس را ببزرگی نرسانند بیکبار.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کلان، نقیض کوچکتواناوشریف ومحترم نیزمیگویند
( صفت ) ۱- کلان کبیر عظیم مقابل کوچک . ۲- فراخ عریض پهن وسیع مقابل تنگ کوچک . ۳- عظیم الجثه کوه پیکر . ۴- توانا قوی مقابل ضعیف . ۵- باشرافت با نجابت . ۶- با شائ ن با شوکت . ۷- سرور سر رئیس . ۸- بالغ بحد رشد رسیده . ۹- فرزند اول ارشد اولاد مهین فرزند مقابل کوچک . ۱٠- مرشد ولی . ۱۱- یکی از دوایر ملایم موسیقی ( در موسیقی قدیم ) از پرده ها ( عراق ) ( حجازی ) و ( زیر افکند ) از آوازها ( مایه ) ( گواشت ) و ( شهناز ) و از شعب ( سه گاه ) ( نهفت ) و ( غزال ) با آن مناسب اند.
ابن شهریار ناخدا .

فرهنگ معین

(بُ زُ ) (ص . ) ۱ - دارای حجم ، وسعت یا کمیت زیاد. ۲ - برجسته ، نمایان . ۳ - بالغ ، بزرگسال . ۴ - دارای سن بیشتر. ۵ - عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و... ۶ - رییس ، پیشوا.

فرهنگ عمید

۱. دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان: خانهٴ بزرگ.
۲. بااهمیت، برجسته: رمان نویس بزرگ.
۳. با سن بیشتر: برادر بزرگ.
۴. دارای سن زیاد، بالغ.
۵. سخت، شدید: رنج بزرگ، فاجعهٴ بزرگ.
۶. شریف، محترم.
۷. (اسم ) رئیس، سرپرست.
۸. (اسم ) دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا: بزرگان شهر دور هم جمع شوند.
۹. (اسم ) (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه شور.
۱۰. (قید ) بادرشتی و گستاخی.

واژه نامه بختیاریکا

( بزرگ ( از لحاظ سنی ) ) بدول؛ بک؛ گَپ؛ گُلُندِه
نُفت مِه
وال

دانشنامه عمومی

بزرگ (فیلم ۱۹۸۳). بزرگ ( به هندی: Mahaan ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۳ و به کارگردانی اس. رامانتان است. در این فیلم بازیگرانی همچون آمیتاب باچان، وحیده رحمان، پروین بابی، زینت امان، آشوک کومار، امجد خان، شاکتی کاپور، قادرخان، آریونا ایرانی ایفای نقش کرده اند.
عکس بزرگ (فیلم ۱۹۸۳)

بزرگ (فیلم ۱۹۸۸). بزرگ ( به انگلیسی: Big ) عنوان فیلمی آمریکایی در ژانر کمدی و فانتزی به کارگردانی پنی مارشال محصول سال ۱۹۸۸ میلادی است.
تام هنکس در نقش جاش بسکین
• دیوید موسا در نقش جاش مسکین ( کودک )
الیزابت پرکینز در نقش سوزان
رابرت لوجا as MacMillan
جان هرد as Paul Davenport
جرد راشتون as Billy Kopecki
جون لوویتز as Scotty Brennen
مرسدس روئل as Mrs. Baskin
• Josh Clark as Mr. Baskin
• Kimberlee M. Davis as Cynthia Benson
• Oliver Block as Freddie Benson
دبرا جو روپ as Miss Patterson
فرانسیس فیشر as Mrs. Kopecki ( only in 2007 "Extended Cut" DVD version )
• جیمز اکهاوس
کودکی به نام جاش در برابر یک دستگاه عجیب بازی، آرزو می کند که بزرگ شود. روز بعد او تبدیل به یک مرد می شود و مشکلات بیشماری برایش به وجود می آید. جاش از دوست صمیمی خود می خواهد که به او کمک کرده و به شکل اول خود بازگردد ولی …
عکس بزرگ (فیلم ۱۹۸۸)

بزرگ (فیلم ۲۰۰۸). بزرگ ( به انگلیسی: The Grand ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۸ و به کارگردانی زک پن است. در این فیلم بازیگرانی همچون وودی هرلسون، شریل هاینز، دیوید کراس، کریس پارنل، ریچارد کایند، دنیس فارینا، ورنر هرتسوک، ری رومانو، بری کوربین، مایکل مک کین، آندرئا سوج، استل هریس، جودی گریر، جیسن الکساندر، برت رتنر، هانک آزاریا، شانون الیزابت، کی دی اوبر، مایک اپس و تام لیستر جونیور ایفای نقش کرده اند.
عکس بزرگ (فیلم ۲۰۰۸)

بزرگ (مجموعه تلویزیونی). بزرگ ( به کره ای: 빅 ) یک مجموعهٔ تلویزیونی کره ای با بازیگری گونگ یو و لی مین جونگ است. [ ۱] [ ۲] این سریال با ژانر کمدی رمانتیک/ تعویض بدن از ۴ ژوئن تا ۲۴ ژوئیه ۲۰۱۲ دوشنبه و سه شنبه ساعت ۲۱:۵۵ از کی بی اس۲ در ۱۶ قسمت پخش شد.
سریال بزرگ توسط خواهران هونگ نوشته شد، این مجموعه اولین سریال تلویزیونی گونگ یو پس از بازی در سریال کافه پرنس در سال ۲۰۰۷ و بعد از زمان ترخیص از خدمت نظامی اجباری بود. اگرچه درام در ابتدا با استقبال خوبی روبرو شد، اما بعداً به دلیل پایان آن مورد انتقاد شدید قرار گرفت. [ ۳] [ ۴]
گیل دا ران ( لی مین جونگ ) معلم جانشین سخت کوشی است که سعی در گرفتن مدرک گواهی خود دارد. او با یک دکتر مهربان و خوشتیپ سو یون جه ( گونگ یو ) نامزد شده است. یون جه درست یک ماه قبل از عروسی، به طور غیرقابل توضیح از دا ران فاصله می گیرد. در همان زمان، دا ران با یک دانشجوی ۱۸ ساله نقل و انتقالات از ایالات متحده، کانگ کیونگ جون ( شین وون هو ) ملاقات می کند. کیونگ جون و یون جه در هنگام رانندگی با یکدیگر تصادف می کنند و هر دو از بالای ریل محافظ به درون آب می افتند هنگامی که به بیمارستان منتقل می شوند یون جه می میرد و کیونگ جون به کما می رود. داستان جایی جالب می شود که کیونگ جون وقتی بهوش می آید خود را در بدن یون جه در سردخانه می یابد.
• گونگ یو در نقش کانگ کیونگ جون/سو یون جه
• لی مین جونگ در نقش گیل دا ران
به سوزی در نقش جانگ ماری
• شین وون هو در نقش کانگ کیونگ جون
بائک سونگ هیون در نقش گیل چونگ شیک ( برادر دا ران )
جانگ هی جین در نقش لی سه یونگ
• کیم سو را در نقش آن هه جونگ ( مادر یون جه )
آن سوک هوان در نقش گیل مین کیو ( پدر دا ران )
• یون هه یونگ در نقش لی جانگ هه ( مادر دا ران )
• جو یونگ جین در نقش سو این ووک ( پدر یون جه )
چوی رن در نقش کیم یونگ اوک ( معاون مدیر )
• مون جی یون در نقش نا هیو سانگ ( معلم PE )
شین جی سو در نقش لی آکیونگ ( معلم ریاضی و دوست دا ران )
جانگ هیون سونگ در نقش کانگ هیوک سو ( دایی کانگ کیونگ جون )
گو سو هی در نقش لی کیونگ می ( زن عمو کانگ کیونگ جون )
ایم جی ایون در نقش کانگ هی سو ( مادر کانگ کیونگ جون )
• لی هه جین در نقش عروس ( قسمت۱ )
• در جدول زیر، اعداد آبی کمترین رتبه را دارند و اعداد قرمز بالاترین رتبه را نشان می دهد.
• NR نشان می دهد که درام در ۲۰ برنامه برتر روزانه در آن تاریخ قرار نگرفته است.
عکس بزرگ (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

گت , گط

مترادف ها

stour (اسم)
بزرگ، هیجان، خشن، کشمکش

walloping (صفت)
بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت

massive (صفت)
بزرگ، عظیم، کلان، حجیم، گنده

enormous (صفت)
بزرگ، عظیم، عظیم الجثه، هنگفت، یک دنیا

grave (صفت)
سخت، بزرگ، مهم، بم، سنگین، خطر ناک، غمگین، موقر، مکدر

majestic (صفت)
بزرگ، با عظمت، با شکوه، شاهانه، خسروانی

bulky (صفت)
بزرگ، ضخیم، جسیم

eminent (صفت)
بزرگ، علیه، بلند، برجسته، عالیجناب، هویدا، علی، والا مقام، متعال، سربلند

lofty (صفت)
بزرگ، بلند، عالی، مرتفع، علی، ارجمند، بلند پایه، رفیع

egregious (صفت)
بزرگ، برجسته، انگشت نما، نمایان، فاحش

immane (صفت)
بزرگ، پهناور، شریر، زیاد

jumbo (صفت)
بزرگ

king-size (صفت)
بزرگ

sizable (صفت)
بزرگ، قابل ملاحظه

sizeable (صفت)
بزرگ، قابل ملاحظه

mighty (صفت)
توانا، بزرگ، قوی، نیرومند، مقتدر، زورمند

senior (صفت)
بالاتر، بزرگ، قدیمی، ارشد، بزرگتر، بالا رتبه

large (صفت)
وسیع، درشت، کامل، فراوان، بزرگ، جامع، لبریز، سترگ، پهن، جادار، بسیط، هنگفت، حجیم

gross (صفت)
زشت، درشت، بزرگ، انبوه، وحشی، بی تربیت، ستبر، زمخت، شرم اور

great (صفت)
فراوان، ماهر، بزرگ، کبیر، مهم، ابستن، عظیم، معتبر، عالی، مطنطن، بصیر، زیاد، خطیر، عالی مقام، متعال، هنگفت، تومند

numerous (صفت)
فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت

extra (صفت)
بسیار، اضافی، بزرگ، زائد، یدکی

head (صفت)
اصلی، بزرگ، عمده، فوقانی، بزرگتر

adult (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، به حد رشد رسیده، با وقار

major (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، بیشتر، عمده، ارشد، بزرگتر، اعظم، اکبر، مهاد، بیشین

big (صفت)
بزرگ، ابستن، سترگ، با عظمت، ستبر، دارای شکم برامده، ضخیم

dignified (صفت)
بزرگ، با وقار، موقر، بلند مرتبه، عالی مقام، معزز، عالیجناب

grand (صفت)
جدی، بزرگ، با وقار، عظیم، عالی، مشهور، مجلل، والا، بسیار عالی با شکوه

voluminous (صفت)
فراوان، بزرگ، انبوه، مفصل، جسیم، حجیم

extensive (صفت)
وسیع، بزرگ، پهناور، بسیط، کشیده

arch- (پیشوند)
بزرگ، کبیر، رئیس

macro- (پیشوند)
درشت، بزرگ، کلان، دراز

فارسی به عربی

اضافی , بالغ , رییسی , سامی , شامل , ضخم , عالی , عدید , عظیم , قبر , کبیر , مجموع اجمالی , مهیب , هائل , واسع , وقور

پیشنهاد کاربران

بزرگ=بگ مثل اسم عزیزبگ ، عزیز بزرگ
درُشت
سلیم
بزرگ: بسیار مانند قهر بزرگ یعنی خشم بسیار؛ در پندیات جوانمردی آمده: خداوند قادر متعال قهر بزرگ کند یعنی پروردگار توانای بلند مرتبه خشم بسیار کند.
واژه بزرگ
معادل ابجد 229
تعداد حروف 4
تلفظ bozorg
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: bazurg، مقابلِ کوچک]
مختصات ( بُ زُ ) ( ص . )
آواشناسی bozorg
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ بزرگ سخن
پارسی آن اینهاست:
اَپَر، پَهروم، بَرین، اَپَرَک ( پهلوی )
بورژاک ( پهلوی: بورزاک )
هوپَن ( اوستایی: هَوَپَنگْه )
زبان کردی جنوبی: گَورا، مَزِن
واژه بزرگ خیلی پارسی است چون در ترکی می شود بیوک خدای واژه به این تابلو ترکی عجیب به دوستان یه کم تحقیق بد نیست تا واژه بزرگ صد درصد پارسی است اگر دوستان ناراحت راستش همینه هزار صد پارسی است.
دوستانی که می گویند این واژه ها از ترکی وارد فارسی شده و یا برعکس، از فارسی وارد ترکی شده، متوجه این نکته نیستند که تشابه معنایی و تلفظ این دو لغات صرفا تصادفی است و این کلمات ربطی به هم ندارند.
b�y�k ریشه در bed�k از نیاترکی دارد، از فعل bed� در معنای رشد کردن.
...
[مشاهده متن کامل]

بزرگ در فارسی از vazạrka در پارسی کهن می آید. همان طور که می بینید ریشه این دو کلمه ربطی به هم ندارند و لفظشان در گذشت زمان شبیه هم شده. تشابه این دو صرفا تصادفی است.
مثال های این چنینی از لغاتی که معنا و تلفظ شبیه به هم دارند ولی مربوط به هم نیستند در زبان های مختلف زیاد است.
در نظر بگیرید واژه های あなた ( با تلفظ آناتا ) و اَنتَ در زبان های عربی و ژاپنی را به معنای تو. هر دو معنای یکسان و تلفظ های متاشبهی دارند ولی به هم مربوط نیستند.
یا واژه بد در فارسی و bad در انگلیسی. هر دو واژه تلفظ یکسان دارند و هر دوی زبان های فارسی و انگلیسی هندواروپایی هستند ولی این دو لغت نه هم ریشه اند و نه قرض گرفته شده اند.
بد در فارسی از وَد ( wad ) در فارسی میانه است که آن هم، ریشه در لغت نیاایرانی واتاه ( watah ) دارد.
bad در انگلیسی از badde در انگلیسی میانه می آید. در اینجا هم تلفظ این دو واژه بعد ها شبیه هم شده.
مثال های دیگر، 名前 ( ناماعه ) در ژاپنی و نام، name، nomen در زبان های هندواروپایی. یا من فارسی و من ترکی. یا O در ترکی که از Ol می آید و او در فارسی که از ایش می آید.
واژه هایی در زبان های مختلف که تلفظ و معنی شبیه به هم دارند، ولی به یک دیگر مربوط نیستند.
در مورد کوچک و کیچیک:
واژه کیچیک ( ki�ik ) در ترکی آذربایجانی و سایر زبان های خانواده ترکیک از واژه نیاترکی kič�k می آید.
واژه کوچک در فارسی، همریشه با کلمات کودک و کوتاه است، که در اوستایی به صورت کوتاکا آمده، بی ربط به کیچیک در ترکی. این لغت فارسی به صورت وام واژه به زبان های عربی ( کوتی به معنی قدکوتاه ) ، مجاری ( kutya ) ، ارمنی ( կուտիկ با تلفظ کُتیک به معنای بچه ی حیوان ) ، ترکی ( Qoduq به معنای بچه الاغ ) راه یافته.
این اطلاعات با یک جست وجوی ساده در گوگل قابل دست یافتن است. ادم خنده اش می گیرد از دعوا هایی که سر هیچ و پوچ شکل می گیرند. بهتر است که همگی این صحبت های تفرقه آمیز و بی پایه و اساس از لحاظ علمی را کنار بگذرایم.
نکته ی اخر این که، نه هیچ زبانی فاقد وامواژه است، و نه وامواژه گرفتن یک زبان برای آن زبان عیب و ننگ به شمار می آید. همین زبان انگلیسی بالای هفتاد درصد لغاتش از سایر زبان ها قرض گرفته شده اند، ولی کل دنیا را گرفته.

در زبان ترکی به بزرگ b�y�k میگن
این واژه پارسیه نه ترکی
تو زبان پارسی باستان به بزرگ vazraka میگفتن
و در پارسی میانه wuzurg یا bazurg میگفتن
جعل و دروغ کار شما پانترکاست. کمی پژوهشو برسی کنید. این همه ریشه یابی مسخره نکید
ویکی پدیا هم این واژه پارسی دانسته.
لینک ویکی پدیا👇🏻
بزرگ
منابع• https://en.wiktionary.org/wiki/بزرگ
بزرگ همریشه با سترگ و همچنین strong انگلیسی
بزرگ در پارسی باستان �وزرکه� بوده است
تغییر واکه �و� به �ب� بسیار زیاد هست مانند
واز به باز
در رویه ( 129 ) از نبیگ ( فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان پارسی ) آمده است:
بزرگ
تازی که واژه بدی نیست ایرانیا به عربا تازی میگفتند و عربا هم به ایرانیا عجم، تازه عجم معنی بدی داره یعنی گنگ انگار که هرکی عربی بلد نیست پس گنگه یعنی همه دنیا بجز عربا گنگ هستن تازه چه کسایی این حرفو میزدن؟ همون بی فرهنگایی که اگه اسلام آدمشون نکرده بود هنوزم با پول نفت سوسمار وارد میکردن
...
[مشاهده متن کامل]

البت حالا هم خیلی فرقی نکردن مث گاو دوشیده میشن تا بتونن با واردات انواع شاخ و چنگ ودندون همدیگه رو بکشن و گاهی هم به همسایه هاشون شاخ بزنن.

با سلام. اول اینکه بسیار زشت است اقوام دنیا را با القابی چون تازی و وحشی و سوسمارخوارو. . خطاب کنیم. تمام قوم های دنیا دارای احترام و از ارزش یکسان انسانی برخوردار هستند. مردمان ازربایجان همواره خود را ترک میدانند . همدیگر را ترک خطاب می کنند و به جز این کلمه کلمه دیگری را برای خود مناسب ندیده اند . دلیل هم مشخص است زیرا این مردمان ترک هستند و این توضیح خاصی را نمی طلبد. گر چه اخیرا واژه ای به نام اذری ایجاد گردیده اما این کلمه هیچ گاه توسط بومیان این خطه مورد استفاده قرار نمی گیرد و ان را فقط در فضای مجازی و یا سخنرانی های ادبی و رسمی امروزی و یا کتاب های چاپی امروزی می توان جستو جو کرد و این کلمه صرفا مکان زیست این مردمان را اشاره دارد. یکی از دوستان به علت عدم اگاهی یا چیز دیگر گفته است که چرا این مردمان "قیافه شرقی " ندارند. پس تورک نیستند. البته این موضوع به علت سواد کم در مورد مسائل ژن شناسی در ایران است و این علم که صد وچندی سال است که شناخته شده به علت نبود زیر ساخت های لازم و همچنین نداشتن اطلاعات کافی به شکلی غیر صحیح توسط پان اریایی ها شناخته شده و فکر کرده اند که با این موضوع چیزی می توانند بگویند . اول انکه با ژن های یک فرد فقط می توان به تشابه ژن های فرد با نزدیکانش پی بردونه نژاد و غیره . به عبارتی ما اصلا نژاد هایی با مفهوم زرد پوست و سفید پوست وسیاه و سرخ نداریم و اینها مفاهیمی عامیانه اند. رنگها و ریخت چهره های متفاوت در اثر چندین عامل به وجود امده و نه فقط یک عامل ژنتیک . نگاهی تامل برانگیز بر تاریخ بشریت گواه این حقیقت است . تمامی مردمان جهان که امروز در سرتاسر گستره زمین ساکن اند در ابتدا در جنوب افریقا و همگی ریخت و رنگ مشابه ساکنان امروزی جنوب افریقا داشتندو سیاه پوست بودندو با کوچ های صورت گرفته به مناطق و عرض و طول های جغرافیایی جدید چهره هایی جدید یافتند . ارتباط چهره قومیت ها در سرتاسر جهان و الگوی این ارتباط گواه موضوع است. برای مثال افریقایی ها با اروپایی ها ریخت مشابهی دارند ولی ازلحاظ رنگ بسیار متفاوت اند این مردمان ( افریقایی ها و اروپایی ها ) تقریبا در یک طول جغرافیایی و در عرض های بسیار متفاوت جغرافیایی ساکن اند. یا مردمان شرق یک ریخت مشابه ولی رنگ های متفاوت دارند که در ارتباط با عرض جغرافیایی محل سکونت است به طوریکه در جنوب تیره و در شمال سپیدتر هستند یا مردمان شرق و غرب ساکن دریک عرض جغرافیایی خاص دچار تغییر در ریخت میشوند مثلا ریخت شرقی ها با اریایی ها متفاوت ولی رنگ مشابه دارند زیرا هر دو دریک عرض و درچند طول جغرافیایی متفاوت ساکن اند . این ارتباط ها نشان میدهد که جغرافیا عامل تاثیر گذاربر ریخت و رنگ مردمان در دنیا هست و هرچه از شرق به غرب حرکت میکنیم ریخت چهره ها متفاوت هرچه از جنوب به شمال حرکت میکنیم رنگ انها دچار تفاوت قابل توجهی میشود حال مردمانیکه در مناطق نزدیک هم در حال زیست اند و از نژاد های مختلف را در مظاهر چهره بررسی میکنیم . اعراب و پارسیان ( نژآد متفاوت و چهره های بسیار شبیه هم ) بومیان امریکا سرخپوستان و اسپانول ها در مکزیک ( با انکه میدانیم نژاد ها متفاوت است ولی باگذر زمان و به علت سکونت در جغرافیای مشخص رنگ و ریخت مشابه هم یافته اند. تفاوت چهره سیاهپوستان امریکا با سیاهپوستان افریقا ( در امریکا چشم ها درشت تر و صورت ها بزرگتر ( ریخت ) و رنگ روشن تر در افریقا بالعکس موضوع ) از این مثال ها میتوان باز هم به شمار اورد مثلادر همین نزدیکیها تشابه شدید چهره قشقایی ها با ترکان اذربایجان و اناتولی و عشایر از بعد کوچ کرده اوغوز درحالی که شما عده ای را ترک وعده ای را غیر از این میدانید در حالیکه از نظر چهره بسیار شبیه هم و در یک تیپ قرار میگیرند. در ادامه باید اضافه کنم که قراردادن چهره به عنوان کلیدی برای شناخت همخوانی نژادی بسیار اماتور و دور از اندیشه است و این کاملا مشخص است . یا مثالی دیگر تفاوت چهره مغولان با ژاپنی ها میتواند باشدکه مغول چشم هایشان کمی بزرگتر و کشیدگی کمتری نسبت به ژآپنی ها دارند ولی رنگ های مشابه دارند که ان هم با قانون جغرافیا ی گفته شده و تاثیر بر قیافه سازگار است . با این وجود باز هم تاریخ به کمک حقیقت امده و مسائلی را درباره شباهت چهره ترکان سلجوقی ان زمان با ترکان غربی امروزی دارد . "محمد علی بن سلیمان الراوندی" مولف کتاب تاریخی "راحه الصدور " که چهره پادشاهان سلجوقی را دیده و ان را به رشته تحریر دراورده تا درچنین روزی پاسخگوی برخی افراد باشد
...
[مشاهده متن کامل]

سلطان الب ارسلان به قلم ایشان : پادشاهی باهیبت و سیاست وتازنده و کامکارو بیدار محاسن درازچنانک به وقت تیر انداختن گره زدی هرگز خطا نکردی سلطان ملکشاه بن محمد سلجوقی:محاسنی گرد رنگ چهره سرخ سپید چشمی فاقذ تیزش داشتی و از زلالی به دواره ( دایره ) میماند. سلطان محمد بن محمود سلجوقی : روی سرخ سپید و موی محاسن اندک در نوشته های وی چنین پدشاه دیگر نیز با جزئیات رسم شده انچه از نوشته های برداشت میشود نماینده شکل ترکان غربی ( اوغوز ) است که به سان مردمان شرق دور تنگ چشم و زرد نیست و نماینده مردمان ترک غربی همانی که امروز مادر بین ترکان ساوه و عشایر فارس و مردمان ازربایجان و اناتولی میبینیم . سرخ وسپید بودن اینها نیز درست و خاصه به سان مردمان ازربایجان و ترکیه امروزی است که بسیار مور د توجه تاریخدانان قرار گرفته . دریک مورد انتهایی نیز باید گفت کوچ ترکان به ازربایجان طی چهار دوره رخ داده که سه دوره ان به قبل از پادشاهی سلجوقیان مربوط است . خسته نباشید.

درود ُ سپاس
در ابتدا این یادآوری بجاست که، درینکه گفته می شود مردم آذربایگان ایرانی تبار هستند ( البته نه فارس بمعنای امروزی ) ، سخن تازه و نوآورانه ای نیست و ادعا و داوِشی نیست که از سوی کس یا کسانی امروزه پیش کشیده شده باشد، از سده یکم هجری یعنی از حدود 1300 سال پیش مردم این سامان، پهلوی زبان معرفی شده اند ( توسط ابن مقفع ) و این معرفی تا کمتر 400 سال پیش، بارها و بارها بدست تاریخنگاران گوشزد گشته بگونه ای که برای یک جستجوگر بیطرف دیگر جای هیچ شک و گمانی نمی گذارد. ( حتا با در نظر نگرفتن منابع فرهنگی و ادبی زبان پهلوی در آذربایگان )
...
[مشاهده متن کامل]

-
افغانها ( پشتونها ) از دید نژاد و زبان گروهی از آریاییها هستند، اگر دیدگاه کاربر بالا از افغانها، هزاره ها باشند که قومی پارسی زبان ولی با چهره زردپوست ( بیشترشان ) هستند، شکی نیست که آنها جدای از زبانشان، تبار ایرانی ندارند، کسی آنها را از دید نژاد، ایرانی یا آریایی نمی داند، آنها مردمی شیعه هستند از همین روی، مهاجرانشان تقریبا فقط به ایران آمده اند که این گمان را در برخی پدید آورده که افغانها از تباری ناایرانی باشند درحالیکه هزاره ها از دید آمار، بیشتر از ده درصد از باشندگان نزدیک به پنجاه میلیونی افغانستان ( با بشمار آوردن مهاجران به کشورهای دیگر ) نیستند، پس گفتن اینکه افغانها تبار آریایی نداشته باشند، مغلطه ای بیش نیست.
ولی تاجیکها ( سغدیان ) متفاوت از هزاره ها هستند، تاجیکان به ویژه در افغانستان کاملا چهره ایرانی دارند ولی در تاجیکستان و ازبکستان، کمی هم با ترکها درآمیخته اند، از آنجا که ژن زرد در سنجش با ژن سفید، غالب است، همان کمی درآمیختگی هم مایه پدیداری لختی دگرشِ چهره با ایرانیها شده ولی بازهم همانندیِ آنها به ایرانیان بیشتر است تا به نژاد زرد.
در پی تازش مغولان ( با بیشینه سربازان ترکشان ) از سوی خاور و رانده شدن بیش از پیش قبایل ترک به آسیای میانه و سپس آذربایگان، شاهد این دگرش زبانی در خوارزم و فرارود و شمال خراسان و بعدها در آذربایگان هستیم.
پیش از مغول و در زمان سلجوقی برخی قبایل ترک به انگیزه رسیدن به ثروت و غنیمت در جنگ با کافران رومیِ آسیای صغیر، به آذربایگان می آمدند و با پیشروی، بیشترشان به آناتولی می رفتند که برخی از آنها در زمان صفوی به نام قزلباش به آذربایگان بازگشتند.
درکل این مهاجرت عنصر ترکی به آذربایگان که از زمان سلجوقیان آغاز گردیده و در هنگامه تازش مغول شدت یافت، پایه های دگرش زبان را هم در آن دیار گذاشت و با به قدرت رسیدن صفویانِ ایرانی تبار که به زبان قزلباشان در آمده بودند ( به خاطر نیاز فراوانی که به پشتیبانی آن قبایل داشتند ) ، بگونه ای تیر خلاص هم به پیکر زبان پهلوی زده شد.
آری، البته این دگرش زبانی به این سادگی هم نبود، نه تنها این روند حدود شش سده زمان برد بلکه نکته بنیادین در اینباره که از یاد برده می شود، به نوعی خواست خود مردم آذری ( از سر ناچاری ) برای این دگرش بود،
سفرنامه نویس آلمانی " آدام اولئاریوس" که در زمان شاه صفی در ایران روزگار گذرانده، در سال1647 می نویسد:
" ایرانیان بجز زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود می آموزند و این کار بویژه در ولایتهای شروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها تسلط پیدا کرده اند. "
هرچند این دگرش بطور مطلق و یکدست صورت نگرفت بلکه زبان ترکی زاده شد پر از واژگان پهلوی و تا حدودی دگردیسی دستوری در این زبان.
با همه این اوصاف، بازهم کوچندگان ترک در سنجش با بومیان آذری در جایگاه کمینه و اقلیت بودند ولی با توجه به دست برتر داشتن آنها به عنوان جنگجو نسبت به بومیانِ دهقان و امتیازات همه جانبه ای که حاکمان ترک و مغول و صفوی برای آنها قایل بودند کم کم بومیان را هم به زبان آنها درآورد.
مردمان پیشه ور و دهقان منش ساده ای که در برابر تجاوز قومی جنگی که همسایه ناخوانده شان هم شده بود، چه می توانست بکند؟ هویتش را پاس بدارد یا جان و مال و ناموسش را؟
همین روند همراه با دگرش مذهب در آناتولیِ یونانی تبار هم روی داد.
داوشِ ( ادعا ) کمینه بودن ترکان مهاجر در برابر آذریان، از روی پژوهشهای ژنتیکی انجام شده نیز به درستی ثابت شده است و کمترین ژنوتیپ ترکی ( زیر 10 درصد ) را در میان مردم آذربایگان نشان می دهد، از سوی دیگر تفاوت معناداری میان ژنوتیپ این مردم با دیگر گروه های ایرانی دیده نمی شود.
-
ایرانیان بیشترین همانندی ژنتیکی و چهره ای را با مردم یونان، ایتالیا، هند و قفقاز و ترکیه دارند یعنی همان گستره ای که نژاد هند ُ اروپایی در آن پراکنده اند، تفاوتهایی که دیده می شود در پی آمیزش گسترده با نژادهای دیگر است نه طیف گسترده نژادی! مانند آمیزش نژاد آریایی با دراویدی در جنوب هند، با ترک در آسیای میانه، با نژاد سامی در عراق و شام، با اورالیها و وایکینگها در شمال اروپا و. . کسی این همه تنوع را نژاد آریایی به حساب نمی آورد که معادل آن برای نژاد ترکی هم تنوع قائل شود.
هرچند دیگر نژاد خالصی وجود ندارد ولی درهم آمیختگی نژادی اگر به حدی برسد که از ظاهر و چهره کلی و شناخته شده آن نژاد خارج شود از طیف آن نژاد هم بیرون می رود چه به زبان پیشین باشند یا نباشند مانند مردم جنوب هند یا ازبکستان و اویغورستان و. . ولی مردم آذربایگان همان ظاهر و چهره شناخته شده ایرانی خود را حفظ کرده اند حتا با وجود چیرگی ژن ترکی نسبت به ژن آریایی که در بالا هم گفته شد.
[فرزندان حاصل از ازدواج یک ایرانی و یک ترک اصیل، با وجود داشتن نیمی از ژنوم آریایی، چهره ای کاملا ترکی خواهند داشت]
یعنی اینکه اگر هم کسانی در آذربایگان با چهره شرقی یافت شوند احتمال اینکه دارای نیمی از ژنوم آریایی نیز باشند بسیار فراوان است.
-
درباره شاعر نظامی قونوی که در نوشته جناب محمدی اشاره رفت، منظور چه بود؟ خدا می داند، من به آن درک نرسیدم، مسلم نظامی گنجوی نمی تواند باشد.

آن وقت باید گفت که افغان ها هیچ ارتباطی با فارس ها و زبان فارسی ندارند و همگی ترک یا مغول یا چینی و. . بوده اند که فارس شده اند یا تاجیک ها اصلا فارس نیستند چون قیافه هایشان شرقی است و به استدلال بسیاری از بعضی از مفردات مثلا به اصطلاح به زور شمشیر و با وحشیگری فارس ها فارس زبان شده اند ولی اگر از همین بعضی ها بپرسیم این حرف صحیح است خواهند گفت خیر .
...
[مشاهده متن کامل]

ولی وقتی صحبت به آذربایجان می رسد همین بعضی ها می گویند آذرآبادگان فارس بوده و به زور شمشیر ترکان ( که به گفته همین بعضی ها گاه چینی اند و گاه مغولی از آب در می آیند و. . . ) و با وحشیگری ترک شده اند و این حرف را تصدیق می کنند
حال سوال این است که علی رغم سال ها تاخت و تاز مغول ها از شرق ایران که بیشتر منطقه فارسی زبان می باشند چرا ما اثری از به زور شمشیر و با وحشیگری مغول شدگی در مناطق فارسی زبان شرق ایران مشاهده نمی کنیم یا چرا مثلا افغان ها و تاجیک ها فارسی حرف می زنند و مغولی حرف نمی زنند چون که از طرف دیگر به ادعای بسیاری از این بعضی اقلیت ها و مفردات در طرف دیگر ایران یعنی آذربایجان اصلا ترکی به آذربایجان پا نگذاشته و این هایی که اعلان امروز در آذربایجان زندگی می کنند فارس هستند و به اصطلاح با زور شمشیر و با وحشیگری قوم کوچرو و کوچنشین ترک ، ترک شده اند و چه قوم قدرتمندی بوده اند که از پس کاری بر آمده اند که حتی اسکندر و چنگیز و نوادگان شان نیز نتوانسته اند و اگر نه ما در شرق و غرب ایران در حال صحبت به زبان مغولی یا مقدونه ای می بودیم .
چه طور می شود سناریوی من در آوردی شان در منطقه آذربایجان محقق می شود آن هم توسط قومی که آن را ناچیز ، خار و پست می داند و با تحقیر کوچنشین و صحرا گرد و. . . خطاب می کنند یا گاه آن ها را چینی می دانند گاه مغولی و در هر جا به صرفشان نبود با دهن کجی حتی بعضا موجودیتی برای آن قائل نمی شوند ولی در طرف دیگر در شرق ایران آن هم با وجود سلطه مغولان در تاریخ اصلا از چنین سناریو هایی صحبت به میان نمی آورند.
از طرفی وقتی از اقوام آریایی صحبت به میان می آید ما هندوها ، فارس ها و اروپاییان را که از لحاظ نژادی و ژنیتیکی دارای تفاوت های ژرفی می باشند وطیف نژادی گسترده ای را تشکیل می دهند در یک کفه قرار داده و مشترک قبول می کنیم و طیف گسترده نژادی آن ها یک امر طبیعی می دانیم ولی وقتی موضوع اقوام ترک می شود که در طول تاریخ ۲۰۰۰ ساله اخیر به طور رسمی یا غیر رسمی در طیف گسترده ای از جغرافیای جهان از شرق تا غرب پخش شده اند و با اقوام مختلف با نژاد های متفاوت در ارتباط بوده اند دادو ستد می کرده اند ، وصلت می کرده اند و سبک زندگی کوچ نشینی آن ها نیز به گسترش و بسط طیف نژادی آن ها کمک کرده است را امری غیر طبیعی دانسته و برای آن ها هیچ تنوع نژادی قائل نشویم و همه را شرقی قیافه معرفی کنیم و این ادعا یا تصور که نژاد یک قوم آن هم کوچنشین نه قومی یکجانشین و بسته یا ایزوله از جهان مانند بعضی از اقوام ساکن در آمازون و در طول تاریخ واقع شده در گستره بزرگی از مرکز جغرافیای جهان دست نخورده و غیر در آمیخته باقی بماند ، تصور و ادعایی است خام .
از طرفی باید گفت که منطقه آذربایجان در نتیجه فتح توسط اقوام ترک و با مهاجرت ترکان به این مناطق و افزایش و نسبت جمعیتی آن ها و کثرت ترک زبانان در این خطه به مرور زمان به یک منطقه ترک زبان تبدیل شده است واگر نه اگر قرار بود با هجوم یک قوم اقلیت به یک سرزمین به راحتی می شد زبان و فرهنگ آن ها را کاملا از بین برد و به جای آن زبان و فرهنگ دیگری را بر مردم بومی یک منطقه قالب کرد آنوقت قبل از ترکان اسکندر موفق به این کار می شد یا چنگیز خان و سلطه نوادگان آن بر ایران زبان مغولی را جایگزین زبان بومی مردم ایران می کرد .
از طرفی سبک های شعری یا قالب های شعری موجود در فارسی همگی عربی هستند قصیده ، غزل ، مثنوی ، رباعی ترجیع بند ، ترکیب بند و. . . که این هم به این دلیل است که زبان عربی ساخت کلمات در عربی بر پایه اوزان صورت می گیرید و به مین خاطر کلمات هم وزن که بتوان با آن قالب های شعر موزون ساخت را راحت تر می کند که بعد و نفوذو تاثیر شدید زبان عربی و اسلام در ایران رایج گردیده که حتی قالب شعری شاهنامه فردوسی و حتی بسیاری از کلمات آن غیر فارسی است که چون در آن زمان زبان فارسی در زمینه اشعار با سبک شعری عربی بیشتر در ایران رواج داشته سرودن اشعار با قالب های شعری عربی به زبان فارسی بسیاربوده است که آن نیز بر می گردد به دوره بعد از اسلام در ایران .
از طرفی در ترکی کلمات در حالت عادی به مصوت های کوتاه تلفظ می شود و استفاده از مصوت بلند یا ترکیبی در ترکی رایج نیست به همین خاطر تنها با استفاده از فاکتور کشیدن تلفظ جلسات در ترکی به حالت شعر واره در می آیند به همین خاطر دادن ماهیت شعری به بیان نیازی به اوزان و سبک های شعری عربی نیست و ترکی دارای سبک های شعری مختص به خود می باشند مانند اوخشاما ، گوزَللمه ، اوزان شعرلری ، آشیق شعرلری و. . . که در بیشتر موارد نیز برخلاف قالب های شعری عربی ، مصراع های موجود در اشعار ترکی صرفا از لحاظ وزن با هم مطابق نیستند.
از طرفی کلمات ترکی چون به شکل التصاقی ایجاد می شوند کلماتی که از لحاظ وزن یکی باشند و از لحاظ قرابت معنایی به هم نزدیک بوده به طوری که بتوان آن ها را در یک سبک شعری موزون عربی حول و حوش یک پیام ادبی به کار برد نسبت به زبانی چون عربی کمتر است به همین خاطر در زبان ترکی سبک شعری که دارای قالب موزون بوده و مصراع ها و بیت های یکسانی داشته باشند رایج نسیت همانند بسیاری سبک های شعری موجود در زبان و ادبیات اروپا .
حتی اشعاری هم که به زبان ترکی و با قالب های عربی سروده شده بیشتر حاوی لغات عربی به جای معادل ترکی موجود آن می باشد.
حتی اگر به اشعار ترکی شهریار دقت کنید بیشتر آن اشعاری به سبک قالب های عربی نیست و بیشتر شبیه شعر نو در فارسی است که پس از سال ها عرب زدگی در سبک و قالب های شعری ایرانی از روی زبان های اروپایی برداشته شده است .
امروز ِ امروز هم اشعاربا قالب های شعری عرب زده خیلی قابل پذیرش تر از سبک های شعری آریایی است که ما آن را جدیدا با الهام و برداشتن زبان های اروپایی به اصطلاح شعر نو می خوانیم .
در ادامه
اگه بعضی مفردات برن تاریخ بخونن می بینن که نظامی در قونیه و در منطقه قارامانلی آن زمان در منطقه ای در ترکیه کنونی متولد شده نام پدرش ایشان نیز ملا ولی الدین از معلمان و ادیبان مشهور قونیه به حساب می آمده ولی پدر نظامی اونو برای تحصیل به ایران فرستاده که در آن زمان سه حکومت آق قویون لو لار و قاراقویون لولار و تیموریان در خطه ایران حکومت می کردند و. . . . . ( مفردات بی خودی جمله برو تاریخ بخونو استفاده نکنند لطفا )

درود ُ سپاس
گویا برخی از درونمایه ومفهوم واژه" ژنتیک" هیچ برداشت دانشیک و راستینه ای ندارند، تنها یک چیزی به گوششان خورده، نوشته های کتابها یا دانشمندان گذشته چه ربط و پیوندی با دانش امروزین ژنتیک دارد؟
...
[مشاهده متن کامل]

نوشته های افسانه ای کتاب التیجان که پذیرفته در هیچ انجمن ادبی و تاریخ پژوهی در جهان نیست را فقط پانترکان به نام سند و مدرک نشان می دهند، گذشته از افسانه ای بودن بخش دوست داشتنی پانترکان از این کتاب، رویدادن جنگی از سوی قومی در یک سرزمین، نشان دهنده دارا بودن آن سرزمین از سوی آن قوم نیست بویژه که قومی کوچرو و بیابانگرد هم بوده باشند و به هرجایی هم تاخته باشند.
دیوان لغات الترک و ابن خلدون نیز هیچکدام آذربایگان را ترک ندانسته اند بلکه برای نمونه نقشه کاشغری، جایگاه قوم اغوز و دیگر ترکان را فرسنگها دورتر از آذربایگان وآناتولی و در جایی پیرامون شمال خاوری آسیا نشان داده است.
زبان پهلوی با گویش آذری، پیش از روامندی ترکی، زبان ریشه دار وکهن آذربایگان بود که تاریخنگاران و جغرافیدانان بسیاری آن را تا حدود چهارصد سال پیش، زبان مردم آذربایگان نامیده اند.
از دیدگاه ژنتیکی نیز مردم این سرزمین همانندی با ترکان اصیل مانند قرقیزها یا قزاقها ندارند و آنچه نمایان است همانندی با دیگر ایرانیان بویژه با کردهاست.

زبان ترکی در اصل همون مغولی هست که تعداد زیادی واژه از پارسی و عربی وام گرفته
در پاسخ به سینا: از نظر ژنتیکی ما کاملا ترک هستیم این موضوع در قدیمی ترین کتاب ها مثل التیجان فی الملوک الحمیر دیوان اللغت الترک و سخنان ابن حلدون و . . . . اشاره شده و درضمن هیچکس صادق تر از خودمون به
...
[مشاهده متن کامل]
خودمون نیست وما سخنی که سالها وسینه به سینه از نسل های گذشته مون گرفتیم رو باور داریم تا سخنان تویی که مغز تو پان اریائیسم ورداشته . از نظر ژنتیکی اگه کسی قرار باشهبا فرهنگش یکی نباشه این شمایید که از لحاظ ژنتیکی عرب هستید . خودت این رو بهتر از من میدونی

گفته می شود حدود ۵ هزار واژه معرب از واژگان رایج در زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است.
در کتاب �الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه� حدود ۳ هزار واژه عربی که از زبان فارسی به عربی راه یافته اند را به همراه توضیحات برای هر واژه آورده است. پیشتر نیز جوالیقی ۸۳۸ واژه و در کتاب المنجد ۳۲۱ واژه و ادی شیر، در کتاب واژه های فارسی عربی شده، ۱۰۷۴ واژه فارسی را توضیح داده است. [۲]
...
[مشاهده متن کامل]

ژان پِری باورمند است: به راستی زبان پارسی میانه یک زبان ناکارا نبوده، نه به لحاظ تکنیکی و نه دایرهٔ واژگان انتزاعی، و این زبان از سامانه پیچیده ای واژگان را بکار می برده، درگردآوری واژگان بومی دینی بر زبان عربی برتری داشته و در فلسفه و پزشکی هم از اصطلاحات یونانی برگیری کرده و همهٔ این ها را چه در دوران پیش از اسلام و چه دوران پسااسلامی به زبان عربی برده است.

قبل از این که یک کتاب معرفی کنید ابتدا حداقل صد صفحه اول آن را مطالعه بفرمایید
اما برای فارسی نیاز به معرفی کتب محققین نیست ( اسمش روشه محقق یعنی تا یک جایی تحقیق کرده و به یک سری نتایج رسیده که این نتایج صحت آن قطعی و مختوم نیست و در آینده تغییر پذیر است )
...
[مشاهده متن کامل]

کافی است فرهنگ های لغت موجود در فارسی را باز کرده و تعداد کلماتی غیر فارسی موجود در آن را بشمارید در این صورت خواهید دید که فقط هفتاد درصد آن لغات عربی یا ترکیبی از لغات عربی و فارسی می باشد موارد غیر فارسی دیگر بماند اما قسمت بزرگی از موارد فارسی ریشه در زبان ترکی دارند.

اگر کلمات :
- کیچیلمک
- کیچیک یا کوچوک
- کیچیلتمک
- کوچومسَمَک
- کیچیکلیک
- کوچوملَمک یا کچیملَمَک
- کیچیلمه
- کیچیلتمه یا کیچیلتیم
- کیچیلیشمک
- کوچومسرجه ( مانند کوتومسرجه = بدبینانه ، اییمسرجه = خوش بینانه و. . . )
...
[مشاهده متن کامل]

- کوچوجوک
و. . .
که به طور زنده در ترکی مورد استفاده قرار می گیرند ترکی نیستند پس چی هستند ؟
به جای معرفی کتاب و محقق ، ترکی یاد بگیرید
و بهانه برای مشترک نشان دادن لغتی مثل کوچک بین زبان فارسی و ترکی نیاورید
کوچک با شکل صحیح کیچیک یا کوچوک که از فعل" کوچومک"یا "کوچولمک" یا "کیچیلمک" مشتق شده یکی از چندین مشتقات موجود در زبان ترکی است که مانند بسیاری از واژگان به صورت تک کلمه وارد فارسی شده است که نه فعلی در فارسی دارد و نه مشتقاتی جز چندی لغت که در آن کوچک با سایر کلمات به شکل ترکیبی به کار رفته است .

درود ُ سپاس
نیاز به دست به دامن زبانهای اروپایی شدن نیست، کوتاه ریخت دیگر واژه کوتَه یا کوتَک پهلوی است که از واژه کوتَکا در پارسی باستان برگرفته شده و اکنون به ریخت کوتاه، کوچک و کودک دیده می شود
و می توان در ریشه شناسی آن را نزدیک به واژه خُرد و کات ( CUT ) دانست.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژگان به همراه هزاران واژه ایرانی دیگر، از زبان پهلوی یعنی زبان کهن آذربایجان به ترکی راه یافته و در گذر زمان به ساختار کارواژه ( فعل ) های ترکی نیز وارد شده، یعنی در ترکی از روی چنین واژگانی کارواژه ساخته اند.
نمونه چنین چیزی درپارسی، واژه عربی فهم است که در پارسی از روی آن کارواژه فهمیدن ساخته شده، پس به دلیلِ بودن کارواژه فهمیدن، ما نمی توانیم فهم را واژه ای پارسی بدانیم، یعنی همان دلیلی که شما برای ادعاهایتان می آورید.
پس باید ریشه واژگان را در بنمایه های کهن در هزاره های گذشته جستجو کرد نه واژگان کنونی که دستخوش دگرگونی های بسیار بوده اند.

اما در مورد ریشه" کُرت " باید گفت که آن هم یک واژه ترکی است و از فعل " kırmak" به معنی بریدن ، قطع کردن ، کوتاه کردن و. . . گرفته شده است
از آن مشتق "kırıt" , "kırınt" , "kırıntı" به دست می آید که در نقش اسم به معنی بریده و کوتاه شده چیزی ، قطعه قطعه شده و کوتاه شده چیزی ، بریده ای از چیزی و در نقش صفت به معنی بریده ، کوتاه می باشد که به شکل "کُرت " و به معنی کوتاه وارد زبان های اروپایی شده است
...
[مشاهده متن کامل]

حتی اگر به واژه cut در زبان انگلیسی دقت کنید در واقع همان واژه " کُرت" می باشد که با از دست دادن حرف "r" به شکل " cut" در آمده و اگر به معانی آن نظر بیندازیم یکی از معانی اصلی آن بریدن ، قطع کردن می باشد که آن نیز از لحاظ معنایی خواستگاهش در زبان ترکی و فعل ترکی "kırmak" نهفته است که آن خود اثبات کننده این امر است که از معنی بریدن و قطع کردن معنی کوتاه به دست آمده است و منشا آن زبان ترکی است .
پس فرقی ندارد که کلمه "کوتاه" و اشکال دیگر آن از فعل ترکی eğmek منشاگرفته باشد یا از فعل ترکی kırmak در نهایت خواستگاهش زبان ترکیست و کوتاه مفهومی است که می تواند به طور پتانسیل هم از مفهوم خم شدن ، کج شدن و هم از مفهوم بریدن و قطع کردن منشا بگیرد.
و آن چه مهم هست این است که واژه کوتاه و اشکال دیگر آن در فارسی از لحاط معنایی نه پشتوانه معنایی دارند که مانند ترکی بر معانی چون خم کردن یا بریدن و قطع کردن استوار باشند چرا که وقتی چیزی خم یا بریده یا قطع می شود در اصل در مفاهیمی چون طول ، اندازه ، قد ، بلندی ، درازا و. . . دچار کوتاه شدگی می شود پس اینکه مفهوم کوتاه و کوتاه بودن و کوتاه شدگی از معانی چون خم کردن ، بریدن ، قطع کردن منشا گرفته باشد امر کاملا منطقی و قابل قبول است
همان طور که در ترکی از خم شدن به معنی پاییدن و پنهان شدن رسیده شده است زیرا که در هر دو مفهوم یکی از جمله اعمال بارزی که صورت می گیرد عمل کج شدن ، خم شدن می باشد چون وقتی پنهان می شویم در بیشتر موارد از عمل خم شدن نیز استفاده می کنیم یا وقتی کسی یا چیزی را می پاییم برای اینکه این عمل را بدون دیده شدن انجام بدهیم که از لازمه های امر پاییدن است یکی از اعمال رایجی که انجام می دهیم خم شدن یا کج شدن است تا از دید پنهان بمانیم.
از سوی دیگر واژه "کوتاه" و اشکال دیگر آن از لحاظ ساختاری در فارسی ( همانند بسیاری از واژگان دیگر آن ) ، به طور مستقیم توسط خود فارسی قابل توجیه نیست و ما برای توجیه ساختاری این واژه و اشکال دیگر آن باید از در توجیه هم خانواده بودن با زبان های اروپایی واردشده و دست به دامن زبان هایی چون انگلیسی ، آلمانی ، فرانسه و. . . شویم تا بتوانیم کلمه "کوتاه"موجود در فارسی را ساختارا توجیه کنیم و به اصطلاح اصیل بودن آن را اثبات کنیم که آن نیز در اصل مشخص شد که منشا ترکی دارد. بر خلاف فارسی زبان ترکی چه از لحاظ توجیه معنایی و چه از لحاظ توجیه ساختاری درصد بالایی از کلمات و واژگان خود متکی به خود بوده و وابسته به هیچ زبان دیگری ولو هم خانواده یا هم منطقه نمی باشد به همین خاطر است توجیه ساختاری کلمات ترکی قدم به قدم و مو به مو وبه صورت منتظم با پیروی از یک نظام و الگوریتم خاص صورت می گیرد البته درک این امر مستلزم داشتن دانش و آگاهی لازم نسبت به زبان ترکی علاوه بر زبان فارسی و سایر زبان ها می باشد.

واژگان هم ریشه با کوچک در ترکی :
- کوچوک یا کیچیک = کوچک
- کیچیلمَک = کوچک شدن ، ریز شدن
- کیچیلتمَک = کوچک کردن ، ریز کردن
- کوچومسَمَک = به دیده حقارت نگاه کردن ، حقیر شمردن ، کوچک گرفتن
...
[مشاهده متن کامل]

- کوچولمه / کیچیلمه = فرآیند کوچک شدن
- کیچیکلیک = کوچکی ، کوچک بودن ، ریزی، دوران کودکی
- کیچیزدیرمَک = تدریجا کوچک کردن ، از ارزش کم کردن ،
- کوچره = ذره ، کوچکترین واحد تشکیل دهنده چیزی
- کوچوشمَک = از ارزش افتادن ، کوچک شدن ، رذیل شدن ،
- کوچرَشمَک = به کوچکترین واحد های تشکیل دهنده خود تبدیل شدن ، تجزیه شدن
- کیچیلیرلیک = کوچک شوندگی ،
- کیچیلتیلمز = غیر قابل کوچک سازی
- کیچیلتیم = کوچک سازی ،
- کیچیلیرلی = دارای امکان یا قابلیت کوچک شوندگی
- کوچوجوک = خیلی کوچک
- کوچومسَرجه = با حالتی توام با دیده تحقیر ،
- کوچومسونمَک = خود را کوچک جلوه دادن ، تظاهر به حقیر بودن کردن ، خود کمتر از آنچه هست نشان دادن،
- کیچیملَمَک = منیاتوریزه کردن ، در ابعاد کوچک طراحی کردن
- کیچیملَک= طرح مینیاتوری از چیزی
- کیچیملَمَن = مینیاتوریست
- کیچیلیشیمَک = در تمامی ابعاد کوچک شدن ، کوچک شدن در تمامی بخش ها و اجزای تشکیل دهنده خود ، باهم کوچک شدن ،
- کیچیلیشیم = کوچک شدن تمام ابعادی ، کوچک شدن در تمام اجزا و ابعاد یا بخش ها
- کیچینسَک / کوچونسَک = دارای گرایش به کوچک شوندگی
- کیچینسَمَک / کوچونسَمَک = گرایش به کوچک شدن پیدا کردن
- کیچیکلَشمَک = کوچک شدن ،
- چُجوک/جُجوق = بچه ، کودک ، ( صورت دیگری از کوچوک )
- جُجوقساماق = دل بچه خواستن ، دل فرزند خواستن ،
- جُجوغومساماق = دل فرزند خود را خواستن ، دل برای فرزند خود تنگ شدن ، هوای دیدن فرزند خود را کردن ،
مثلا : جُجوغومسامئشام یعنی : دلم برای فرزندم تنگ شده یا دلم هوای دیدن فرزندمو کرده، ( یک کلمه در مقابل یک جمله )

بزرگ کاملا فارسیه دوستان هم توضیح دادند.
آرش محمدی کوتاه واژه ای فارسیه ، باز از خودت یه چیز دراوردی گفتی. بدون هیچ اندیشه ای، ،
ولی کوتاه =
کوتاه : ریشه باستانی این کلمه کُرت می باشد در زبان انگلیسی این کلمه را شورت و در زبان پهلوی خورد تلفظ شده همچنین کلمه چُرت به معنای خواب کوتاه نیز از همین کلمه گرفته شده است کلمه خورد پهلوی به معنای کوچک و لازم به توضیح است خود کلمه کوتاه نیز درقدیم کورتاه تلفظ می شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین می توان گفت واژه ی کوتاه از ( کم ) گرفته شده ، ، نه ایماخ.
کم، کوتاه باهم ارتباط دارند ولی ایماخ ( ایمک ) هیچ شباهتی با کوتاه ندارند. و تو فقط با ( ک ) میخوای همه ی چیزو به هم ربط بدی. البته میتوان گفت این فرایندی که رفتی کاملا بر عکس انجام شود. تو ریشه یابی نمی کنی یک واژه ای که حتی شباهت هم ندارد را به کار میبری خود واژه ی ( ایمک یا ای ) ریشش چیه یا به چه شکلی در گذشته گفته میشده؟؟؟؟؟
تک دیگه شورشو در آوردی، ، ، اگه مانند تو پیش بریم واژگان=ماک، کامیون، کند، کل، وکیل و هرچیزی که ( ک ) دارد ترکیه. . . . 🤦🏻‍♂️
کوتاه/کم
کوتاه فارسی است،

《کوچک واژه ای فارسی است. 》
باستان ( هخامنشی ) : کوتَکا kutakā
پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : کوتَک kotak، کوچک kučak
پارسی نو: کوچک kučak
افزون بر آن میتوان گفت=
��بچه در پهلوی وچّگ waččag بوده است. ریخت بیی ِ این واژه در پارسی بچه شده است و ریخت گیی آن " گوچگ " و سرانجام "کوچک " ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( یکی بچه بودش چو گرگ سترگ
دلاور شده ، با سپاهی بزرگ. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 239. )
واژه ی بچه از واژه اوستایی vet - ( e ) s o به معنای یکساله در ریخت وچک ( =بچه ) گرفته شده است . همانطور که امروزه در گیلکی وچک به معنای بچه می باشد .
ترکی باستان نداریم.

احتمال زیاد، واژه ی" کوچک " تورکی است، هر چند واژگانی شبیه به آن در فارسی امروزی و باستان نیز وجود دارد.
ولی واژه ی" بزرگ "، یک واژه ی صدرصد فارسی است.
عده ای از دوستان گفته اند که بزرگ همان بویوک و بیگ است و تورکی است!!!
...
[مشاهده متن کامل]

من اصلا شباهت بزرگ با بویوک و بیگ را نمیدانم!
واقعا مقایسه ی این دو مسخره است!
قرار نیست تمام جهان تورک باشد! وگرنه میشود پانتورکیسم که مکتب مزخرفات است!
اگر به استان فارس بروید، مرودشت و پاسارگاد
و به سنگ نوشته ی خشایارشاه توجه کنید، خشایارشاه بعد از معرفی خود به زبان پارسی کهن میگوید:
خشا یفیه بَزرَگه = یعنی پادشاه بُزرگ
پس مشخص است که بُزرگ در فارسی امروزی از بَزرَگه ی هخامنشی می آید. کاملا مشخص است
و زمان هخامنشیان از غرب که نه ترکیه بود تا یونان خاک ایران بود از شرق تا هند هم خاک ایران بود.
نه سلسله ای تورک تبار وجود داشت و نه مغول !!!
با سپاس

فرقش اینه که فارسی هندو اروپایی و عربی سامیه، ولی ترکی و مغولی هردو آلتایی هستند و گوک ترک ها از نسل مغول ها و ساکن مغولستان بودند.
باید به مدرک تحصیلی کسی که ترکی رو گویشی از زبان مغولی میدونه شک کرد مثل این میمونه که فارسی گویشی از عربی باشه. . . ( خطاب به فرتاش )
کوچک از ریشه کوچوک/کیچیح
بزرگ از بویوک /بویوگ/بیگ
گرفته شده اند و ترکی هستند
معادل فارسی اولی ارجمند/درشت
معادل فارسی دومی ریز
؟ = او نرم ترکی می باشد
کوچک از فعل ترکی k�ch�mek یا k�ch�lmek به معنی کوچک شدن ، گرفته شده است که از آن مشتق k�ch�k یا شکل دیگر آن kichik به دست می آید که به معنی "کوچک شده " یا "کوچک" می باشد که در ارتباط با مقیاس ، اندازه و بزرگی مورد استفاده قرار می گیرد که به صورت "کوچک"وارد فارسی شده است
...
[مشاهده متن کامل]

اما "kotak" یا صحیح تر آن "kutak"یا شکل دیگر آن "کوتاه" از فعل ترکی" egmek " ( اگمک ) که شکل دیگرآن" eğmek" ( ایمک ) می باشد گرفته شده است که به معنی خم کردن ، پایین آوردن ، از طریق خم کردن کوتاه کردن ( به لحاظ قد و ارتفاع ) ، که از آن مشتق egint یا egit ( مانند qılınc که به شکل qılıc نیز به کار برده میشود ) یا شکل دیگر eg�nt یا eg�t به معنی "پایین آورده ، خمیده و کوتاه شده" به دست می آید که با حذف e به شکل "git" یا "g ( k ) �t" در می آید
از شکل " ( g�t ( d" و" ( k�t ( d" مشتق "g ( k ) �de" به معنی کوتاه و "g ( k ) �delmek" به معنی کوتاه شدن ، از لحاظ قد و ارتفاع کوچک شدن ، "k�tek"یا "k�dek" و "g�dek" به معنی کوتاه شده ، کوتاه قد ، از لحاظ قد و قامت ( انسان یا حیوان ) کوچک ، از لحاظ ارتفاع ( اشیا ) کم ارتفاع و کوچک که شکل "k�dek" به صورت " کودک" وارد فارسی شده و شکل "k�tek" ( شکل نرم ) به صورت شکل خشن آن یعنی "kutak" به صورت "کوتاک" یا "کوتاگ" وارد فارسی شده ( یا بلعکس ) و به شکل "کوتاه" و یا " کوته" در آمده است
پس کلمات :
کوچک
کوتاه یا کوتاک یا کوتاگ یا کوته یا کوتک یا کوتگ و. . .
کودک
همگی ترکی هستند.

بزرگ در پهلوی ساسانی:
Vazurg
Vazurk
Vuzurg
کوچک در پهلوی ساسانی:
Kučak
Kotak
پیرس ( منبع ) : فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی

دوستان واقع بین باشین! لغات "بزرگ" و "کوچک" به هیچ عنوان نمیتونن ریشه در زبان فارسی داشته باشن که دهخدا نیز ریشه آنرا ذکر نکرده
در منابع ساسانی و اشکانی و حتی قدیمتر لغات"بزرگ و کوچک" دیده نمی شوند. ( اگه شکی دارین می تونین بررسی کنین که نمی توانین پیدا کنین )
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه این لغات ترکی اند، وارد زبان فارسی شده و شکل فارسی بخود گرفته اند. به همین دلیل بعضی ها رو به اشتباه انداخته.
مثلا تو زبان عربی لغات بیشماری اند که ریشه ای در این زبان ندارند ، اما چنان متغیر شدن که گویا عربی اند
خواهشا بدون ذکر منبع، نظر ندین که خدایی نکرده به جعل و تحریف متهم نشین
و السلام.

ریشه فعل bozurmak یا buzurmak یا دیگر اشکال آن bezirmek و. . . از کلمه boz یا قدیمی تر آنbuz گرفته شده که یک ریشه ترکی کهن می باشد که این ریشه در زبان فارسی وجود ندارد
و متعلقات و مشتقات این ریشه در تمدنی باقدمت بیش از ۸۰۰۰ سال خیلی گسترده تر و وسیع تر است مانند :
...
[مشاهده متن کامل]

به ، بهتر ، مه ، مهتر، بییش ( beğish ) یا همان بیش ، بیشتر ، بیگ ، بک ، بگ ، بگه ، بشیک ( beğişik ) ، بوین ، بوزاک ، بویوروز یا همان burz , بویورزوک یا بویورسوک یا همان burzuk ,
, بویونگ، بویورسونچ ، بویورونچ یا بویوروچ یا بویورچ یا بوورچ یا بورچ یا همان برج ، بورسوم ، بورکه ، بویزور ، بایئنگ ، باک ، بای ، بایرام ، بایراز ، بایرازئن، بایرازئت ، بایراک ، بایرانچ ، بایرانگ ، بیچه یا همان بچه ، بیگه ، بیگنچ ، بگوم ، بگن ، بگچه یا همان بچه ، بویورزو یا بویورسو یا همان برزو ، بوزونگ ، بایاز ، بایازئنگ ، بایازئت، بزکئر ، بیکر یا همان پیکر ، bağash ( بایاش یا باغاش یا بااش ) یا باش ، باشاک ، باشا یا پاشا ، بایدئش ، بایداش ، بایدئشاک یا پادئشاک ، بوزورونگ ، beğishge یا بی شه یا مشه یا همان بیشه ، بایان ، بایاتئنگ یا بایاتئک یا بایاتی یا همان بیت، بویوتانگ ، بوتانچ ، بایئنگ ، بایانگ ، بایاک ، بایسانگ ، پوسانگ ، بایلا یا همان بالا ، بایلاک ، بالاک ، b�y یا boy ( قامت ) , بیوت یا boğut یا همان بعد. . ( ابعاد ، بعید ، ابعد ، تبعید و. . . . ) که همگی یا از ریشه boz یا شکل تغییر یافته آن boy ریشه گرفته است.

واژه ( بزرگ ) واژه بسیار کهن پارسی است که در زبان پهلوی ( پارسی باستان ) به شکل ( بِزورگ= bezurg =بزرگ ) گویش می شده است.
همچنین این واژه را در نام یکی از بخشهای اوستا داریم:
سی روچَک بِزورگ= si ruchak bezurg = سی روز بزرگ، نام یکی از بخش های �خرده اوستا� و نیایشی که در سی امین روز کسی که درگذشته برای او می خواندند. همچنین در سی امین روز ماه شهریور و اسفند برای مردگان خوانده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

در کتبه داریوش واژه بزرگ به گونه ( وَزَرکَ ) آمده است و نیاز به یادآوری است که واژه وزیر از همین واژه وزرک برگرفته شده که در دوره ساسانیان نیز به منزله جایگاه سیاسی بکارگرفته می شده و از زبان پارسی به عربی راه پیدا کرده است.
واژه دیگر در زبان پهلوی که با بزرگ همخانواده و همچم ( هم معنا ) است :
بَرزیت= barzit بزرگ، معظم، عالیقدر
بورز= burz ـ 1ـ بُرز، قد، قامت 2ـ نام ایزد کشاورزی 3ـ احترام، حرمت 4ـ بلندی، بزرگی، شکوه، جلال ( واژه بُرج از این واژه برگرفته شده است. )
بورزاک= burzak بزرگ، عالی، با فضیلت، با شکوه
بورژوک= burzuk کریم، بزرگ، باعظمت، جلیل، عالی
بَگَ= baga ( اوستایی: بَگَ؛ لری: بَک؛ انگلیسی: بیگ big ) = 1ـ خدا، سرور، بزرگ، شاه 2ـ نیروی خدایی ( در کتیبه داریوش واژه بَگَ آمده است. )
کاربر بالا ( آرش محمدی ) توجه ندارد که واژگان بسیاری از زبانهای هندوآریایی سغدی، سکایی و پارتی به زبان مغولی یا ترکی ( گویشی از مغولی ) راه پیدا کرده است و این کاربر بی آنکه سیر تاریخی و زبانی را درنظر بگیرد و بی آنکه خاستگاه یا منبعی را پیش بکشد، ماجرا را وارونه جلوه می دهد.

بزرگ ؛ در اصل ( باز ارج ) فارسی از ترکیب دو کلمه ( باز ؛ ارج ) درست شده که ( باز ) به معنی زیاد و ( ارج ) یعنی ارزش و رویهم به معنی چیزی که ( زیاد ارزش ) دارد است
بزرگ یا bozurk که در تلفظ به صورت bothurk که در آن ترکیب حروفی th همانند مشابه آن در کلمه this انگلیسی تلفظ میشود از ریشه ترکی boz به معنای بزرگ ، گنده ، عظیم گرفته شده که از آن فعل bozurmak یا b�z�rmek
...
[مشاهده متن کامل]
به معنای بزرگ کردن ، گنده کردن ، عظمت بخشیدن ، اغراق آمیز کردن ایجاد شده که یکی از مشتق های این فعل به شکل bozuruk با نقش زبانی صفت به معنای بزرگ شده ، گنده شده ، اغراق آمیز شده ، معظم با کمی ساده سازی در تلفظ به صورت bozurk و بعدا در فارسی به صورت bozorg یا wuzurg یابزرگ مورد استفاده قرار گرفته است البته این شکل کلمه ( bozurk ) در زبان های ترکی آسیای مرکزی متداول بوده که شکل آن در زبان های ترکی کرانه خزر و قفقاز و آناتولی تغییر کرده به این صورت که حرف z با تلفظ th ( در this انگلیسی ) جای خود را به y یا همان ی و ğ یا غین یا در بعضی موارد ی داده و حرفr حذف گردیده و فعل bozurmak یا b�z�rmek با تغییر o و u ( او ) به e و i در ترکی کرانه خزر به صورت beğimek ( بیی مک ) در آمده که از آن مشتق beğik ( بیی گ ) که منشا کلمه انگلیسی big می باشد یا همان بیگ که در کلماتی مانند بیگ زاده به معنای بزرگ زاده یا نوعی خطابه در ترکیبی چون ابراهیم بیگ به معنای ابراهیم بزرگ یا سرور ابراهیم در فارسی نیز کاربرد آن دیده می شود در آمده و در ترکی قفقاز این فعل به صورت boyumek یا صحیح تر آن b�y�mek و در ترکی آناتولی به صورت buğumek که از آن مشتق buğuk یا صحیح تر آن b�ğ�k ( بویوک ) به دست آمده که در فارسی به صورت نادر به عنوان یکی از اسامی نامگذاری برای آقایان با شکل بیوک مورد استفاده قرار میگیرد پس کلمه بزرگ ودیگر شکل های آن یعنی بیگ و بیوک در اصل همه از یک ریشه آمده اند

آقاسی
بزرگ: در پهلوی وزرگ wuzurg بوده است.
( ( یکی پهلوان بود دهقان نژاد؛
دلیر و بزرگ و خردمند و راد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214 . )

مه، ارجمند، خداوند، رئیس، سرپرست، سرور، شخیص، عالیقدر، کبیر، کلان، معظم، مولا، مهتر، خطیر، عظیم، مهیب، تنومند، جسیم، عظیم الجثه، کوه پیکر، گنده، عریض، فراخ، گسترده، وسیع، ارشد، گت
گت
بزرگی دو گونه است: از نظر جثه و اندازه، از نظر مقام و شخصیت
در زبان ترکی کلمه " بؤیوک " به معنی بزرگ برای هر دو منظور بکار میرود.
به موجود بسیار بزرگ از نظر مقام و شخصیت، " زیرپی " گفته می شود. مثال: تاری زیرپیدیر = خدا بسیار بزرگ است. ( اَللهُ اکبرُ )
...
[مشاهده متن کامل]

به موجود بسیار بزرگ بزرگ از نظر جثه و اندازه، " دیزیق " گفته می شود. مثال: دیزیق بیر زاددیر. = چیز بسیار بزرگی است.

کلنگ. و گوره
بزرگ=برگ=برک=کبر.
درشت
بلند وار - عظیم - عظمت
درشت

بیگ
ستبر
رجال
در زبان لری بختیاری از کلمات
بزرگ
گپ
گپ
بیگ
گت*شهر بختیاری نشین گتوند*
کل*کلان. کلانتر. *
کلون *کلان. کلونتر*
کا*بزرگ. ریش سفید. هکامنش *
آ*آقا. آقامنش. هخامنش. بزرگ *
آنا مدار A
...
[مشاهده متن کامل]

کا قلی ka
کل داود kal
خلیل بیگیوند*ایل بیگی*big
گت*گوتی. کوت. ژت. ماساژت*::اقوام آریایی از شاخه سکایی که در اطراف
دریای خزر و در آذربایجان و کردستان
زندگی می کردند
شهر سقز*سکز. سکا*در کردستان
این قوم در ایتالیا. اسپانیا. آلمان. دانمارک
با نام گوتی*ژتی*حکومت ویز گوتها
را بنیان نهادند.
شهر گوتنبرگ در آلمان. شبه
جزیره ژتلند در دانمارک
ایالت کاتالانیا در اسپانیا*از دو قوم
آریایی ایرانی کوت و الانیا **
قوم آلان ( الانیا. آلانیا. اران. آلبانی. آلبانیا ) ) )
بیگ در زبان انگلیسی نیز به بزرگ
است
وجود اقوام آریایی سلت در اسکاتلند
و اقوام آیر *آیرایی. آرایی. آریایی*در
ایرلند*آیرلند*

بیوک
Massive
بگ
بزرگ، شاخ دیسلاو، سلطان دیسلاو، خسته از دنیا، امپراطور رپ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٧)

بپرس