بزرگ جثه

/bozorgjosse/

مترادف بزرگ جثه: تناور، تنومند، سمین، عظیم الجثه، فربه، گنده

لغت نامه دهخدا

بزرگ جثه. [ ب ُ زُ ج ُث ْ ث َ / ث ِ ] ( ص مرکب ) عظیم الجثه. جسیم. تناور. ضخم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دارای جثه ای بزرگ باشد جسیم تناور عظیم الجثه بزرگ تن .

فرهنگ عمید

بزرگ تن، تنومند، تناور.

جدول کلمات

ل

فارسی به عربی

ضخم

پیشنهاد کاربران

کَلان یا کُلون
پیل تن
نره خر
سترگ
یقر، تناور، تنومند، سمین، عظیم الجثه، فربه، گنده

یُقُر

بپرس