بزرگ زادگی


معنی انگلیسی:
gentility

لغت نامه دهخدا

بزرگ زادگی. [ ب ُ زُ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) حالت و چگونگی بزرگ زاده. فرزند مردی بزرگ بودن. نژاده بودن. نسب از بزرگان داشتن. نجابت. اصالت. ( ناظم الاطباء ) : ازبهر بزرگ زادگی تو... ترا حقی گزاریم. ( تاریخ بیهقی ). که تو سلطان و راعی ما نیستی ازبهر بزرگ زادگی تو که دست تنگ شده و بر ما اقتراحی کنی ترا حقی گذاریم. ( تاریخ بیهقی ص 39 ).

فرهنگ فارسی

نجابت اصالت .

فرهنگ عمید

بزرگ زاده بودن، اصالت، نجابت.

پیشنهاد کاربران

بپرس