بغرا

فرهنگ اسم ها

اسم: بغرا (پسر) (ترکی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: boghra) (فارسی: بغرا) (انگلیسی: boghra)
معنی: نام پادشاهی از خوارزم که به بخارا لشکر کشید، نام پادشاهی از خوارزم که به بخارا لشکر کشید و پایتخت سامانیان را گرفت و دولت خانیه را بنیان گذاشت
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم ترکی، اسم تاریخی و کهن

لغت نامه دهخدا

بغرا. [ ب َ ]( اِ ) خوک نر باشد و بعربی خنزیر گویند. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( از ناظم الاطباء ) ( مؤید الفضلاء ). خوک نر و آنرا گراز نیز خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از سروری ) ( جهانگیری ). خو» نر. ( غیاث ) ( رشیدی ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 151 شود. || اشتر نر. ( فرهنگ نظام ) ( مؤید الفضلاء ).

بغرا. [ ب ُ ] ( اِ ) کلنگی را گویند که در وقت پرواز پیشاپیش همه کلنگها رود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از هفت قلزم ) ( سروری ). کلنگ پیش رو کلنگان. ( رشیدی ) ( از فرهنگ نظام ) ( از مؤید الفضلاء ).

بغرا. [ ب ُ ] ( اِخ ) بغراخان نام پادشاهی بوده است از خوارزم. ( برهان ). شهاب الدوله هارون بغراخان بن سلیمان از ایلک خانیه ترکستان ( متوفی بین 383 و 384هَ. ق. ). دیگر هارون بغراخان بن یوسف خضرخان از ایلک خانیه مشرق ترکستان ( 455؟-496 ). «طبقات سلاطین اسلام ص 122، 123» ( از حاشیه برهان چ معین ). نام چند نفرپادشاه ترک. بغراخان هارون بن سلیمان ایلک خان پادشاه خوارزم و کاشغر و بعض ممالک دیگر تا سرحد چین ، در 383 هَ. ق. بر بخارا غالب آمده و نوح بن منصور پادشاه ماوراءالنهر فرار کرده بغراخان وارد بخارا شده و درآنجا بیمار گشت و از اینجهت از آنجا کوچ کرده روانه بلاد خود گردید و در عرض راه بمرد و نوح مجدداً ببخارا بازگشت. ( ناظم الاطباء ). نام یکی از خوانین ترکستان است و آنرا بغراخان گفتندی و آش بغرا منسوب بدوست.( آنندراج ) ( انجمن آرا ). نام پادشاه خوارزم. ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ) ( از هفت قلزم ) ( سروری ) ( غیاث ) ( ازرشیدی ). و رجوع بشعوری ج 1 ورق 211 شود :
قراخان و ایلک چو بغرا گذشت
تو گویی که بادی بصحرا گذشت.
؟ ( از فرهنگ سروری ).
در باغ عمر دشمن شاه جهان ترا
بغرا بنوک نیزه بهیبت شجر شکست.
عمادالدین غزنوی ( از لباب الالباب چ 1335 هَ. ش. نفیسی ص 435 ).
تا خسرو شروان بود چه جای نوشروان بود
چون ارسلان سلطان بود گو آب بغرا ریخته.
خاقانی.
بر قیاس شاه مشرق کار سلان خان سخاست
دیدن بکتاش و بغرا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
چو داد من نخواهد داد این دور
مرا چه ارسلان سلطان چه بغرا.
خاقانی.
ای که میر خوان بغراخان روحانی شدی
برچنین خوانی چو چینی خورده تتماج را.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گراز، خوک نر، نوعی از آش که باخمیر آردگندم بپزند، آش رشته
( اسم ) آشی که از خمیر که بشکل رشته های دراز در آوردند ترتیب داده شود .
بغراخان نام پادشاهی بوده است از خوارزم . شهاب الدوله هارون بغراخان بن سلیمان از ایلک خانی. ترکستان . دیگر هارون بغرا خان بن یوسف خضرخان از ایلک خانی. مشرق ترکستان .

فرهنگ عمید

خوک نر، گراز.
نوعی آش که با خمیر آرد گندم تهیه می شود، آش رشته، بغراخانی.

پیشنهاد کاربران

هو
بغرا به معنی شتر می باشد.
یادداشتهای قزوینی.

بپرس