بل

/bel/

مترادف بل: بلکه، شاید

متضاد بل: حتم

برابر پارسی: ولی، واdتر که، بهتر از آن که، به جای آن، بدتر از آن

لغت نامه دهخدا

بل. [ ب َ ] ( اِ ) پاشنه پای. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( شرفنامه منیری ). پَل. و رجوع به پل شود. || ( ص ) جفت. هم بازی. در قاین و بیرجند به معنی جفت دربازی ، و در حصار و نامق ( تربت حیدریه ) به معنی همبازی است. ( از فرهنگ فارسی معین ). هریک از افراد بازی کننده در بازی الک دولک. ( یادداشت مؤلف ) :
بیا که در همه عالم به مهربانی ما
کسی که عاشق صادق دگر نبیند بل.
نزاری قهستانی.
- هم بل ؛ هم بازی دربازی الک دولک. ( یادداشت مؤلف ).

بل. [ ب َ ] ( ق ) ( تل و... ) در اصطلاح عامیانه فارسی زبانان ، بالا و پایین و جابجا کردن. ( از فرهنگ لغات عامیانه ). کتل و تل : وزارت کشاورزی از بودجه خود تل و بل کرد و مقداری پیش قسط به زارعین داد. ( از نطق مهندس فریور در جلسه 26 فروردین 1323 مجلس شورای ملی دوره 14 قانونگذاری ).

بل. [ ب َ ] ( ع حرف ) حرف اضراب است و هرگاه پیش از جمله ای بیاید حرف ابتداء باشد و مفهوم آن باطل کردن معنی ماقبل خود است چون «أم یقولون به جنة، بل جأهم بالحق » ( قرآن 70/23 ) که در این آیه گفته «به جنة» باطل ، و نقیض آن مقرر شده است. و یا به معنی انتقال است از غرضی به غرضی دیگر، چون «و لدینا کتاب ینطق بالحق و هم لایظلمون بل قلوبهم فی غمرة...» ( قرآن 63/23 و 64 ). و صاحب مغنی آرد: «بل » بر جمله داخل شود چون این گفتار «بل بلد مل ءالفجاج قتمه » که تقدیر آن چنین است : بل رب بلد موصوف بهذا الوصف قطعته. و هرگاه پس از بل ، مفرد آید حرف عطف باشد چون : جاء زید بل عمرو. بل هرگاه پس از امریا ایجاب درآید، ماقبل آن مسکوت عنه می ماند و حکم برای مابعد آن خواهد بود، چون : أکرم زیداً بل خالداً،و أکرمت عمراً بل زیداً. ولی آمدن آن پس ایجاب ، اندک رخ میدهد و بهمین دلیل کوفیان نیز که بر سخن پیشینیان آگاه بودند، آن را منع کرده اند و بل هرگاه در سیاق نفی یا نهی آید، ماقبل خود را بر حال خویش نگاه میدارد و ضد آن را برای مابعد ثابت می کند، چون : ماعزل بکر بل خالد، و لاتهن عمراً بل زیداً، که شخص معزول خالد است و شخص اهانت شده زید. گاهی پس از ایجاب با «لا» همراه آید تأکید کردن اضراب را، چون این بیت :
وجهک البدر، لا بل الشمس لو لم
یقض للشمس کسفة و افول.
و پس از نفی با«لا» همراه آید برای تأکید در مقرر داشتن ماقبل خود، چون این بیت :بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گرترودمارگارت دختر توماس بل ( و . دورهام ۱۸۶۸ ف. ۱۹۲۶ م . ) وی تحصیلات خود را در کوئین کالج و آکسفورد به پایان رسانید . در ۱۸۹۲ به ایران سفر کرد و شیفته آثار ادبی ایرانی گشت . بل خاطرات سفر خویش را در کتابی بنام [ طرحهایی از ایران ] در ۱۸٠۴ انتشار داد . اثر مهم او [ اشعاری از دیوان حافظ ] است که در آن غزلیات حافظ را به انگلیسی فصیح ترجمه کرده . در ۱۹٠۸ به کشور های مشرق زمین و از جمله مملکت عثمانی سفر کرد و به هنگام جنگ بین الملل اول در بغداد به سر می برد .
پیشوندکه برسربرخی ازکلمات می آیدومعنی پرو، بسیاروفراوان رامیرساند، حرف عطف بلکه
در آغاز اعلام ( اسم خاص مانند : بلقاسم ( بوالقاسم ابوالقاسم ) بلحسن ( بوالحسن ابوالحسن ) بلفضل ( بوالفضل ابوالفضل ) بلمعالی ( بوالمعالی ابوالمعالی ) یا دراول اسمائ معنی عربی مانند : بلعجب ( بوالعجب ابوالعجب ) بلهوس بوالهوس ابوالهوس ) بلفضول ( بوالفضول ابوالفضول ) در آید .
جمع بلائ ٠ یا جمع ابل ٠

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (حرف عطف . ) بلکه .
( ~. ) (اِ. ) پاشنة پای .
( ~. ) ۱ - پیشوندی است که بر سر برخی واژه ها می آید و معنای بسیاری و فراوانی می دهد، مانند بُلکامه : یعنی بسیار هوس . ۲ - در آغاز اسامی خاص می آید مانند: بلحسن = بوالحسن = ابوالحسن . یا در اول اسماء معنی عربی می آید مانند: بلعجب = ابوالعجب یا بلهوس = بوال

فرهنگ عمید

سنجد.
بلکه.
بگذار: بل تا جگرم خشک شود و آب نماند / بر روی من آبی ست کز او دجله توان کرد (آغاجی: شاعران بی دیوان: ۱۹۱ ).
= پل pa(e )l
واحد اندازه گیری شدت صوت. &delta، مٲخوذ از نام گراهام بل، مخترع امریکایی تلفن.
توپی که هنگام بازی و پیش از خوردن به زمین در هوا گرفته می شود.
* بل گرفتن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
۱. بی رنج و زحمت چیزی به چنگ آوردن.
۲. از فرصتی مناسب استفاده کردن و نتیجه گرفتن.
پُر، بسیار، فراوان (در ترکیب با برخی کلمات ): بُلغاک، بُلکامه، بُلهوس. &delta، بعضی کلمات بلعجب و بلفضول و بلهوس را از این قبیل و ترکیب فارسی و عربی دانسته اند و بعضی دیگر آن ها را به صورت بوالعجب و بوالفضول و بوالهوس درست می دانند. در این صورت «بواﻟ ...» مخفف «ابواﻟِ ...» عربی خواهد بود.
ابله، احمق.

گویش مازنی

/bal/ بخار - شعله ی آتش & برق - نورافشانی اشیا در انعکاس نور آفتاب & بیل وسیله ای که مصارف گوناگون از جمله در کشاورزی خاصه آبیاری دارد & بگذار بنه - اجازه بده & از توابع دهستان بالا میان رود نور & بلعیدن - قورت دادن & دندان پیشین گراز - از روی تحقیر به دندان های نامرتب و جلو آمده ی انسان نیز گویند

واژه نامه بختیاریکا

( بَل ) بلکه؛ مگر
( بُل ) پرش
( بَل ) چُک
( بَل ) دراز و پهن؛ وال
( بِل ) لاغر اندام
( بَل ) متضاد کرّی؛ گوش بل؛ بزرگ و نافرم

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَلْ: بلکه
معنی بَلِ: بلکه (در عبارت "بَلِ ﭐدَّارَکَ "به دلیل رسیدن دو ساکن به هم حرف لام کسره گرفته است)
معنی یَکْشِفُ: برطرف می کند - کنار می زند ( عبارت " بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شَاءَ " یعنی : بلکه فقط خدا را میخوانید، و او هم اگر بخواهد آسیبی که به سبب آن او را خواندهاید برطرف میکند)
معنی مَعَاذِیرَهُ: پوشش ها - عذر ها (کلمه معاذیر جمع معذار است ، و معذار به معنای ستر و پوشش است ، و معنای عبارت "بَلِ ﭐلْإِنسَانُ عَلَیٰ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَلَوْ أَلْقَیٰ مَعَاذِیرَهُ "این است که انسان خودش را خوب میشناسد ، هر چند که برای نهان کردن نفس خود پردهها بین...
معنی أُمَّةً: گروهی از مردم(که بواسطه دین واحد یا مکان و زمان واحد گرد هم باشند و قصد و هدف مشترکی داشته باشند) - دین (در عبارت "بل قالوا انا وجدنا اباءنا علی امة و انا علی آثارهم مهتدون "کلمه امت به معنای طریقهای است که مقصود آدمی باشد چون ماده أم ، یؤم به معنای...
معنی یَفْجُرَ: که باز کند - که بشکافد (عبارت "بَلْ یُرِیدُ ﭐلْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ" یعنی : "[نه اینکه به گمان او قیامتی در کار نباشد] بلکه انسان میخواهد [با دست و پا زدن در شک و تردید] فرارویش را [ازاعتقاد به قیامت که بازدارندهای قوی است] باز کند [تا برای...
معنی یَعْدِلُونَ: معادل و همتا می گیرند - به عدالت حکم می کنند - عدول می کنند - منحرف می شوند (کلمه عدل به معنای حد وسط در بین افراط و تفریط است . عبارت "مِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِـﭑلْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ " یعنی : از آنان که آفریدیم گروهی هستند که مردم...
تکرار در قرآن: ۱۲۷(بار)

دانشنامه عمومی

بل (دشتیاری). بل، روستایی در دهستان سند میرثوبان بخش مرکزی شهرستان دشتیاری در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۱۸۶ نفر ( ۵۱ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس بل (دشتیاری)

بل (دهانه). بل یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۸ دهانه اقماری دارد. [ ۱]
عکس بل (دهانه)

بل (راین هونسروک). بل ( به آلمانی: Bell ) یک شهر در آلمان است که در راین - هونسروک واقع شده است. [ ۱] بل ۱٬۵۴۲ نفر جمعیت دارد.
عکس بل (راین هونسروک)عکس بل (راین هونسروک)عکس بل (راین هونسروک)

بل (شهرستان نوکت). بل ( به قرقیزی: Бел، بەل ) یک منطقهٔ مسکونی در قرقیزستان است که در شهرستان نوکت واقع شده است. [ ۱] بل ۴٬۷۷۶ نفر جمعیت دارد.
عکس بل (شهرستان نوکت)

بل (قصرقند). بل، روستایی در دهستان تلنگ بخش تلنگ شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۲۱ نفر ( ۶۶ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس بل (قصرقند)

بل (ماین کبلنتس). بل ( به آلمانی: Bell ) یک شهر در آلمان است که در ماین - کبلنتس واقع شده است. [ ۱] بل ۱٬۴۷۹ نفر جمعیت دارد.
عکس بل (ماین کبلنتس)عکس بل (ماین کبلنتس)عکس بل (ماین کبلنتس)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

بِل (bel)
یکای اندازه گیری صوت، برابر با دَه دسی بل. این یکا را به افتخار دانشمند و مخترع اسکاتلندی تبار امریکایی، اَلگزاندر گراهام بل، نام گذاری کرده اند.

جدول کلمات

حرف عطف, بلکه

مترادف ها

but (حرف اضافه)
جز، بدون، بل، با وجود، باستثنای

پیشنهاد کاربران

در گویش لری خرم آبادی بل معنی ایستادن یا راست شدن آلت جنسی مرد یا نغوظ مردان را بل شدن گویند . به گوش های بزرگ و کشیده در کنایه گوش بل گویند به آدم یا چیزی لاغر وایستاده بل و باریک گویند
در گویش شهرستان بهاباد به آدم خل و چل، بُل گفته می شود.
بل. [ ب ُ ] ( ص ) مؤلف فرهنگ جهانگیری گوید: احمق و نادان ، که آن را به تازی ابله گویند، و شعر ذیل را از مولوی شاهد آرد :
من بلم خود را اگر زخمی زدم بر خود زدم
ور به طراری ربودم رخت طراری چه شد
باشد / باشد که
کشتی شکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
حافظ
بِل ب زبان سیستانی 💙💜💜💜معادل پارسی بزار یا بگذار
برای فهم درست این واژه براتون چند مثال از ریخت قدیمی بیشتر واژه های ایرانی میزنم تا به بن واژه بل ( اجازه دادن یا گذاشتن ) برسیم
بریدن ( ببریدن ) / امدن ( بیامدن ) / نشستن ( بنشستن )
در زبان فارسی بیشتر واِژه ها با ب یا و شروع می شد که در گذر زبان بیشتر آنها حذف شد اما همچنان بخش زیادی از این واژ ها در زبان مازندرانی یا پهلوی رایجه
...
[مشاهده متن کامل]

بو ریین = ببریدن ( دقت کنید دو تا ب رو داریم همچنان ( و در گذر زمان به ب رسیده )
بموئن = بیامدن
هنیشتن = بنشستن
یعنی در گذشته واژه ها لنگ ( درازتر ) تر بوده و با گذشت زمان کوتاه تر شده
بانبراین واژه بل باید بیل یا بهل بوده باشه که واژه دستوریه یعنی ب نخست آن واژ دستوریه خب در این صورت فقط ل یا یل یا هل ادامه آن می ماند . آیا میتول یل یا هل را به مانای ورود دانست باید گفت بله و اکنون هم بسیار استفاده می شود
واژه هل دهید یعنی وارد شوید پس دیدید چطور با تجزیه و جداسازی حروف میشه به ریشه واژه ها رسید / ریشه درست هل که امروزه به هلیدن بکار می رود در اصل از هشتن گرفته شد = همان هشتن و هلیدنی که در اول متوسطه گفته بودن به یک معناست ؛ درست گفته بودن
هشت یعنی ورودی یا جایگاه
مثل هشت بهشت اصفهان = یعنی ورودی بهشت
خود بهشت = به هشت => بعنی جایگاه و مکان خوب و زیبا
پس واژه بهشتن ریشه اصلی آن و دستوری آن میشود بهل یا بیل و بن مضارع آن می شود به یا بل
هنوز در بسیاری از مناطق به ورودی هشتی گفته می شود = پس هیچ شکی نیست هشت یعنی ورودی و وارد شدن و در بن مضارع آن ( ب یا به یا بل یا بیل یا بهل ) یعنی وارد شو یا بگذار یا همان اجازه دادن و گذاشتن در انجام کاری که دوستان بالا اشاره کردند
همچنان به واژه هلیدن نیز گوشه چشمی داسته باشید که به معنای به زور وارد شدن است = بهل یعنی اجازه بده من انجام بدم

بُل ( bol ) : در فارسی به معنی چیزی که زیاد یا فراوان است.
به مانند بلهوس، یعنی کسی که دارای هوس زیادی است
بل ( bal ) : در لری بروجردی به معنی گذاشتن، اجازه دادن به کار میرود.
نمونه: پیل ( پول ) رُ دِ کیفت بَل. پول را در کیف ت بگذار.
...
[مشاهده متن کامل]

نمونه: پیل رُ دِ کیفت هِشتِم. پول را در کیف ت گذاشتم.
بل ( هل ) ستاک اکنونِ فعلِ هِشتَن است.

بُل : [عامیانه، اصطلاح]چیز مفت، موقع مناسب، بهانه.
بُل در زبان ترکی به چیزی گفته می شود که که به وفور پیدا شود . در مقام دعا گفته می شود " روزون بُل اولسون " یعنی روزیت زیاد باشد . یک ضرب المثل ترکی می گوید :
...
[مشاهده متن کامل]

توبه بل لوخدان ، اغورلوق یوخلوقدان اولار " عامل توبه وفور نعمت و عامل دزدی نداری است
به عبارتی دیگر توبه محصول فراوانی نعمت و دزدی محصول نداری و فقر است .

بل یه کلمه لری بختیاری میباشد به معنی گذاشتن
بل بلم تا بلم بری :بزار برم تا بزارم بری
اینه بل اولا :اینو بزار اونور
مع مه ملم بره :مگه من میزارم بره
در گویش سیستانی
بل به کسر ب یعنی بگذار
بل به فتح ب یعنی جفت - یار
بل به فتح ب و تشدید ل یعنی دیوانه - کم عقل
بِل ( Bel ) : در زبان ترکی یعنی کمر
بُل ( Bol ) : در زبان ترکی یعنی فراوان
بِل ( Bel ) در زبان ترکی به معنی کمر است
کلمه belt انگلیسی به معنی کمربند شبیه این کلمه ترکی است
بلکه
Bibel تلفظ آلمانی بی بِل و تلفظ انگلیسی بای بِل، نام مجموعه کتابچه های عهد قدیم و جدید تحت عناوین اختصاری AT و NT می باشد. به زبان آلمانی AT مخفف Alte Testament و NT مخفف Neue Testament که اولی به معنای وصیت نامه قدیم و دومی به معنای وصیت نامه جدید می باشند. این واژه را می توان از هم تفکیک نمود، به شکل زیر : Bi و bel.
...
[مشاهده متن کامل]

Bi یا بی در زبان فارسی علامت نفی یا نداشتن و bel یا بِل نام بزرگترین بت های بابل که تا تصرف بابل توسط کوروش ، بابلیان آنرا می پرستیدند و 70 روحانی از او نگهداری میکردند و دور و برش می چرخیدند. ماهی 40 کیسه آرد گندم، 40 گوسفند و هفت خُمره بزرگ شراب قربانی او میشد. گویا کوروش هم گاهی اوقات تفننی به تمپل یا عبادتگاه محل bel یا بِل میرفت و لحظاتی خیره جلوه و جمال و جلال آن میشد. یک روز از یکی از پیامبران قوم یهود به نام دانیِل ( یَل دانا ) پرسید که چرا به خدای بابلیان عبادت نمیکند؟ دانیل پاسخ داد : پادشاه عزیز ، من خدای زنده را عبادت میکنم و این خدا به دست آدمیان از گل ساخته شده و بیرون آنرا رنگ برنزه زده اند و زنده نیست. کوروش پرسید : پس این همه خوراکی که به پای او نثار میکنند، کی آنها را میخورد؟ در پاسخ گفت : من مطمئنم که خود او نه غذا میخورد و نه شراب می نوشد. بقیه داستان در یک سایت به زبان آلمانی قابل دسترسی است. بهر حال Bibel در اصل و ریشه از یک واژه فارسی و نام یک بت بابلی ساخته شده است و آلمانی زبان ها و انگلیسی زبانان معنی اصلی آنرا نمی دانند.
بی بِل به معنای " بدون بِل " و بای بِل به زبان انگلیسی به معنای " سوگند به بِل " می باشد، بدون اینکه انگلیسی زبانان معنی آنرا بدانند. زیرا انگلیسی زبانان به هنگام سوگند خوردن به خدا میگویند : by God که تلفظ آن " بای گاد " می باشد. بچه ها راز را برای خود نگه دارید!

در گویش زبان بختیاری واژه بُل = به معنی پریدن است.
در گویش زبان بختیاری واژه بَل = به معنی شاید است.
در گویش زبان بختیاری واژه بِل= به معنی بگذار است.
در گویش زبان بختیاری واژه ( بَل = شاید. ) واژه ( بِل= بگذار ) . و ( واژه بُل = پریدن ) است. به تلفظ فتحه، ضمه، کسره، است.
مترادف: بلکه، شاید
متضاد: حتم
برابر پارسی: ولی، واdتر که، بهتر از آن که، به جای آن، بدتر از آن
بلڪه
بل ( Bal ) : : [ اصطلاح چوپانی ] بزی که که دارای گوش های بلند و پهن است.
بهل:در زبان بختیاری به اجازه وفرصت خواستن معنی میشود
در گدیش سنتی مردم شهربابک بللکbolelakجمع شدن چرک هنگام کیسه کشیدن و یا به طور کلی جمع کردن و پیچیدن
بُل = در گویش شهرستانهای استان فارس در گذشته به معنی، آلت تناسلی مردانه و بیشتر برای بچه ها به کار برده می شده. الآن کمتر استفاده می شود.
در گویش کردی نام خروشان ترین و عجیب ترین چشمه و آبشاری است که تا به حال خشک نشده و به علت این ویژگی جالب آن را خدای آب ها می پندارند. این چشمه در روستا حجیج از توابع اورامانات استان کرمانشاه است. این چشمه هر ساله توریست های زیادی رو جذب می کنه .
در گویش یا لهجه دزفولی ( شهرستان دزفول )
بل زدن به معنی پلک زدن
در گویش مردم شهرستان زرند بگذار
در گویش یزدی یعنی بِگذار
به کسره ب در گویش کرمان ، اجازه بده
بل :شعله آتش در زبان لری بختیاری
بل حرف است و به معنای اضراب و روی گرداندن از یه حرف یا صحبت قبل و روی آوردن به صحبت جدید بل اگر بعدش جمله بیاید یعنی کلام طولانی بیاید معنای اضراب دارد واین اضراب نیز بردوقسم است ۱. ابطالی . یعنی نظر قبل
...
[مشاهده متن کامل]
بل را کلا رد کرده و میگوید که همه آن کلام سابقه قبل بل الکی و دروغین است وروی به کلام صحیح و قول صحیح روی می آورد۲. اضراب انتقالی است یعنی کسی که دارد حرفی را میزند از آن جمله ای که ابتدا حرف میزد بدون اینکه آن را رد کند میگذرد وبه همان حال آن را رها میکند و هدف و غرض خود را به ما بعد بل منتقل میکند ولی اگر این بل بعدش مفرد بیاید به معنای رابط که در ادبیات عرب گویند عاطفه یعنی ربط ایجاد کننده عطوفت ایجاد کننده واین در جایی است که قبل بل یک نفی یا امر ی مقدم شود در این جاست که بل معنای عطف رامیرساند . با تشکر کمالی

بل یا بئل از ایزدان سومری و خدای زمین خوانده می شده و کوروش بزرگ در منشور خود بند ۱و۲۲ از آن نام می برد.
و نیز کوه بِل، بلندترین قله کوهستان سفید از منطقه زاگرس مرکزی و بلندترین کوه استان فارس است که در بخش مرکزی شهرستان اقلید واقع شده است. این راه دسترسی به این قله از سمت جنوب شهر اقلید است، این کوه نیز به نام بل مئروف می باشد
...
[مشاهده متن کامل]

نام چشمهای در روستای کوس هجیج اورامانات کردستان بل میباشد
در زبان لری بختیاری به معنی
بگذار ::بهل. بیل
BEL. BEHL. BEiL
در زبان لری بختیاری به معنی
شاید
Bal
به ضم ب. نرینه در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس