بلدرچین

/belderCin/

مترادف بلدرچین: بدبده، کرک

برابر پارسی: بدبده، کرک

معنی انگلیسی:
quail

لغت نامه دهخدا

بلدرچین. [ ب َ دَ / ب ِ دِ ] ( ترکی ، اِ ) پرنده ایست وحشی و حلال گوشت. اغبس. بدبده. بودنه. سلوی. سمانات. سمانه. سمانی. قتیل الرعد. کرک. ورتاج. ورتیج. ولج. ولچ. و رجوع به کَرک در ردیف خود شود.

فرهنگ فارسی

پرنده کوچکی که درمزارع وبیشتردرمیان بوته های، گندم لانه میگذارد، گوشت چرب دارد
( اسم ) کرک

فرهنگ معین

(بَ یا بِ دَ ) ( اِ. ) نک کرک .

فرهنگ عمید

پرنده ای با بال های کوتاه، منقار کوچک، و صدای بلند، کَرَک.

واژه نامه بختیاریکا

پور؛ کوگ پور؛ کَو کَر؛ کوگ پور

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بِلْدِرْچین، کوچکترین پرنده از خانواده تَذَرویان، با نام علمی کُتورنیکس کتورنیکس می باشد؛ و از آن به مناسبت در باب حج و اطعمه و اشربه نام برده شده است.
بِلْدِرْچین، کوچکترین پرنده از خانواده تَذَرویان، با نام علمی کُتورنیکس کتورنیکس می باشد.
نام های بلدرچین در فارسی
پراکندگی وسیع بلدرچین در خاور نزدیک و میانه، و فراوانی نِسبی آن، چه در حال اقامت چه به هنگام مهاجرت، با نام های عدید ایرانی و عربی ملازم بوده است.
← فارسی کلاسیک
در عربی کلاسیک، قَتیل الرَّعد (زیرا، به توجیه شریفِ ادریسی، متوفی در ۱۱۶۶ میلادی «از شنیدن غُرّش رَعد (از ترس) می میرد»)، سَلْوی ، سُمانی (بیشتر مؤلفان سلوی و سمانی را مترادف دانسته اند، ولی برخی این دو را متفاوت شمرده اند، مثلاً حکیم مؤمن به نقل از بغدادی و به اجتهاد خود، سلوی را مترادِف یلوه ترکی و لَسِه بال تنکابنی، و سُمانی را مترادف بلدرچین ترکی، وَردِه مازندرانی و وُشم دیلمی دانسته است.)؛ در گویش های عربی، سِمّان (در مصر)، سُمَّن (در حلب)، فِریّ (در لبنان، شام، و جز این ها)، مُرَیْعی (در جَوْلان، عراق)، و جز این ها.
بلدرچین و قوم یهود
...

[ویکی فقه] بلدرچین (قرآن). سلوی نام پرنده ای به معنای بلدرچین است. در قرآن کریم در جریان بنی اسرائیل از آن یاد شده است.
در اقرب گوید: پرنده ایست سفید مثل پرنده سمانی مفرد آن سلواة است. در المنجد سفید بودن را ننوشته و آنرا با مرغ سمانی یکی دانسته است. در برهان قاطع ذیل لغت «کرک» گوید: مرغی است از تیهو کوچکتر که بعربی سلوی و بترکی بلدرچین گویند. بعضی دیگر از لغت نویسان فارسی نیز آنرا ذیل لغت بلدرچین و کرک، آورده اند. علی هذا احتمال نزدیک بیقین آنست که سلوی همان بلدرچین باشد. «و ظللنا علیکم الغمام و انزلنا علیکم المن و السلوی ... ؛ و (هنگام سرگردانی در صحرای سینا) ابر را بر سرتان سایبان ساختیم و بر شما من و سلوی (خوراک ترنجبین و کبک) فرود آوردیم (و گفتیم) از طعام های پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم بخورید. و آنها (در طغیان و ناسپاسی خود) بر ما ستم نکردند، لکن به خودشان ستم می کردند».

دانشنامه آزاد فارسی

بِلْدِرْچین (quail)
بِلْدِرْچین
(یا: بَدبَده) هر یک از چند جنس پرندگان زمین زی کوچک، از خانوادۀ قرقاول. این خانواده باقرقره، قرقاول، باب سفید، و مرغ چمنزار را نیز دربر می گیرد. این گونه ها در افریقا، هند، استرالیا، امریکای شمالی، و اروپا یافت می شوند. طول گونۀ بلدرچین معمولی یا بلدرچین اروپایی Coturnix coturnix حدود هجده سانتی متر، و رنگش، قهوه ای مایل به قرمز است. گلویی سفید دارد که لکه ای سیاه در پایینش قرار گرفته است. رنگ سینه اش مایل به زرد است. در سوراخ کوچکی روی زمین لانه می سازد و حدود ده تخم سفید مایل به زرد می گذارد که خال هایی قهوه ای دارند. این پرنده از دانۀ حبوبات و حشرات تغذیه می کند. گونه های دیگر جنس Coturnix در افریقا، هند و استرالیا یافت می شوند. این گونه ها شامل بلدرچین رنگی یا بلدرچین چینی، Coturnix chinensis استرالیا، کوچک ترین پرنده برای شکارکردن، و از وابستگان نزدیک Coturnix chinensis افریقایی است. بلدرچین رنگی دارای سینه ای خاکستری آبی، سطح زیرین قرمز، و لکه هایی سیاه و سفید روی گلو، و رگه هایی قهوه ای در سطح زیرین بدن است. ماده ها عمدتاً قهوه ای اند. دو گونۀ کوچک بلدرچین بوته ای هندی از جنس Perdicula نیز یافت می شود. این دو عبارت اند از گونۀ بلدرچین بوته ای جنگلی Perdicula asiatica، و بلدرچین بوته ای رنگی Perdicula erythrorhynca. این گونه ها از خانوادۀ کبکاند و بلدرچین واقعی نیستند. باب سفید Colinus virginianis متعلق به بلدرچین های برّ جدید (قارۀ امریکا)، و نوک منقارش قلاب دار است. بلدرچین کالیفرنیا Callipepla californiensis یکی از پنج گونه بلدرچین بومی امریکای شمالی است. در ایران، بلدرچین معمولی Coturmix coturmx یافت می شود و با هفت گونۀ دیگر از جمله کبک، تیهو، قرقاول، جیرفتی، و دراج خانوادۀ قرقاول را تشکیل می دهند. پرندگان نر و مادۀ بلدرچین متفاوت اند. این پرنده از مواد گیاهی و حشرات تغذیه می کند.

جدول کلمات

وشم , کرک, وخلیج, بدبدک, کرک, سمانه

مترادف ها

quail (اسم)
بدبدک، بلدرچین، وشم

فارسی به عربی

سمن

پیشنهاد کاربران

ورتیج
مجید علیائی
جواب نام دیگر بلدرچین سمانه است
کَرَک یا کَرک
وُشم
پرنده ای شبیه تیهو اما کوچکتر
بلدرچین
واژه بلدرچین
معادل ابجد 299
تعداد حروف 7
تلفظ belderčin
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی] ( زیست شناسی )
مختصات ( بَ یا بِ دَ ) ( اِ. )
آواشناسی belderCin
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ واژه های سره
بعضی دوستان به اشتباه آن را پارسی دانستند.

وشم
کَرَک ولج/ولچ. بدیده/بدبده/بودنه/ورتیج/وردیج/ورتج/ورتاج/ورده/وشم . کرک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْتِج/وَرْتیج/وَرْدیج و در مازندران و برخی مرز گیلان و سمنان وَرده از نام های دیگر این پرنده است. در زبان گیلکی نیز آن را وُشُم/وُشوم می نامند
...
[مشاهده متن کامل]

آید از باغ بی سرود و بازیج
دستک بکراعه می برآرد ورتیج.
زینتی ( از لغت نامه اسدی ) .
گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم
همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر.
طرطری
تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک
جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر
بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک.
انوری
دل ز عشقت سحر مطلق میکند
همچو ورتج حق یلقلق میکند.
انوری
جوزه را ماند اگر جوزه بود در ته زین
ولج را ماند اگر ولج بود آخورزاد.
مظهری ( از انجمن آرا ) .
پخته بسی ورغ به صد گونه طرز
از ولج و تیهو و دراج و چرز.
امیرخسرو دهلوی
هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش
سحر که مدح جمالش شنیدم از وردیج.

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده ، در پارسی دری کهن وَرْتِج/وَرْتیج/وَرْدیج و در مازندران و برخی مرز گیلان و سمنان وَرده از نام های دیگر این پرنده است. در زبان گیلکی نیز آن را وُشُم/وُشوم می نامند
...
[مشاهده متن کامل]

آید از باغ بی سرود و بازیج
دستک بکراعه می برآرد ورتیج.
زینتی ( از لغت نامه اسدی ) .
گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم
همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر.
طرطری
دل ز عشقت سحر مطلق میکند
همچو ورتج حق یلقلق میکند.
انوری
هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش
سحر که مدح جمالش شنیدم از وردیج.

یه پرندس. یه اسمی روش گذاشتن. معلومم نیس اول کجا بود و اول کی چی صداش زد. مردم نمیدونن طبع بدن خودشونم چیه. یا گل و درخت باغچشون چه نژادیه . چن ده نژاد فقط مرغ خونگی از خیلی کشورا همینجا هس. بعد هنوز اینجا یکی میگه اولش روایت شده یکی با بیل درو واکرد یه پرنده دستش بود پرسیدن بیلدار یعنی صاحب بیل اون چنه دیگه شد بلدرچین. . . یا اولش بالدار بود بعد چینه میکرد گفتن بالدارچینه . بعدش شد بلدرچین. . یا بالدار بود از چین اومد شد بلدرچین . .
...
[مشاهده متن کامل]

بساطیه

خب آقای آرش خان اگه ریشه اش فارسی لطف بفرمایید و بلدر که درستش بیلدر هست رو معنی بفرمایید. حالا اگه میگفتی ریشه ی این اسم انگلیسیه باورپذیرتر بود
واژه بلدرچین ریشه پارسی دارد که در ترکی راه یافت .
بدبده
کرک
بلدرچین� که واژه ای در اصل ترکی و اصلی ترین نام این پرنده است. واژهٔ �کَرَک� در متون فارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در فارسی جدید به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ �بدبده�، در فارسی کلاسیک واژهٔ �وَرْتِج/وَرْتیج/وَرْدیج� و در مازندران و برخی مناطق گیلان و سمنان �وَرده� از نام های دیگر این پرنده است. در زبان گیلکی نیز آن را �وُشُم/وُشوم� می نامند و سومین پادشاه زیاری را به جهت علاقه اش به شکار بلدرچین وشمگیر می نامند. در عربی از واژه های �سَمانی� و �سَلویٰ� استفاده می شود که به فارسی نیز راه یافته است
...
[مشاهده متن کامل]

یکم لغت نامه بخونیم یادبگیری ؛ )

واژه ( بلدرچین ) برگرفته از واژگانِ پارسیِ ( وردیج، وردتیج ) می باشد که با واژه یِ ( وَرتَک ) در زبانِ پهلوی از یک بُن و ریشه می باشند. دگرگونیِ آوایِ ( آغازینِ ) ( و/ب ) در زبانهای ایرانی و دگرگونیِ آواییِ
...
[مشاهده متن کامل]
( ر/ل ) در زبانهایِ ایرانی و هندواروپایی بسیار رواگمند ( رایج ) بوده است. اگر واژه یِ ( بلدر - چین ) دوپاره ای باشد، پاره یِ ( بلدر ) از واژگانِ بالا برگرفته شده است و اگر هم یکپاره باشد، به همچنین.

بلدرچین کلمه ای تورکی است که به پرنده کوچکی گفته می شود از اسمهای مشابه دیگر پرندگان گورچین یعنی کبوتر سیغیرچین یعنی سار لاچین نوعی پرنده شکاری و غیره
سمانه . . . . .
بسیار خوشمزه و مقوی مملو از انواع ویتامین
خیلی خوشگل و خیلی خوشمزه است گوشتش
وشم. . . بدبده . . کرک . .
پرنده ای تقریبا چاق زیبا و رمزآلود
اما متاسفانه شباهت خاصی به کبک ندارد و متفاوت است هم از لحاظ رنگ و هم اندازه
بدبده، کرک، وشم

سمانه
در پارسی " وشم "
کرک / وشم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس