بلست

لغت نامه دهخدا

بلست. [ ب ِ ل ِ ] ( اِ ) بدست. ( آنندراج ). وجب و شبر. ( ناظم الاطباء ).

بلست. [ ب ُ ل ُ ] ( اِخ ) از قرای اسکندریه است. ( از معجم البلدان ) ( از مراصد ).

بلسة. [ ب ُ ل ُ س َ ] ( ع اِ ) واحد بَلَس. یک دانه بَلَس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بَلَس شود.

بلسة. [ ب َ ل َ س َ ] ( ع اِ ) واحد بُلُس. یک دانه بلس. ( از ذیل اقرب الموارد ). رجوع به بُلُس شود.

واژه نامه بختیاریکا

( بِلِست ) بدست؛ وجب

پیشنهاد کاربران

در زبانهای ایرانیِ خاوری، بسیاری از واژگانی که در دیگر زبانهایِ ایرانی با آوایِ "د" آغاز می شده اند، به "ل" دگرگون شده اند. برای نمونه در زبانِ بلخی واژه ( دست ) ، ( لست ) و در زبان پشتو ( لَس ) ادا می شود. از همین رو، واژه ( بلست ) به چمِ ( وجب ) همان ( بِدَست ) می باشد.
مادر من از اهالی بلخ افغانستان است و همیشه به جای وجب از واژه �بلست� ( Belest ) استفاده میکند.
در زبان لری بختیاری به معنی
واحد اندازه گیری با دست
. یک وجب
Belest

بپرس