به دست وپا افتادن

اصطلاحات و ضرب المثل ها

معنی اصطلاح -> به دست وپا افتادن
نگران شدن و به تلاش و تقلا آغاز کردن
مثال:
همان هایی که دایم به جقه ی شاه قسم می خوردند و دم از وفاداری می زدند، همین که حس کردند قدرت او درحال فروپاشی است، به دست وپا افتادند تا راه فراری پیدا کنند و پول هایشان را به خارج انتقال دهند.

پیشنهاد کاربران

به دست و پا افتادن ؛ در تداول عامه درصدد چاره جویی برآمدن. تلاش و چاره ای آغاز کردن. و رجوع به ترکیب دست و پا. . . شود.
به دست و پا افتادن: [عامیانه، کنایه ] به تلاش و تقلای زیاد افتادن.
( مص مرکب ) تلاش و تکاپو کردن از سر نگرانی. اضطراب. نگران شدن.
( احراری )

بپرس