به محض اینکه

/bemahze~inke/

برابر پارسی: هر زمانی که، سر زمانی که

معنی انگلیسی:
immediate, once, scarcely, as soon as

پیشنهاد کاربران

( همین که همینکه ) بمحض اینکه : همینکه مرا دید فرارکرد.
no sooner ( do something ) than ( do something else )
One action had just concluded when something else happened or began
درزمان. [ دَ زَ ] ( ق مرکب ) فی الفور. درحال. بزودی. بمجرد. ( ناظم الاطباء ) . فوری. علی الفور. فی الحال. یکایک :
شنید این سخن شاه شد بد گمان
فرستاده را جست هم در زمان.
فردوسی.
میان کیی تاختن را ببست
...
[مشاهده متن کامل]

از آن شهر هم درزمان برنشست.
فردوسی.
ببردند هم درزمان پیش شاه
بدو کرد شاه از شگفتی نگاه.
فردوسی.
بریدند و هم درزمان او بمرد
پر از خون روانش به خسرو سپرد.
فردوسی.
چو بوسید شد درزمان ناپدید
کس اندر جهان این شگفتی ندید.
فردوسی.
نوندی برافکند هم درزمان
فرستاد نزدیک رستم دمان.
فردوسی.
درزمان گرددآتش و انگشت
گر بگیرم به کف گل و شمشاد.
مسعودسعد.
آن پریزاده درزمان برخاست
چون پری می پرید از چپ و راست.
نظامی.
دادند به شوهر جوانش
کردند عروس درزمانش.
نظامی.
شهنشاه برخاست هم درزمان
عنان تاب گشت از بر همدمان.
نظامی.
گر درافتد در زمین و آسمان
زَهره هاشان آب گردد درزمان.
مولوی.
طوطی اندر گفت آمد درزمان
بانگ بر درویش بر زد کای فلان.
مولوی.
پس طلب کردند او را درزمان
آقچه ها دادندو گفتند ای فلان.
مولوی.
جان بدهند درزمان زنده شوند عاشقان
گر بکشی و بعد از آن بر سر کشته بگذری.
سعدی.
در زمان از بخارا بطرف نسف متوجه شدم. ( انیس الطالبین ص 139 ) .
درزمان. [ دَرَ ] ( اِ ) رشته و ریسمان تافته را گویند که در سوزن کشند. ( برهان ) ( از آنندراج ) . ریسمانی باشد که در سوزن کشند. ( مجمعالفرس سروری ) . رشته و ریسمان تافته که در سوزن جهت خیاطی کشند. ( ناظم الاطباء ) :
جهد کردن بیش از آن در حرب طاقتشان نبود
بگسلد چون بیش از آن تابی که باید درزمان .
لامعی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 99 ) .
در شهرگاه دوختن جامه عدوش
بر درزمان کنند همی درزیان زیان.
لامعی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 119 ) .
رجوع به درزمون و درزنان شود.

به مجرد . . . . . .
به محض بریده شدن از درخت=به هنگام بریده شدن از درخت
بدون معطلی یا همان موقع که
بدون اتلاف وقت کاری را انجام دادن. البته بستگی به کل جمله داره. احتمال داره تو یک جمله دیگه معنی متفاوت باشد
همچه، همین که ، تا
با . . . ( انجام اینکه )
آنی پس از آنکه
به مجرد اینکه
وقتی که
تا این کار انجام شد
تا این شد
هماندم که
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس