بهادر

/bahAdor/

مترادف بهادر: جسور، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر

متضاد بهادر: جبون

برابر پارسی: دلیر، یل، گُرد، دلاور

معنی انگلیسی:
valiant, warlike, hero, knight

فرهنگ اسم ها

اسم: بهادر (پسر) (ترکی) (تلفظ: bahādor) (فارسی: بَهادر) (انگلیسی: bahador)
معنی: دلیر، شجاع، ( شکل فارسی و اردوی واژه ی ترکی مفعولیِ «بغاتور» یا «باغاتور» )، قهرمان، ( اَعلام ) نام چند تن از پادشاهان در روزگار گذشته
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم ترکی

لغت نامه دهخدا

بهادر. [ ب َ دُ ] ( ص ) شجاع و دلیر بکمال. ( برهان ). شجاع و دلیر. ( آنندراج ). شجاع و دلیر بکمال و آزموده در جنگ و متهور. ( ناظم الاطباء ). سخت دلاور. ( شرفنامه منیری ). دلیر. دلاور. || قوی و پهلوان. زورمند. || سرباز. || سوار. ج ، بهادران. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شجاع، دلیر، دلاور، پهلوان
( صفت ) دلیر دلاور شجاع .

فرهنگ معین

(بَ دُ ) [ تر. ] (ص . ) دلیر، دلاور، شجاع .

فرهنگ عمید

۱. شجاع، دلیر، دلاور.
۲. پهلوان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بَهادُر، به معنای پهلوان و دلیر، شکل فارسی شدۀ واژۀ مغولی با ـ آتور «کهن»، باغاتور «نو»، این دو نیز، خود برگرفته از واژۀ ترکی باتیر، باتور است.
اگرچه دگرگونی واژۀ ترکی باتور، باتیر به آتور، باغاتور مغولی. براساس قاعده ای کهن، یعنی تکرار نخستین مصوت واژه و تبدیل نخستین آن دو مصوت به «غ» در دوران های بعدی است، همانند تبدیل قان، خان به قاآن و قاغان، اما یک نام خاص ترکی در سنگ نبشته های ترکی عهد گوک ترک ها، تورکوها (توکیوها در زبان چینی) به صورت باغاتور چیگشی آمده است که تبدیل باتور، باتیر به باغاتور در یکی از شاخه های زبان ترکی و سپس درآمدن این صورت واژه به زبان مغولی را محتمل می سازد. همان گونه که دیگر شدۀ قان به شکل خاقان، پیش از صورت مغولی آن در زبان ترکی به کار می رفته، و در روزگار کهن تر به زبان های ایرانی، فارسی میانه، ختنی و فارسی دری راه یافته است.
اشتقاق بهادر
ریشه و اشتقاق واژۀ بهادر، باتور، باتیر ترکی تاکنون ناشناخته مانده است. کلاوسن آن را نام خاص هونی (هسیونک ـ نو) می داند و ضبط نام خاص مائوـ تون، موگ تون در منابع چینی سالهای ۲۰۹-۱۷۴ق م را چینی شدۀ آن واژه می انگارد. با این همه، وی باتور، باتیر ترکی را در فرهنگ ریشه شناسی واژه های ترکی پیش از سدۀ ۱۳م خویش نیاورده است. آراء پژوهندگان دربارۀ اصل و اشتقاق واژۀ بهادر، باتور، باتیر متفاوت است. برخی آن را دیگر شدۀ واژۀ فارسی باستان «بغ آدور»، به معنای خداوند آتش، و گروهی دیگر شدۀ واژۀ فارسی باستان «بغ پوثره» ـ که در فارسی دری «فغفور» شده است ـ و برخی دیگر از جمله هنینگ، بهادر را برگفته از واژۀ «بغتر» در زبان های شرقی ایران و برابر «بختر» اوستایی و «بهاکتر» سنسکریت به معنای پخش کنندۀ هدایا، سعادت، برکت، ثروت و دولت می پندارند. اما از این همه هیچ یک درست نمی نماید. دورفر همۀ این آراء را طرح، نقد و رد کرده است.
کاربرد
باتور، باتیر در زبان های مختلف ترکی به شکل های گوناگون ضبط شده، و کاربرد داشته است و هم اکنون نیز در زبان معیار برخی از شاخه های زبان ترکی به کار می رود. از جمله در اویغوری باستان به صورت بادور و باتور تنها به عنوان نام کسان و در قزاقی به صورت باتیر به معنای دلیر، پهلوان، مبارز، میهن دوست و خردمند به کار رفته است. این واژه در اویغوری معاصر به صورت باتیر و باتور، در زبان ترکی یاقوتی به صورت باتیر و بوتور به همان معانی، در زبان تاتاری قازان به صورت باتور و باتیر به معنای زیبا، در آناتولی به صورت باتیر به معنای جوانمرد و جسور و در زبان چُواشی به صورت پاتتر به معنای نیرومند و تندرست آمده است. دورفر برآن است که واژۀ باتور، باتیر ترکی توسط ژوان ـ ژوان (روان ـ روان) ها به زبان مغولی راه یافته، و در آن زبان، کهن ترین کاربرد این واژه در «تاریخ سری مغول»، بیشتر به عنوان لقب و بیان صفت دلاوری و پهلوانی به کار رفته است (دربارۀ دیگر گویش های مغولی، به دورفر مراجعه کنید) ولادیمیرتسف کوشیده است تا بهادر را لقبی برای طبقۀ اشراف و نخبگان قبایل دشت قلمداد کند، اما برخلاف نظر وی، بهادر در زبان مغولی تنها برای وصف توانایی های اشخاص به کار رفته، و فاقد بار معنایی سازگار با دیدگاه وی است.
راهیابی به زبان های دیگر
...

دانشنامه عمومی

بهادر یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان اوجان غربی بخش مرکزی شهرستان بستان آباد واقع شده است. این روستا ۴۱ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
عکس بهادر

بهادر (بازیگر هندی). بهادر ( انگلیسی: Bahadoor؛ ۱۹۳۰ – ۲۲ مه ۲۰۰۰ ) یک هنرپیشه اهل هند بود. تعداد فیلم هایی که وی در زمان حیات بازی کرده بسیار زیاد هستند و این بازیگر به نوعی رکورد دار است.
او در فیلم های درباره، تقاطع، خوشبختی، در آغوش گرفتن، آدیماکال، پریا بازی کرده است.
عکس بهادر (بازیگر هندی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

یکه بزن

مترادف ها

valiant (صفت)
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر

valiantly (قید)
شجاع، دلیرانه، بهادر، دلاورانه

پیشنهاد کاربران

بها = ارزش
دُر =مروارید
مروارید ارزشمند
نامی پارسیست
کوشانیان همان هزاره ها هستند که ۲۴۰۰ سال پیش به این منطقه بوده اند از نژاد ترکان اویغور
در پاسخ به دوستمونکه در مورد قبیله هیونگ نو جعل کرده اند
قبیله هیونگ نو همان مجار های فعلی از ترکان اند و اخرین جنگشان در قلب ایتالیا ونیز بوده
...
[مشاهده متن کامل]

نماد ماه و خورشید رو از ۲۴۰۰ سدسال پیش مشاهده کن
بعد یه چیزی بگم کلن دیگه حرف نزنی
رجوع شود 🔚به کلمه قاان
قاان خان امپراتوری ارتش سرخ وقتی به مجارستان رسید به تحت امر در اوردن انان بسنده کرد و گفت اینان هم نژاد ما هستند.
پایانی ؟! مجارستان همین الانشم زبانشون نوعلی ترکی هست
مثل چرق همان چری ترکی یعنی سرباز
آلما یا الما سیب
ارسلون از ارسلان شیر و . . . .
همین امروزم مجارستان از لحاظ ژنتیک اویغور و ترک اند اینو من نمیگم اینو خودشون میگن . و بنیان گذار نشست توران.
فقط پایین منبع معنبرو ببین

بهادربهادربهادر
واقعا خیلی برام عجیب بدون تحقیق میان یکی اسم اصل ایرانی رو برام عجیب چرا شما اسم ترکی زدید چون بها یک واژه که اوستا هست در همین وکجاش ترکی هست اسم بهادر به کجای واژه عربی قیمت گفت میشود عجیب غریب اسم بهادر هزار در صد پارسی است. جرات نباشه ولی این خیلی خیلی پارسی است.
واژه بهادر ریشه قوم های آریایی ایرانی تبارسغدی سکایی یا کوشانی که وارد زبان قوم عزیز ترک شد بیشتر واژه پارسی با ترک مشترک هستیم یا از خود پارسی هستند یا قوم های آریایی ایرانی تبار سکایی سغدی کوشانی هستند.
قبیله ای از اویرات ها که هنوز هم وجود دارد، �باتوت � نامیده می شود که جمعِ باتر است ( رامشتت ، 1935 ) . این واژه در لهجه های مختلف ترکی کنونی به صورت �باتور�، �باتِر� و �ماتور� ( جغتایی ، قرقیزی ، قزاق ، قازان و باشقیر ) ، پاتِّر ( چوواشی ) �پِتیر� و �مِتّیر� ( آلتایی ) ، در بین اوستیاق های ینی سئی به صورت �باها�، در زبان مجاری به صورت �باتُر�، و در ترکی آناطولی به شکل �بَهادُر� به معنای شجاع به کار برده می شود. از زمان تو ـ کیوها [ = ترکان باستان ] به واژة �بَغاتور� در مقام اسم خاص یا به تعبیر درست تر در مقام لقب و عنوان برمی خوریم . در منابع چینی ، این لقب به صورت �مو ـ هو ـ تو � قید شده است . باز در همین منابع ، در بین اسامی پاره ای از حکمرانان تو ـ کیوی شمالی که عنوان مو ـ هو ـ تو داشتند، به حکمرانی برمی خوریم که لقب بَغاتور تودون داشته است . گذشته از حکمرانان ترکستان غربی ، به خاقانهای تاشکند �بَغاتور یبغو� می گفتند ( شاوان ، 1903، فهرست ؛ همو، 1904، ج 5، ص 18، 32، 62 ) . پلیو معتقد است که واژة مغولی �با ـ آتور� و �باتور� از طریق قوم آوار وارد زبان ترکی شده است ( ص 55 ) . در قطعه ای که ا. اشتین با خود از تون ـ هوانگ آورده است و به الفبای اورخون نوشته شده ، به این واژه در مقام اسم خاص برمی خوریم ( تامسِن ، ج 4، ص 12؛ نیز ) تونگ پائو ( ، ج 15، 1914، ص 450 و بعد ) . مع هذا می توان حدس زد که این لقب خیلی پیشتر از آن نیز وجود داشته است . به واژة بغاتور در مقام اسم خاص یا عنوان ، در بین بلغارهای نخستین ( بلغارهای ترکِ دانوب ) نیز برمی خوریم . مارکوارت ( ص 150 ) نام �آلوبغاتور� را که در 315/927 بر بلغارهای نخستین ریاست می کرد، به شکل صحیح تر آن ، یعنی �آلْپْ بغاتور�، توضیح داده است . به موجب تحقیقات مورخان حقوق اسلاو، گروهی اصیل با عنوان �بغاتور� ( قهرمان ) زیر فرمان خانهای بلغار بودند، که بویژه در مرزها وظایف مهم نظامی داشتند و گاهی هم نزد خان می رفتند ( کادلِک ، ص 66 ) . این واژه ( بغاتور ) به صورت �بُغاتِر� تحت تأثیر عناصر ترک ـ مغول که قرنها بر دشتهای اروپای جنوبِ شرقی مسلط بودند، وارد حماسه های روسی نیز شده است . این حماسه ها با خصوصیت کلی خود، قهرمانان حماسه ها و افسانه های ترک ، یعنی باتِرها و آلپها، را به خاطر می آوردند. به گفتة برخی از دانشمندان روسی ، واژة بغاتور از کلمة �بَگهادْهارا� به معنای دارندة طالع و خوشبختی مشتق شده است ، اما این ادعا متکی به هیچ مدرک تاریخی نیست ، ازینرو اعتباری کسب نکرده است . به عقیدة پاره ای از علما، این کلمه پس از استیلای مغول رایج و متداول شده و نخستین بار این عنوان در مورد رؤسای مغول به کار برده شده است .
...
[مشاهده متن کامل]

متأسفانه این فارس پندارها به هرچیز آنگ پان میزنن خودشون کجای تاریخ بودن خدا داند تنها فارسی که به اینها نزدیک بود محمود اشرف هوتکی بودند قبل حمله مغول ایران حداقل سه سلسله ترکی غزنوی، سلجوقیان، خوارزم شاهی، ردکرده بود استیلای مغول چیزی طول نکشید ولی از حسادت حاضرهستند تو بقل مغول هم برن. . . بخت بوووش آلبرده لیش. . .

بهادر معنای دلاور جنگ آزموده جنگجو جسور وشجاع این واژه مفعولی وریشه ترکی دارد نه مغول لقب پادشاهان سلجوقی وتیمور ی ه مورد استفاده ایلخانان مغول نیز بوده. . .
مثال باغ بهادرخان قشقایی ( باغبهادران ) اصفهان
...
[مشاهده متن کامل]

قبیله ای از اویرات ها که هنوز هم وجود دارد، �باتوت � نامیده می شود که جمعِ باتر است ( رامشتت ، 1935 ) . این واژه در لهجه های مختلف ترکی کنونی به صورت �باتور�، �باتِر� و �ماتور� ( جغتایی ، قرقیزی ، قزاق ، قازان و باشقیر ) ، پاتِّر ( چوواشی ) �پِتیر� و �مِتّیر� ( آلتایی ) ، در بین اوستیاق های ینی سئی به صورت �باها�، در زبان مجاری به صورت �باتُر�، و در ترکی آناطولی به شکل �بَهادُر� به معنای شجاع به کار برده می شود. از زمان تو ـ کیوها [ = ترکان باستان ] به واژة �بَغاتور� در مقام اسم خاص یا به تعبیر درست تر در مقام لقب و عنوان برمی خوریم . در منابع چینی ، این لقب به صورت �مو ـ هو ـ تو � قید شده است . باز در همین منابع ، در بین اسامی پاره ای از حکمرانان تو ـ کیوی شمالی که عنوان مو ـ هو ـ تو داشتند، به حکمرانی برمی خوریم که لقب بَغاتور تودون داشته است . گذشته از حکمرانان ترکستان غربی ، به خاقانهای تاشکند �بَغاتور یبغو� می گفتند ( شاوان ، 1903، فهرست ؛ همو، 1904، ج 5، ص 18، 32، 62 ) . پلیو معتقد است که واژة مغولی �با ـ آتور� و �باتور� از طریق قوم آوار وارد زبان ترکی شده است ( ص 55 ) . در قطعه ای که ا. اشتین با خود از تون ـ هوانگ آورده است و به الفبای اورخون نوشته شده ، به این واژه در مقام اسم خاص برمی خوریم ( تامسِن ، ج 4، ص 12؛ نیز ) تونگ پائو ( ، ج 15، 1914، ص 450 و بعد ) . مع هذا می توان حدس زد که این لقب خیلی پیشتر از آن نیز وجود داشته است . به واژة بغاتور در مقام اسم خاص یا عنوان ، در بین بلغارهای نخستین ( بلغارهای ترکِ دانوب ) نیز برمی خوریم . مارکوارت ( ص 150 ) نام �آلوبغاتور� را که در 315/927 بر بلغارهای نخستین ریاست می کرد، به شکل صحیح تر آن ، یعنی �آلْپْ بغاتور�، توضیح داده است . به موجب تحقیقات مورخان حقوق اسلاو، گروهی اصیل با عنوان �بغاتور� ( قهرمان ) زیر فرمان خانهای بلغار بودند، که بویژه در مرزها وظایف مهم نظامی داشتند و گاهی هم نزد خان می رفتند ( کادلِک ، ص 66 ) . این واژه ( بغاتور ) به صورت �بُغاتِر� تحت تأثیر عناصر ترک ـ مغول که قرنها بر دشتهای اروپای جنوبِ شرقی مسلط بودند، وارد حماسه های روسی نیز شده است . این حماسه ها با خصوصیت کلی خود، قهرمانان حماسه ها و افسانه های ترک ، یعنی باتِرها و آلپها، را به خاطر می آوردند. به گفتة برخی از دانشمندان روسی ، واژة بغاتور از کلمة �بَگهادْهارا� به معنای دارندة طالع و خوشبختی مشتق شده است ، اما این ادعا متکی به هیچ مدرک تاریخی نیست ، ازینرو اعتباری کسب نکرده است . به عقیدة پاره ای از علما، این کلمه پس از استیلای مغول رایج و متداول شده و نخستین بار این عنوان در مورد رؤسای مغول به کار برده شده است .

اهل دل ؛ دلاور. بهادر. ( ناظم الاطباء ) .
در پاسخ به دوستانی که میگویند ترکیست
شیونگ نو ( آوانگاری سازگار با گویش چینی بر پایه گزارش سیما چیان از واژه خیَئونَ اوستایی ) یک
کنفدراسیون قبیله ای از مردم کوچ نشین بود که بر اساس منابع کهن چینی، از قرن سوم پیش از میلاد تا اواخر قرن اول میلادی در شرق استپ اوراسیا ( امروزه مغولستان، مغولستان داخلی، سیبری، سین کیانگ، گانسو ) ساکن بودند. منابع چینی گزارش می دهند که مودو چانیو، در سال ۲۰۹ پیش از میلاد، امپراتوری شیونگ نو را تأسیس کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

یانوش هارماتا در گزارشی چاپ شده توسط یونسکو، آنان را از ایرانیان کوچ رو شمالی می داند چراکه همه واژگان شیونگ نویی آورده شده در منابع چینی از جمله نام شاهان آنان از یک زبان ایرانی شرقی ( سکا ) می باشد

بهادر
اسم: بهادر ( پسر ) ( ترکی ) ( تلفظ: bahādor ) ( فارسی: بَهادر ) ( انگلیسی: bahador )
معنی: دلیر، شجاع، ( شکل فارسی و اردوی واژه ی ترکی مفعولیِ �بغاتور� یا �باغاتور� ) ، قهرمان، ( اَعلام ) نام چند تن از پادشاهان در روزگار گذشته
...
[مشاهده متن کامل]

برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم پسر، اسم ترکی
کلمه ای که ریشه اش را هم گفته اند
مجاری ( ترکی هون ) = bator = پهلوان و قهرمان
ترکی جغتایی= batar = پهلوان و قهرمان
ترکی استانبولی= bato bahadır , batur = پهلوان و قهرمان
ترکی تاتاری= batar
. . .
ترکی قدیمی = بغاتور ، باغاتور

واقعا با این همه ادعای کارشناسان و سواد جالبه که هیچکدام از به اصطلاح دانشمندان اشاره ای به دو واژه
بها در ، یعنی در یا مروارید گرانقیمت واصیل و بهش اشاره نکردند و دنبال چرت ترین و متوهمانه ترین هم معناسازی رفتن، البته بوی متعفن پانترکیسم اینجا هم به چشم میخوره
بهادر : بهادر ( ترکی ) دلیر، شجاع
بادور و باتور تنها به عنوان نام کسان و در قزاقی به صورت باتیر به معنای دلیر، پهلوان، مبارز، میهن دوست و خردمند به کار رفته است. این واژه در اویغوری معاصر به صورت باتیر و باتور، در زبان ترکی یاقوتی به صورت باتیر و بوتور به همان معانی، در زبان تاتاری قازان به صورت باتور و باتیر به معنای زیبا، در آناتولی به صورت باتیر به معنای جوانمرد و جسور و در زبان چُواشی به صورت پاتتر به معنای نیرومند و تندرست آمده است. دورفر برآن است که واژۀ باتور، باتیر ترکی توسط ژوان ـ ژوان ( روان ـ روان ) ها به زبان مغولی راه یافته، و در آن زبان، کهن ترین کاربرد این واژه در �تاریخ سری مغول�، بیشتر به عنوان لقب و بیان صفت دلاوری و پهلوانی به کار رفته است ( دربارۀ دیگر گویش های مغولی، به دورفر مراجعه کنید ) ولادیمیرتسف کوشیده است تا بهادر را لقبی برای طبقۀ اشراف و نخبگان قبایل دشت قلمداد کند، اما برخلاف نظر وی، بهادر در زبان مغولی تنها برای وصف توانایی های اشخاص به کار رفته، و فاقد بار معنایی سازگار با دیدگاه وی است.
...
[مشاهده متن کامل]

راهیابی به زبان های دیگر

درست این واژه باغاتور هست و در نوشتار فارسی بغاتور نوشته میشده پس نمیشه بغاتور رو ریشه یابی کرد
و باید باغاتور رو ریشع یای
بی کرد.
این اسم لقب ترکان خزر هم بوده که بسیار قدیمی هست حتی از یابغو هم استفاده میشده.
برخی گفتن در فارسی بغ یعنی خدا که خدا خودشون بهشون کمک کنه ؛ )
مودو چانیو یا مودون ( به چینی: 冒頓單于 ) ( ۲۳۴ پیش از میلاد - ۱۷۴ پیش از میلاد ) بنیادگذار امپراتوری شیونگ نو در سال ۲۰۹ پیش از میلاد بود. مودو واژه ای با آوانمایی چینی است که گویش اصلی آن گویا بغتور است
...
[مشاهده متن کامل]
و بخش نخست آن همان واژه کهن ایرانی خاوری بَغ به معنای خداست که در برخی زبانهای دیگر مانند روسی نیز به سیمای وامواژه بوگ هنوز به کار می رود. این واژه همچنان در فارسی به سیمای بهادر ( پهلوان/قهرمان ) ، به ترکی بهادیر و در مغولی در نام پایتخت مغولستان ( اولان باتار: پهلوان سرخ ) کاربرد دارد.

شجاع دلیر و جنگجو
اسم قشنگیه شاید بعدا اسم پسرمو بزارم این
دیدگاه همه محترمه ولی ریشه مغولی داره نام پدر چنگیز خان یسوکای بهادر با نگاه به بخشی از زندگی چنگیز اینو در میابیم میتونید جستجو کنید
👇👇👇👇👇
تموچین ( چنگیز ) سال۱۱۶۷ میلادی در یک خانواده آهنگر بدنیا آمد. نام او هم ریشه از تمور به معنی آهن بوده و پدرش یسوکای بهادر نام داشت و یک آهنگر بود، یک برادرش تموجه و یک خواهرش تمولون نام داشتند که نام آنها هم از ریشهٔ تمور است. پدرش رئیس قبیلهٔ قیات بورجیگین بود که بیشتر آنان با قبیلهٔ تایجیوت خویشاوند بودند؛ و در کرانهٔ رود اونون سکنی گزیده بودند. یسوکای در جنگ مهارت زیادی داشت، موقعی که از یک جنگ برمی گشت با هوئلون مادر تموچین که از قبیله مرکیت بود، برخورد کرد و باعث ازدواج یسوکای با هوئلون شد، ثمره این ازدواج یک دختر بنام تمولون ( خواهر بزرگ ) تموچین و سه برادر دیگر؛ جوچی قسار، قاجیون و تموجه بود و آنها دو برادر ناتنی بنام های بختر و بلوقتای نیز داشتند که از همسر دوم [یسوکای بهادر ]بودند.
...
[مشاهده متن کامل]


به نظر من بهادر ریشه اسم پسرانه نداره و برعکس این اسم دخترانه است زیرا بها به معنی ارزشمند است و در به معنی مروارید و در نتیجه یعنی ارزش مروارید. مرواید با ارزش و این منطق و نظر باعث میشه بهادر اسم دختر هم باشه
در هندوستان به گاو نر قوی و مبارز، بهادر میگویند
بهادر ریشه افغانی دارد که استفاده ان در اقوام پشتو زبان بسیار مروج است که هم به قسم نام و هم به به عوض کلمه شجاع استفاده ان بسیار مروج است مثل بهادرخان، مرد بسیا بهادر است ، بهادری شان قابل قدر است، مردم این منطقه شهرت بهادری در تاریخ دارند
در مورد معنی نه، اما بهادر خان طولابی ، خان منطقه چگنی ، در استان لرستان، با افتخار جد بنده بودند!من و سایر افراد طایفه طولابی میتونیم این اسم رو به خاطره پیشینه تاریخیش و همچنین صفات خوبی که ایشون داشتن
...
[مشاهده متن کامل]
انتخاب کنیم هم اصالت ما رو به یاد مون میاره و هم از نظر روانشناسی باعث الگو برداریه خوب میشه. اسمه ارزشیه کلا حسه خوبی یهش دارم و به عنوان یه اسم پسرونه ابهت لازم رو داره من سیاوش رو هم پیشنهاد میکنم

بهادر از دوبخش بها به معنای قیمت وارزش و در به معنای مروارید تشکیل شده کاملا فارسی است وهیچگونه ارتباطی به واژه تورکی باغاتور ندارد
این واژه یک نام مغولی است که در "اولان باتور ( جای دلیران ) " پایتخت مغولستان دیده می شود ، و در پارسی :باتور به بهادر دگرگون شده و با هیچ واژه هندواروپایی و هندو آریایی پیوند ندارد.
بهادر ریشه پارسی دارد و از دو بخش بغ ( =خدا ) و آتور ( =آتش ) ساخته شده است؛ یعنی خدای آتش!
جد لرهای بختیاری
بختیار نام داشت
و نام های دیگر آن
بهدار خان. بهار خان. بهادر خان. بیرخان.
بیدر خان.
( ( ( بختیاروند. بهداروند. بهاروند. بهادروند
بیراوند. بیداروند. ) ) )
پهلوان، بزن بهادر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس